تفکّر، تعمّق و اندیشهپردازی در مورد درونمایهی محتوایی و فُرم ساختاری بعضی از فیلمها و سپس تلاش و کوشش در نگارش، تدوین و ارائهی این مفاهیم و باورهای عقلانی – هیجانی در قالب کلمات، جملات و عبارات یک نوشتار، حقیقتاً گاهی اوقات امری بسیار دشوار، طاقتفرسا و مستهلککنندهی ژرفنای روان و ذهن انسانی است. مخصوصاً فیلمهایی که انسان را در یک برهوت برزخمانند سوزان، خُشک و لمیزرعِ بلاتکلیفی و استیصال، در وضعیت و شرایطی ناخوشایند و آزاردهنده، سرگردان، مُعلّق و اصطلاحاً لنگ در هوا رها میسازند و او را چنان بیرحمانه و محکومانه به اعماق ناپیدای این قلمروی فرسایندهی واماندگی و درماندگی پرتاب میکنند که رهایی و فرار از آن، شاید غیرممکن و ناشدنی نباشد اما مطمئناً امری راحت، بیزحمت و آسان نیز نیست. فیلمهایی که تماشاگر با انتظارات مثبت انباشتهشده، پیشداوری روانشناختی و سوگیری مبنی بر شاهکارپنداری و یک ذهن دستکاری و ماستمالی شده درنتیجهی هجوم افسارگسیخته و کاذب رسانهها، متفکّرانه و اُمیدوارانه و با ضمیری آسوده و مطمئن به سراغش میرود، آن را با دقّت و تمرکزی مثالزدنی، صحنه به صحنه و سکانس به سکانس تماشا میکند و درنهایت همچون یک رایانهی داغکرده و ازهمپاشیده در طول یک فرآیند بارگذاری شناختی طولانیمدّت، هنگ کرده و به شکل افسردهواری، ماسیده میشود و دود سیاه مُضمحلکنندهای، از خاستگاه اندیشهاش برمیخیزد زیرا دستاورد محتوایی، مفهومپردازی شناختی و نتیجهای کارآمد و بهدردبخور آنطور که خوشبینانه انتظارش را میکشد، نصیبش نمیشود و تمام انتظارات، توقعات و پیشداوریهای عجیبوغریبش، در کسری از ثانیه – همچون بادکنکی بهغایت بادکرده که میترکد – از هم فرومیپاشد و اینگونه تماشاگر مغموم، شوریده و روانرنجور، روح و روانش به نیستی و فنای غمافزایی میرود و متأسفانه و شوربختانه فیلم بسیار تحسینشده و بهظاهر شگفتآور دختر پرنده نیز جز معدود فیلمهایی است که چنین وضعیت بغرنج و رنجآوری را برای تماشاگر بختبرگشته رقم میزند. با سینماگیمفا همراه باشید.
در سرتاسر ثانیهها، دقیقهها و فریم به فریم جریان قصهپردازی دختر پرنده، تماشاگر صبورانه به انتظار مینشیند و نحوهی روایت و پیشروی فرآیند محتوایی قصه، بهگونهای است که تماشاگر احساس مینماید که هرلحظه و هر ثانیه، امکان دارد فنر بهغایت فشردهشدهی روایت مفهومی داستان رها شود و لحظهی طغیان شکوهمند و طوفان نوحوارِ شکافندهی نقطهی اوج روایت داستان، از راه فرابرسد و آتشبازی تراژدیک قصه و فروپاشی ویرانگر روانگسستهوارِ ذهن بُهتزدهی تماشاگر، آغاز گردد اما نه انگار قرار نیست چنین انقلاب بُهتآور و دگرگونی آشوبناک و افسارگسیختهای در فیلم روی بدهد و همین مسئله، اندوه و غمی بهغایت جانکاه و طاقتفرسا است که تماشاگر را دردمندانه و حسرت آلود از درون میآزارد و میخراشد. این آتشبازی جنونآمیز ماهیّت روایی قصه، استعاره از همان نقطهی اوج داستان است؛ جایی که گرهها، پیچیدگیها و رازهای درهمتنیدهی قصه و کاراکترها، همچون جادهای پُرپیچوخم، چند شاخه و ابهامآلود به نقطهای واحد و نهایی میرسند و به شکل پازلواری، قطعات داستان را کنار یکدیگر میچینند و سرشت سایهوار مضمون داستان و سرنوشت پایانی و معماگونهی کاراکترها را، همچون ققنوسی برخاسته از خاکسترهای سوزان و مُلتهب، هویدا میسازند و این همان الماس درخشان گرانبها، کمیاب و پُرفروغی است که فیلم دختر پرنده، در فقدان غمانگیز آن، آسیبها و صدمات جبرانناپذیری متحمل میشود.
