هراس یا فوبیا چیست؟ اگر بخواهیم از دیدگاه روانشناسی به قضیه نگاه کنیم، هراس یا فوبیا به ترس شدید، غیرمنطقی و تکرارشوندهای گفته میشود که دلیل موجّه و واقعبینانهای ندارد. شاید ما افرادی را دیده باشیم که به شکل غیرمنطقی و عجیبی از حیواناتی مثلاً گربه یا سگ و یا حشراتی نظیر سوسک میترسند. این صرفاً یک ترس ساده یا معقول نیست بلکه ترس مرضی است که ماهیّت آسیب شناسانه دارد. هدفم از تعریف فوبیا، این بود که به تشریح مفهوم کلروفوبیا یا دلقک هراسی بپردازم. کلروفوبیا واژهای است که در متون علمی و دانشگاهی مربوط به روانشناسی و روانپزشکی به کار نرفته و صرفاً واژهای است که در فرهنگعامه و در بطن جامعه مورداستفاده قرار میگیرد و اشاره به ترس و هراس شدید و غیرمنطقی از دلقکها دارد و در فرهنگ غرب این مسئله بهوفور مشاهده میشود. درک این مسئله که افراد بسیار زیادی هستند که از دلقکها با آن قیافهی مسخره، لوده و خندهدارشان میترسند و یا بهتر بگویم وحشت دارند، شاید دشوار و عجیب به نظر برسد اما یادمان باشد که پدیدهی دلقک هراسی، یک موضوع اصطلاحاً فرهنگ وابسته است؛ یعنی این پدیده مختص به بافتار و زمینهی فرهنگی غرب و کشورهای آنگلوساکسون نظیر انگلستان، کانادا و آمریکا است و درک ملموس مسائلی از این قبیل برای کسانی که در خارج از این بافتار قرار دارند، سخت و دشوار است. با سینماگیمفا همراه باشید.
این مسئله را به این دلیل مطرح کردم که مطمئنم بعد از تماشای فیلم آن، بسیاری سرخورده و ناکام شدهاند و احساس میکنند که سرشان کلاه رفته است و بهجای کلاغی خوفناک و نفرتانگیز، بلبلی خوشزبان و زیبا گیرشان آمده است و نمیتوانند درک کنند که چرا فیلم آن، باوجود اینکه برچسب ترسناک خورده است اما ترسناک نیست و حتی صحنههایی از فیلم، مسخره و خندهدار به نظر میرسد. چرا باید یک دلقک دماغ قرمز و مو نارنجی، سوژهی وحشت و هراس کابوسوار چند کودک شود و پرسش اساسی و بنیادین این است که اگر این فیلم، در به تصویر کشیدن ترس و وحشت واقعی یا روانشناختی ناموفق و بازندهی تمامعیار بوده پس چرا مورد استقبال پرشور تماشاگران و تحسین منتقدان قرارگرفته است؟ جواب را همان ابتدای بحث به شما گفتم اما دوباره تکرار میکنم. دلیل این برداشت و فهم متفاوت، همان فرهنگ وابسته بودن فیلم آن است. فیلم آن، ریشه گرفته از یک رمان آمریکایی به نویسندگی استفان کینگ است و نمایانگر صریح و دقیق فرهنگ عامیانه و فولکلور جامعهی آمریکا است؛ ادبیاتی که مفهوم انتزاعی و نمایشی آن بهاحتمالزیاد برای خواننده یا تماشاگر غیر غربی، ملموس و قابلدرک نیست.
