- هشدار اسپویل
یکی از نقاط مشترک سیتکامهای انیمیشنی آمریکایی این است که اگر دو سه فصل خوب و محوبیت مناسبی داشته باشند، تا روزی که هنوز یک نفر پیدا شود که آنها را تماشا کند ادامه پیدا خواهند کرد، انقدر ساخته میشوند تا به جایی میرسند که چیزی جز یک نشان اسکناس بر روی تلویزیون ازشان باقی نمیماند، ریک اند مورتی (Rick and Morty) هم اگر در جریان نیستید یک سیتکام انیمیشنی آمریکایی است که ۴ فصل به طور متداوم و با قدرت داستانش را ادامه داده، اما حالا برای اولین بار در طالع این مجموعه نشانههایی از سقوط اجتناب ناپذیرش دیده میشود.
جدیدترین فصل ریک اند مورتی چند وقت پیش بالاخره پس از پشت سر گذاشتن فراز و نشیبهای بسیار به پایان رسید، فواصل بین این پستی و بلندیها به قدری زیاد بود که این فصل را میتوان هم زمان شامل بدترین و بهترین اپیزود کل مجموعه در نظر گرفت، این مقدار تفاوت کیفیت اپیزودها در این سریال چیزی بود که برای اولین بار شاهدش بودیم. البته فصل چهارم هم اپیزودهای خوب و بد خودش را داشت، ولی به طور کلی یک کیفیت متناسب در طول فصل قابل مشاهده بود. حال باید دید که دلیل افت کیفیت داستانها در این مجموعه چیست، برای این کار ابتدا نگاهی به هر یک از اپیزودها میاندازیم سپس به بررسی کل فصل خواهیم پرداخت.

اپیزود اول سریال با قدرت فصل پنجم را شروع میکند و به خوبی ایدهها و تم اصلی این فصل که جدایی ریک از مورتی و رونمایی از گذشته ریک است را معرفی میکند؛ بدون اینکه چیز زیادی از آنها را لو بدهد، این اپیزود از لحاظ معرفی کاراکترهای جدید، داستان و شوخیها با موفقیت کارش را انجام میدهد و مخاطب را برای ادامه مجموعه هیجان زده میکند.
اپیزود دوم برخلاف اپیزود اول کمتر بر روی شخصیتها تمرکز کرده و بیشتر به پلات و داستان میپردازد و از آن دسته اپیزودهای مستقل سریال است که تاثیری بر داستان اصلی یا شخصیتها ندارد، به گفتهی نویسندهی این اپیزود هیچکدام از خانوادههای داخل داستان خانوادهی اصلی ریک نیستند، این موضوع البته هیچ تاثیر منفیای بر کیفیت اپیزود نداشته و برعکس موجب غیرقابل پیش بینی شدن داستان میشود، همچنین نویسنده میتواند اطلاعات تازهای را دربارهی کاراکترها به اشتراک بگذارد، این قسمت از نویسندگی هوشمندانه، شوخیهای خوب و پیچشهای جذابی برخوردار است.

اپیزود سوم نقطهای است افت کیفیت مجموعه کم کم نمایان میشود، البته به شخصه از آن لذت بردم، چرا که این قسمت به رسم قدیمی مجموعه بار احساسی بیشتر و حال و هوای جدیتری دارد و به درونیات کاراکترها میپردازد، با این همه این اپیزود بینقص نیست، به طور مثال تحول عجیب شخصیت ریک از دانشمند دیوانه و سرد که ارزشی برا عشق قائل نیست به پیرمردی ساده، تنها و جویای همدم، چیزی بود که آنچنان به مزاج مخاطبین خوش نیامد، یا این موضوع که کل آرک مورتی در این اپیزود تکراری است و قبلا نمونهی بهتری از آن را در فصل چهارم اپیزود هشتم دیدهایم، این انتقادات کاملا وارد هستند با این حال جدا از این دو مورد این اپیزود جز بهترینهای فصل محسوب میشود.