فیلم دختر پرنده، ریتم روان و سیّالی دارد که خوب و مناسب پیش میرود و شاید در بعضی مواقع، کسالتبار و اندکی خستهکننده جلوه کند اما هیچگاه به حد و اندازهای نمیرسد که تماشاگر به چُرت زدن و خوابآلودگی بیفتد و از این بابت باید به کارگردان – گرتا گرویگ – تبریک گفت که توانسته است بدون آنکه جریان محتوایی داستان را خدشهدار سازد، به ریتم موزون و خوشآهنگی دست یابد که از اول تا انتها تماشاگر را کنجکاوانه به دنبال خود بکشاند اما در لفافه و ژرفنای این مزیّت نسبی، یک مشکل محوری و بنیادی که حسابی کلیّت ساختاری – محتوایی فیلم را چالشبرانگیز و آسیبپذیر کرده، نهفته است و این مسئله، این نکتهی اساسی است که شیوهی چینش مضامین، روایت محتوایی و مفهومپردازی قصه، بهگونهای در جریان است که توقعی مُبهم اما تیرهوتار و انتظاری قدرتمند اما مهآلود در تماشاگر شکل میدهد که حتماً و لزوماً در ادامهی روایت داستان و در لابهلای این روایت سیّال و پرداختهای مفهومی، یک شالودهی محتوایی میخکوبکننده و یک گرهگشایی جسورانه و شوکهکننده وجود دارد؛ یک انبار سرشار از باروت، گوگرد، بنزین و نفت که فقط منتظر یک جرقهی کوچک و نهایی است تا با طغیان متمرّدانهی خود، تماشاگر را چنان متحیّر، مدهوش و مبهوت انفجار تکاندهنده و هولناک خود کند که او ناخواسته و ناگزیر به اعماق گرداب ژرف تفکّر، خیالپردازی و اندیشناکی فرو رود و ژرفنای ذات وجودیاش از اندیشههای تلاطمگر مورمورکننده، احساسات عصیانگرانه و هیجانات غلیانگر و شوریدهوار لبریز شود. بله من در فیلم دختر پرنده منتظر چنین شگفتی و لحظهی فراموشنشدنی بودم اما درنهایت شعلهی بیحال و کمفروغ یک کبریت چوبی در برهوت و بیابانی بهغایت تاریک، ظُلمتزده و افسردهوار نصیبم شد؛ شعلهای که در کسری از ثانیه روبهزوال رفت و همهی اُمیدها، آرزوها و انتظارات خوشبینانهام را از این فیلم کذایی و دنیای فانی، پوچانگارانه و رو به اضمحلال با خود به گور ناپیدای ابدیّت بُرد.
فیلم دختر پرنده، بدون تعارف و گزافهگویی یک فیلم بسیار خوب، ساختارمند و سرشار از مفاهیم و مضامین تأملبرانگیز و اندیشمندانه است و مطمئناً چند مرتبهای ذهن تماشاگر را در خلال روایت هماهنگ و زیبای خود، به تفکّر و تعمّق عمیقی فرومیبرد اما این فیلم با توجه به حجم سهمگین تبلیغات رسانهای و جنجالها و پروپاگاندای نیرومند تبلیغاتی که پیرامون آن را فراگرفته بود و موفقیّتهای پیاپی در فستیوالها و ستایشهای هیجانآمیزی که از این فیلم – در سطح منتقدان و حتّی مردم عادی – میشد، باعث شده بود که سطح توقعات و انتظارات من از فُرم بصری و ساختار محتوایی آن، بسیار بالا برود و بلندگوهای رسانهای، چنان به شکل گوشخراش و بیوقفهای در حال تبلیغ و ترویج ماهیّت زیباشناسانه و درونمایهی انسانی این فیلم بودند که شخصاً بدون اندکی تردید و دودلی، مطمئن شده بودم که قرار است یکی از شاهکارهای بیبدیل تاریخ سینما در ژانر درام را ببینم و آماده بودم که در لیست ده فیلم برتری که در عمرم دیدهام، تغییراتی جدید ایجاد کنم اما درنهایت همهچیز به شکل تراژدیکی بر باد فنا رفت و بازهم این هایپ کرکننده و پروپاگاندای رسانهای مزخرف هالیوود و ستایشگران بیبصیرت آن، همهچیز را خراب کردند. با توجه به این حجم از تبلیغات عنان از کف داده و شاید بیمحتوا و سخیف، من کورکورانه و شاید خوشبینانه در لابهلای مضامین این فیلم، دنبال جواهری کمیاب و خوشتراش بودم اما درنهایت نقرهای خاکخورده و زنگزده گیرم آمد که هر چند ارزشمند و زیبا بود اما حسابی ناجوانمردانه و اندوهگینانه به ذوق و قریحهی سینماییام خورده شد و مغموم و پکر شدم.