فیلم آن، یقیناً یک فیلم ترسناک و دلهرهآور است. البته نه برای من و یا کسانی که در حال خواندن این نقد به زبان فارسی هستند، بلکه برای حوزهی فرهنگی غرب و کشورهایی که تحت نفوذ فرهنگ و سنّت غرب هستند. باید به خاطر داشته باشیم که دلقک هراسی، برخاسته از یک فرهنگ عامیانه و اصطلاحاً فولکلور است که خود از داستانها، افسانهها و تاریخ شفاهی یک فرهنگ محلی ریشه میگیرد و درک و فهم این مسئله برای یک تماشاگر فارسیزبان و خارج از حوزهی فرهنگی غرب، نهتنها دشوار بلکه شاید غیرقابل درک باشد. همانطور که بسیاری از داستانها و افسانهها و اصلاً همین فرهنگ کوچه و بازاری ما بهاحتمال فراوان برای یک گردشگر اروپایی، غیرقابل فهم و ناملموس است. پس اشتباه نکنیم، اندی موشیاتی بهعنوان کارگردان این فیلم، در ساختن یک فیلم ترسناک مسیر اشتباهی نرفته است، اتفاقاً ما با یکی از فیلمهای ترسناک خوب و باکیفیت چند سال اخیر روبهرو هستیم بلکه مشکل در بافتار فرهنگی متفاوت ما است که باعث میشود یک دلقک دماغ قرمز و مو رنگی برای ما ترسناک و مخوف جلوه نکند و بیشتر لحظات فیلم، بهجای ترسیدن و کف و خون قاطی کردن، به مسخرهبازیهای این دلقک بختبرگشته بخندیم!
حال بدون سختگیری و قضاوت نسبت به درونمایهی ترسناک فیلم، قصد داریم ساختار و سایر مضامین فیلم آن را موردبحث و واکاوی قرار دهیم و ببینیم که این فیلم بسیار تحسینشده چه چیزی دیگری در چنته دارد و آیا واقعاً با یکی از بهترین فیلمهای ترسناک- هیجانی چند سال اخیر روبهرو هستیم یا خیر؟
فیلم آن، بسیار تاریک و تکاندهنده شروع میشود. حداقل من انتظار چنین آغاز خشونتباری را نداشتم و از این بابت واقعاً شوکه شدم. ده دقیقهی ابتدایی فیلم، نما و تصویری کلی از درونمایهی فیلم را به نمایش میکشد؛ داستان عشق، ترس و مرگ. فضاسازی هوای بارانی، تیرهوتار، سرد و صدای قطرات باران و طوفان، به تماشاگر احساس بیپناهی و تنهایی میدهد و این مقدمهچینی موشیاتی برای آمادهسازی تماشاگر برای ورود به داستان و جریان اصلی فیلم، او را کاملاً درگیر داستان و روایت قصه میکند.
اما برخلاف شروع کوبنده و درگیر کننده، در ادامه، فیلم در گودالی گلآلود و عمیق میاُفتد که هرچقدر سعی و تلاش میکند، دستوپا میزند و با نهایت قدرت تقلّا میکند، نمیتواند از این گودال خیس و چسبناک خارج شود. ریتم بسیار کُند و کسلکننده، نمایش شلختهی کاراکترها در نیمهی اول فیلم، روایت پراکنده و ناموزون داستان و مهمتر و بدتر از همه بلاتکلیفی اعصابخُردکن فیلم میان انتخاب عنصر ترس و طنز، حسابی باعث خرابکاری و گلمالی چهرهی تمیز و درخشان این فیلم شده است.