اپیزود چهارم از آن اپیزودهایی است که سخت میتوان توصیفش کرد (مخصوصا در اینجا!) بخاطر همین سعیم را میکنم تا منظور را برسانم، بعد از تماشای این اپیزود این احساس به من دست داد که میتوانم صدای قهقهی نویسندهها را در حالی که شکمشان را گرفتهاند و با خود میگویند «عجب داستان مضحکی نوشتیم!» را بشونم، با این حال نمیتوانم در کنار آنها به این اپیزود بخندم و احساسی را که آنها نسبت به داستان دارند را داشته باشم.
این اپیزود از ایرادات زیادی برخوردار است که مشکل اصلی کل فصل را نشان میدهد، بار دیگر ریک خارج از شخصیت همیشگیاش عمل میکند و مورتی انگار نه انگار که چه ماجراهایی را پشت سر گذاشته و هنوز که هنوزه همان نوجوان احمق همیشگی است، همچنین کل ایدهی اپیزود یک جوک نه چندان بامزه است که به مدت ۲۰ دقیقه ادامه پیدا میکند، از سمت دیگر تعداد وقایع و ماجراهایی که در این اپیزود گنجانده شده به قدری زیاد است که در آخر فراموش میکنید که داستان دربارهی چه بوده است.
کل این اپیزود به رویای تب آلودی شباهت دارد که نمیتوانید از آن خلاص شوید، البته به نظر میآید که اینها همه از قصد بوده و سازندگان قصد داشتند باری دیگر تا جایی که میتوانند مرزهای تخیل را در هم بشکنند که قابل درک و ستایش است، با این حال این افسار گسیختگی به ضرر این اپیزود تمام شده و آن را جز بدترینها قرار داده.

اپیزود پنجم از کلاسیکهای این مجموعه است که به پارودی یک اثر دیگر میپردازد و به آن چاشنی و پیچش خودش را اضافه میکند، در این اپیزود اثر مورد نظر فیلم (Hellraiser) است، در اینجا علاوه بر پلات عجیب و غریب و ماجراهای دیوانهوار همیشگی، سریال کمی به شخصیتها نیز میپردازد و اعمال کاراکترها بر خلاف قسمت قبلی با عقل جور در میاید.
اپیزود ششم این فصل همان احساس اپیزود چهارم را به من داد. نویسندگان بار دیگر با گنجاندن شخصیتها، داستانها و ایدههای زیاد در یک اپیزود، باعث گیج شدن مخاطب در پایان کار شدند، این اپیزود در انتها مخاطب را در شگفتی اینکه شاهد چه چیزی بوده تنها میگذارد. البته اپیزود ششم بر خلاف اپیزود چهارم، هدف و تم خاصی را در نظر میگیرد ولی در اجرای آن شکست میخورد.

اپیزود هفتم را میتوان ضعیفترین قسمت این فصل در نظر گرفت، در این قسمت اعمال کاراکترها کاملا خارج از شخصیت اصلیشان است انگار که اصلا خودشان نیستند، از سمت دیگر پلات و داستان چیزی نیست که بتواند مثل اپیزود دوم به تنهایی مخاطب را جذب کند، این اپیزود تنها ممکن است بخاطر رفرنسها و اشارات زیاد خود به آثار مشهور مخاطب را سرگرم کند ولی خودش به تنهایی حرفی برای گفتن ندارد و از خسته کنندهترین اپیزودهای مجموعه است.
بعد از اپیزود هفتم توقعات از این فصل بسیار پایین آمده بود و طرفداران تا اندازهای امید خود را از دست داده بودند، ولی اپیزود هشتم توانست دوباره توجهها را جلب سریال کند، این قسمت از آن اپیزودهای درست حسابی ریک اند مورتی است، از پلات جذاب و سرگرم کنندهاش گرفته تا روابط انسانی بین شخصیتها و همچنین اشارات به بک استوری ریک چیزی که طرفداران برای آن له له میزنند، این اپیزود بار احساسی پرقدرتی دارد و از نویسندگی هوشمندانهای برخوردار است و به لایههای تازهتری از شخصیت ریک میپردازد، در کل این اپیزود تمام باکسهای یک اپیزود خوب ریک اند مورتی را تیک میزند.

اپیزود نه و ده را با اینکه با هم منتشر شدند، جدا از هم بررسی خواهیم کرد.
اپیزود نهم بار دیگر به تم اصلی این فصل یعنی جدایی مورتی از ریک میپردازد، این اپیزود بیشتر از همه بر روی شخصیتها تمرکز میکند و به خوبی رشد شخصیتی کاراکتر مورتی را در غیاب ریک نشان میدهد، البته رشد شخصیتی و تحول کاراکترها در این مجموعه موضوعی است که جای بحث زیادی دارد، ولی فعلا فقط به شرح وضعیت اپیزودها میپردازیم. داستان این اپیزود به خوبی روایت میشود و از پیچشها و شوخیهای خوبی برخوردار است.
حالا بالاخره به فینال این فصل رسیدهایم؛ آن هم چه فینالی! اپیزود دهم از جهات مختلفی از بهترینهای کل مجموعه محسوب میشود، این قسمت کاشتها و اشارات تم اصلی سریال یعنی جدایی مورتی از ریک را در بهترین حالت ممکن برداشت میکند و به خاتمه میرساند، همچنین فکر نکنم نیاز به گفتن داشته باشد که در این قسمت از نقشهی ایول مورتی و گذشتهی ریک رونمایی میشود، چیزی که مدت زیادی منتظرش بودیم.
سازندگان ریک اند مورتی؛ جاستین رویلند و دن هارمون، بارها مطرح کردند که علاقهای به سریالی و ادامهدار کردن اپیزودها ندارند و ترجیح میدهند که هر اپیزود به طور مستقل و بدون نگاه به قسمتهای قبلی ساخته شود تا همیشه داستانهایی تازه و غیرقابل پیش بینی برای گفتن وجود داشته باشند، با این حال آنها هیچوقت از ایدههای خوب سریال مثل ایول مورتی غافل نشدند و به گفتهی خودشان فقط این فرصت را نیاز داشتند تا به یک داستان و ایدهی قابل قبول برای ادامه داستان این شخصیت برسند و بنظر میرسد که بالاخره موفق به انجام این کار شدهاند.

وقتی به پایان این اپیزود و نقشهی ایول مورتی نگاه میکنید تازه متوجه میشوید که ماجرا از چه قرار بوده و تمام این اشارت و سرنخها در رابطه با جدا شدن ریک و مورتی از هم به چه دلیلی وجود داشته، موضوع این فصل هیچوقت دربارهی این نبوده که چه میشود اگر ریک و مورتی از هم جدا میشدند بلکه در رابطه با این بوده که ریک و مورتی هیچ راه فراری از دست هم ندارند و بدون یک دیگر نمیتوانند وجود داشته باشند؛ البته حداقل در این مولتی ورس.
نقشهی ایول مورتی هیچوقت گرفتن انتقام از ریک یا کشتن تمام ریکها نبود، بلکه فرار از زندان میان بُعدیای بود که ریک و دیگر نسخههایش به کمک هم برای مورتیها ساخه بودند، جزیرهای دیوارکشی شده که در آن ریکها همیشه بر مورتیها و تمام موجودات جهان مثل یک حاکم ظالم قلبه میکنند و به مورتیها هیچ حق انتخابی غیر از خدمت به ریکها و تبدیل شدن به دستیار و نوهی احمق آنها را نمیدهند. نقشه اویل مورتی فرار از این جزیره و تخریب دیواری بود که مانع رسیدن او به جهانی میشد که ریک در آن قدرتی ندارند، تم این فصل آزادی مورتیها و فرارشان از چنگال ریکها بود. بی انصافی نخواهد بود اگر بگوییم داستانی که نویسندهها برای ایول مورتی نوشتند بارها از تمام تئوریهای طرفداران برای این شخصیت بهتر و منطقیتر بود.
پایان یافتن ماجرای ایول مورتی در این اپیزود درهای بسیاری را برای ادامهی سریال باز کرد و علاوه بر پاسخ دادن به سوالات گذشته سِیل تازهای از سوالهای جدید را برای مخاطبین ایجاد کرد. جدا از اینها این اپیزود به تنهایی از شوخیهای خوب، دیالوگهای جذاب و داستانی هیجان انگیز برخوردار است و ضعفهای کل فصل را به خوبی جبران میکند.