عُنصر طنز و کمدی در فیلم آن، بهمثابهی یک سرعتگیر خیابان است؛ یعنی بعد هر صحنه، برداشت یا سکانس ترسناک و هیجانانگیز، تماشاگر تا آماده میشود که در موجی سهمگین از ترس، هراس و تنش غوطهور شده و به معنی واقعی کلمه، ترس روانشناختی را درون ذهنش درک کند و هنوز لقمه دردهان، شروع به جویدن عنصر ترس نکرده است ناگهان لحظهای بعد، طنز و شوخی از راه میرسد و تماشاگر را شاد، خندان و آسودهخاطر کرده و کاملاً او را از حال و هوای ترس و تنش دور میکند؛ مانند خودرویی که تا میآید دور بگیرد، یک سرعتگیر مقابلش ظاهرشده و جلوبندی خودرو را حسابی داغان و نابود میکند؛ یعنی نقش این عنصر در فیلم چنان پُررنگ و برجسته است که ساختار رُعبانگیز و محتوای فیلم را که همان هولناک بودن است، تحتالشعاع قرار داده و سبب تباهی روایت منسجم و مضمون فیلم شده است و این مشکل تا یکسوم انتهایی فیلم همچنان وجود دارد و به ازای هر سکانس شبه ترسناک و هیجانی، یک یا دو سکانس طنز نیز وجود دارد و این حجم از طنز، در یک فیلم ترسناک به معنی واقعی کلمه ویرانگر است و واقعاً برایم عجیب است که چه منطق، تفکر و هدفی پشت این ایده پردازی قرارگرفته است که اگر به فیلم ترسناک، عُنصر طنز نیز اضافه شود، روایت فیلم حسابی جذابتر و خاصتر میشود!
و نکتهی جالب این است که برخلاف عنصر ترس فیلم که ممکن است برای تماشاگر جذاب نباشد، عنصر طنز و شوخی فیلم بسیار جالب و خندهدار ازکاردرآمده است و تماشاگر چندین مرتبه در طول فیلم خنده بر لبانش جاری میشود. بماند که بعضی صحنهها، شوخیها در حد قهقهه است. در هنگام تماشای فیلم، با خودم میگفتم که این موشیاتی لعنتی حتماً باید یک فیلم کُمدی بسازد و یک پیشنهاد هم به ذهنم رسید. شاید این پیشنهادم شوکه کننده به نظر برسد اما کاملاً منطقی و به دور از غرضورزی است و حرفم این است که فیلم آن، قابلیت این را دارد که بهعنوان یک فیلم کمدی و خندهدار در جمعهای دوستانه نیز مورد تماشا قرار گیرد!
مشکل دیگر فیلم آن، کُند بودن ریتم روایت داستان و بلاتکلیفی شخصیتها در نیمهی اول فیلم است. قاطعانه میگویم که فیلم آن، بهراحتی میتوانست در ۹۰ دقیقه جمعبندی شود اما به شکل زجرآوری، داستان خستهکننده و کشدار روایت میشود و مشکل بزرگ این است که اتفاق مهمی نیز در این میان روی نمیدهد تا سبب انگیزه گرفتن تماشاگر برای دیدن ادامهی فیلم شود. بهجز یکسوم پایانی، در بقیهی فیلم یا بچهها در حال سروکله زدن و بحث کردن با یکدیگر هستند، یا آقای پنی وایز – دلقک – به شکلهای مختلف درصدد ترساندن بچهها است و یا باورز و نوچههای گردنکلفتش در حال قُلدری هستند و اتفاق مهم دیگری نمیاُفتد؛ یعنی تماشاگر ۴۵ دقیقهی اول فیلم را ببیند و فیلم را جلو بزند و ۴۵ دقیقهی پایانی را ببیند، نهتنها کاملاً مفهوم فیلم و پایانبندی را متوجه میشود بلکه چیزی را هم از دست نمیدهد و ۴۵ دقیقهی میانی، یکی از کسلکنندهترین و بیهدفترین بخشهای فیلم است. در این ۴۵ دقیقهی کذایی، نه شخصیتپردازی درستوحسابی اتفاق میاُفتد، نه گرهای معماگونه در جریان قصه پیش میآید و نه صحنههای ترسناک مخوفی روی میدهد بلکه فقط با یک فرآیند کسالتبار روبهرو هستیم که جز خسته و فرسوده کردن ذهن تماشاگر بینوا، کار مفید دیگری انجام نمیدهد.
خوشبختانه اینهمهی ماجرا نیست. در ۴۵ دقیقهی پایانی، فیلم به معنی واقعی کلمه بر روی ریل میاُفتد و ازنظر انسجام روایت و ریتم، وضعیت مناسبی پیدا میکند و در این دقایق، شوخیها و طنزهای بیربط و نامربوط به میزان بسیار زیادی کاسته شده و فیلم وجههی ترسناک، هولانگیز و تنش آمیز خودش را به ما نشان میدهد و تماشاگر بعد مدتها معطلی و چُرت زدن، میتواند تأمل و تفکری روی قصه داشته باشد و حدس بزند که هدف کل این پروسهی زمانبر و خستهکننده چه بوده و قرار است در آینده چه اتفاقاتی بیفتد و همین جمعبندی خوب و مناسب، باعث میشود که سایر مشکلات، نقصها و ضعفهای فیلم تا حد زیادی پوشانده شود و تماشاگر با نظر مثبتی سینما را ترک کند.
درنهایت اینکه فیلم آن به شکل دراماتیکی در میان ترس و طنز، بلاتکلیف و معطل گیرکرده است. آنتاگونیست فیلم، آقای پنی وایز، به معنی واقعی کلمه دلقک رقاص است و در بسیار از لحظاتی که در فیلم حضور دارد، به شکل ناشیانهای با جلوههای ویژه بیکیفیت دستکاریشده است و حرکات محیرالعقول و صحبتهایش نمیتواند حس ترس و هراس مشوش کننده را در تماشاگر غیراروپایی و غیرآمریکایی ایجاد کند. بماند که صدای آقای وایز، بیش از آنکه مخوف و رُعبآور باشد، بیشتر خندهدار و عجیب است و شخصیتپردازی کاراکترها نیز بهجز بورلی و بیل مابقی سطحی و سادهانگارانه است و طبق معمول در این چند وقت اخیر، همیشه در فیلمها تعدادی کاراکتر نچسب و فاجعهبار دیدهام و باورز و گروه قُلدرش در این فیلم عهدهدار این وظیفهی خطیر هستند و حضورشان، صرفاً برای بغرنج و دشوار نشان دادن شرایط و استفادهی ابزاری در طول روایت داستان است. بماند که تسخیر شدن باورز در انتهای فیلم، رسماً منطق روایی فیلم را در حد یک فیلم آبکی و تجاری کم بودجه، پایین میکشاند.
تمام این حرفها و انتقادات به معنای بد بودن یا ضعف فاجعهبار فیلم آن نیست. آن، یکی از فیلمهای ترسناک و هیجانی تمیز و قابلقبول چند سال اخیر است و روایت داستان هرچند لنگانلنگان در طول فیلم پیش میرود اما موفق میشود که خودش را به سرمنزل مقصود برساند و تماشاگر را ناکام و سرگردان رها نمیسازد و همین موضوع بسیار ارزشمند است. مسئله این است که باید قبل از تماشای این فیلم، سطح انتظارات خود را بسیار پایین بیاورید و یادتان باشد که اگر به دنبال دیدن چهرهی زشت، مخوف و نفرتانگیز ترس هستید و آمادهاید که وحشت خالص را در تکتک سلولهایتان احساس کنید و حداقل یکی یا دو شب از خواب و خوراک بیفتید و زندگیتان مختل شود، متأسفانه فیلم آن کمکی به این هدف شما نمیکند ولی اگر بیکار هستید یا به مهمانی دوستی دعوت شدید و قرار است دورهمی فیلمی ببینید که هرازگاهی شوکه بشوید، بخندید و دوباره هیجانزده شوید، فیلم آن را ببینید، لذت ببرید و سخت نگیرید که روزگار همین است.
نظرات
آن بهترین فیلم ترسناک و رعب انگیز سال ۲۰۱۷ است. متاسفانه نقد شما بیشتر به سمت رضایت مخاطبان می رود همان مخاطب های که با دیدن دلقک می خندن.