تا به حال بارها شاهد تیکه انداختن سازندگان ریک اند مورتی از زبان کاراکترهایشان به طرفداران دو آتیشه و سیریش مجموعه بودهایم، طرفدارانی تا آخرین حقیقت پشت کوچکترین جزئیات سریال را کشف نکنند دست از سر نویسندهها برنمیدارنند. البته من به شخصه از تئوریهایی که طرفداران برای این مجموعه میسازند بسیار خرسندم، حتی گاهی اوقات آنها را به داستان اصلی ترجیح میدهم، ولی میتوانم وضعیت نویسندههایی که داخل اتاق کارشان برای این زامبیهای محتوا کار تولید میکنند را نیز درک کنم، آنها تمام تلاشان را میکنند تا همچنان که خود از ساخت سریال لذت میبرند مخاطب گرسنه را نیز سیر و آرام نگه دارند، ولی گاهی اوقات مخاطب بیش از نیازش غذا میخواهد و انقدر به در اتاق سازندگان میکوبد که آنها را به مرز جنون میرساند.
و بالاخره سازندگان مجموعه که طاقتشان طاق شده و دیگر تحمل شنیدن صدای تق تق در را ندارند، با ساخت فینال این مجموعه سیلیِ محکمی به صورت مخاطبان زندند، و این سیلی در عوض اینکه مخاطبان را پراکنده کند بدتر باعث بیشتر شدن اشتهایشان شد، الان هم باید تا فصل بعدی صبر کنیم تا ببینیم که آیا سازندگان مجموعه میتوانند از دست مخاطبینی که بارها خشمگینتر و گرسنهتر از قبل شدهاند نجات یابند یا نه.

حالا که به بررسی تک تک اپیزودها پرداختیم نوبت آن است که دلیل افت این فصل را نسبت به فصلهای قبلی بررسی کنیم، البته افت کیفیت این سریال به این معنی نیست که دیگر ارزش دیدن ندارد و یا اینکه سریال بدی است؛ خیر، ریک اند مورتی همچنان سریالی سرگرم کننده، جذاب و خندهدار است، تنها مشکل این فصل این است که نمیتواند به طور مداوم با استانداردهای بالای دیگر فصلها برابری کند، البته برابری کردن با فصلهای قبلی کار آنچنان آسانی هم نیست آن هم برای نویسندههای جدید.
یکی از دلایل تفاوت جزئی این فصل نسبت به فصلهای قبلی این است که چندین نویسندهی اصلی مجموعه از پروژه کناره گیری کردند و به سراغ پروژهای دیگر مثل آثار مارول رفتهاند، جدا شدن نویسندهها باعث شده که اپیزودهای تازه حس و حال دیگری نسبت به اپیزودهای قبلی داشته باشد انگار که چیزی سر جایش نیست.

حالا باید ببینیم ایراد کار نویسندههای جدید کجاست چه چیزی در کاراشان باعث افت کیفیت چند اپیزود این فصل شده. بزرگ ترین موردی که به نظر میاید این است که احتمالا نویسندهها درک درستی از شخصیتها نداشتند و هرکدام چیز متفاوتی را از آنها در ذهن داشتند، بخاطر همین در طول اپیزودها شاهد ریکی هستیم که هم باهوشترین فرد جهان است و هم از مورتی که قرار است کم هوشتر از او باشد گول میخورد، از سمت دیگر شاهد نسخهای از مورتی هستیم که بعد از ماجراهای زیادش با ریک به بلوغ ذهنی رسیده از سمت دیگر شاهد نسخهی دیگری هستیم که هنوز یک نوجوان احمق است.
البته میتوان دید که نویسندگان سعی داشتند تا شخصیتها را به مکان تازهای ببرند و در آنها تحولاتی ایجاد کنند ولی مشکل اینجاست که این تغییر و تحول به شکل نامنظمی انجام شده و هر اپیزود به اصطلاح ساز خودش را میزند. با این همه این تنها یکی از مواردی است باعث افت کلی این فصل شده و مشکلات دیگر را میتوان در هر اپیزود به طور انفرادی مشاهده کرد.

بزرگترین مشکل این فصل این است که اپیزودها بیش از اندازه روی پلات تمرکز میکنند و نویسندگان برای اتفاق افتادن پلات و داستان مورد نظرشان شخصیتها را فدا میکنند، این فصل برخلاف فصلهای پیشین که ماجراهای هر اپیزود در آخر به شکل سادهای در خدمت کاراکترها و روابط آنها قرار میگرفت، بیشتر کاراکترها را مجبور میکند تا در خدمت داستان باشند.
البته باید این را هم اضافه کنم که نیازی نیست همهی اپیزودهای مجموعه بر روی شخصیتها و روابطشان متمرکز شوند و میتوانند به طور کلی تنها بر روی ایده و پلات تکیه کنند و این مورد اصلا ایرادی ندارد، حتی بسیاری از اپیزودهای برتر سریال به این شکل نوشته شدهاند، این موضوع تنها وقتی مورد قبول نیست که ایدهای که به آن پرداخته میشود جذابیت چندانی نداشته باشد یا خوب اجرا نشود.
نمونهی اپیزودی که میتواند به درستی بدون توجه زیاد به کاراکترها به داستان بپردازد را میتوان در اپیزود دوم مشاهده کرد، دیدن کشته شدن یکی پس از دیگری خانوادههای غیر واقعی ریک به دست خودشان و به اشکال مختلف به تنهایی به قدری جذاب هست که تا انتهای اپیزود توجه مخاطب را جلب کند، عدم حضور خانوادهی اوریجینال ریک هم چیزی را عوض نمیکند چرا که داستان، جوکها و روایت همه به خوبی در کنار هم جای خالی آنها را پر میکنند و مخاطب را راضی نگه میدارنند.

حرف آخر
موردی که ریک اند مورتی همواره در آن موفق بود توانایی ساخت اپیزودهای مستقل، داستانها و شخصیتهای تازه بوده است، ریک اند مورتی هیچ وقت نیاز نداشته تا دست به دامن داستانهای اپیزودهای گذشتهی خود شود و برای موفقیت اپیزودهای جدید آنها را ادامه دهد. با این همه در این فصل به وضوح میتوان دید که سریال دارد کم کم این توانایی بخصوصش را دارد از دست میدهد، وقتی به بهترینهای فصل پنجم نگاه میکنید متوجه میشوید که حداقل سه اپیزود آن ادامه داستانهای قبلی یا شامل اشاراتی به آنها هستند، اینطور بنظر میآید که نویسندهها دیگر توانایی ساخت ماجراهای تازه و جذاب را ندارند بخاطر همین مجبورند که داستان را سریالی کنند تا به موفقیتی دست یابند، چیزی که ریک اند مورتی همیشه از آن اجتناب میکرده. این نشان میدهد که شاید بالاخره زمان این رسیده که سریال کاشتهای فصلهای قبل را برداشت کند و یک بار برای همیشه داستان را به پایان برساند.
نظرات
من شخصا دلم میخواد سریال تو فصل ۶ تموم شه. من خیلی خاطره های خوبی با ریک اند مورتی دارم و واقعا وقتی میبینم بعضی وقتا حتی حوصله سر بر میشه ناراحت میشم. کاش تو اوج تمومش کنن
نظر منم همینه، ولی مثل اینکه هنوز ۵۰ تا اپیزود دیگه باقی مونده، احتمالا تا ۵ فصل دیگه ادامهش میدن
۴ فصل قبلی که عالی بود ولی تقریبا از قسمت چهارم پنجم فصل اخر دیگه تو ذوقم خورد، بعضی قسمتاش اصلا خوب نبود انگار سازنده هاش عوض شدن