به نظرم در مورد خیلی چیزها اشتباه کردید ولی فقط در مورد ریتم میگم. ریتم فیلم کاملا هماهنگ و منظم و هی داره داستانو کامل و کامل تر میکنه. این که شما دوست دارید خیلی زود شخصیت های رو بدونید و بعد شخصیت ها بدون دلیل اقدامی انجام بدن. تفکری اشتباه است
سلام
نظرتون کاملاً محترم هست اما در نهایت نقد به نظر شخصی و تحلیل ذهنی نویسنده از ماهیت فیلم بر میگرده و من خیلی صریح و بدون هیچگونه کوتاه اومدنی نظرم رو گفتم و خیلی خوشحالم شدم که نظرتون رو هم دونستم. موفق باشید.
همونطور که در این نقد اشاره کردید فیلم از لحاظ شخصیت پردازی کند و پراکنده عمل کرد و در آخر هم بعضی از شخصیت ها بدون هدف بودن، یکی دیگه از نقاط ضعفش هم این بود که حتی با وجود پرداختن به تاریخ مرگ و میرهای عجیبی که توی داستان اشاره شد اما بازهم به هیچ وجه دلیل خباثت دلقک مشخص نبود و احتمالا به همون مسیله فرهنگ وابسته بودن فیلم برمیگرده، موسیقی هم به خوبی کار شده بود ولی بدون موسیقی واقعا نمیشد فهمید که الان باید ترسید یا خندید!! در مجموع این فیلم با توجه به کاراکترها و نحوه روایت داستان شاید برای کودکان یک فیلم ژانر ترسناک خوب محصوب بشه،
قسمت دوم خواهد داشت.
زیاد ارتباط خوبی با فیلم های ترسناک ندارم ولی از وقتی که این فیلم بر روی پرده اومد همیشه دلم میخواست ببینمش اما بازم صحنه های ترسناک توی ذهنم جایی نداشتن و نمیتونستم قبولشون کنم. اما خب با خوندن نقد متوجه شدم اصلا فیلم ترسناکی نیست و فکر میکنم گزینه. خوبی باشه برای این که به دنیای فیلم های ترسناک وارد بشم. ممنون بابت مقاله ❤
سلام
خواهش میکنم …
بله، همینطوره … ترس در فیلم آن، یک حالت تعدیل یا تضعیف شده داره و میتونه به عنوان شروع، گزینه ی خوبی باشه … موفق باشید.
بطور کلی متوجه نمیشم که چرا این فیلم مورد توجه قرار گرفته وامثال این فیلم در هر ژانری به وفور یافت میشه که مورد استقبال قرار میگیره وبه اصطلاح عامه پسند هست ،باری،به هر شکل تقاضایی هست که تولید وعرضه ای صورت میگیره ونمیشه گلهمند بود واین رو به حساب تمایل شخصی خودم به دیدن فیلم های خاص وبکر میگذارم ونظرم از این رو ناشی میشه .با خوندن نقد فیلم خانه ای که جک ساخت یه نگاه اجمالی به همه نقد های شما در این سایت انداختم با قلم خوبی که دارین کمی حسرت خوردم وافسوس که چرا بین این همه فیلم های خوب وقابل نقد به فیلم های تخیلی وکمیک یا همین فیلم آن پرداخته شده ،خیلی فیلم های بهتری هست که با قلم شما نقدش خوندنی میشد ،البته خب این نظر شخصی منه اما خالی از حقیقت هم نیست،به هرشکل باز هم سپاس از وقتی که گذاشتین برای فیلم ها
سلام
ممنون از وقتی که بابت مطالعه نقدها گذاشتید.
به هر حال صرفاً نمیشه روی یک زمینه و سبک هنری خاص متمرکز بود و همیشه ترجیح دادم که سبک ها و ژانرهای گوناگون را برای نقد و بررسی مورد توجه قرار بدهم.
با تشکر از بازخورد و توجه شما