فیلم دختر پرنده، موضوع بکر، تازهنفس، اصیل و بیسابقهای ندارد. حداقل در سه یا چهار سال اخیر، چند فیلم با همین مضمون و محتوا – دغدغهها و اندیشهورزیهای روانشناختی یک نوجوان یا جوان – را تماشا کردهام که بدون اغراق، همگی خوشایند، جذّاب و قابل تأمّل بودهاند اما نکتهی غمناک قضیه اینجا است که در مقام مقایسه و استنباط عقلانی، به گمانم فیلم دختر پرنده – با توجه به این هیاهوی رسانهای پیرامونش – ضعیفتر و اندکی شلختهتر ظاهرشده است و حتّی اگر خیلی خوشبین و بیخیال هم باشیم، بازهم متوجه خواهیم شد که فیلم فاقد یک جوهرهی ملموس روانشناختی حاوی مفهومپردازی اصیل داستانی است و گوهری تابناک در ژرفنای وجودی خود ندارد تا تماشاگر را شگفتزده کند و صرفاً نمایانگر یک درام معمولی اما خوشساخت و هُنرمندانهای است که مطمئناً بسیار گیرا، تأثیرگذار و برانگیزاننده قصهی دراماتیکش را در ساختار و بافتاری کلیشهای برای تماشاگر روایت میکند و از این مرز و حدود قالبی نیز فراتر نمیرود اما اگر خیلی بدبین، شوریدهحال و عصبانی بخواهیم به کلیّت داستان بنگریم به این نتیجه خواهیم رسید که انسجام و پیوستگی زیادی بین بخشهای مختلف فیلم وجود ندارد، در برخی دقایق فیلم، دوربین به شکل نامتناسب و بینظمی کات میخورد و هارمونی و هماهنگی چندانی در بین سکانسها و صحنههای فیلم مشاهده نمیشود، بعضی وقتها، منطق روایی داستان، نامفهوم و گیجکننده است و بدتر از همه اینکه دیالوگهای فیلم در وضعیت عجیب و سردرگمی به سر میبرند؛ گاهی اوقات بسیار زیبا، تفکر برانگیز و فیلسوفمآبانه جلوه میکنند و تا لحظاتی چنان تماشاگر را به تفکّر و اندیشه فرومیبرند که ریتم روایی فیلم از دست او در میرود و گاهی اوقات چنان سطحی و دمدستی نگاشته شدهاند که تماشاگر بُهتزده و سیامک انصاریوار به دوربین زندگانی خیره میشود.درواقع، مشکل و مسئلهی زیربنایی فیلم دختر پرنده این است که چیز جدید و خلاقانهای برای عرضه و ارائه به مخاطب ندارد و صرفاً با تکرار، رونوشت و بازگویی کسلکننده، بیفایده و کلیشهای عناصر و مفاهیم چند فیلم قبلی موفق و سربلند هم ژانر خودش، تا حد بسیار زیادی تلاش کرده است که خیلی خاص، استثنایی و بدیع جلوه کند اما به نظرم درنهایت یک بازندهی بزرگ است و گوهری فاخر، تکرارناشدنی و گرانقدر در لابهلای روایت داستانیاش وجود ندارد که لایق و سزاوار این حجم از تحسین، ستایش و کف و خون قاطی کردن رسانهای باشد.
برای مثال، در چند سال اخیر ما حداقل سه فیلم خوب در این زمینه داشتهایم؛ سال ۲۰۱۶ میلادی، فیلم قابلستایش The Edge of The Seventeen را تماشا کردهایم که با روایت طنز و دلپذیر خود و البته بازی شگفتانگیز و ملموس هایلی استنفیلد، بهخوبی توانسته بود دغدغههای روانشناختی و هیجانات خروشان و طغیانگر یک دختر دبیرستانی را به نمایش بگذارد و یا حتی فیلم بهغایت زیبای The Spectacular Now محصول ۲۰۱۳ میلادی نیز بهخوبی استانداردهای این ژانر را رعایت کرده و توانسته بود تجربهای باورپذیر، ساختارمند و پرداختشده از قصهی پُرفرازونشیب زندگی اجتماعی یک جوان بیخیال و مشنگ را به تصویر بکشد. حتّی در فیلمهای سادهتر و شاید گمنامتر و قدیمی، نظیر The first time که در سال ۲۰۱۱ میلادی ساختهشده است، همین جذابیّت، بیآلایشی و رعایت استانداردهای این ژانر را میبینیم بدون آنکه توقع و انتظار چندانی از ماهیّت تینایجری فیلم داشته باشیم. درواقع، منظور و هدف نهایی کلام من این است که بگویم در فیلم دختر پرنده، ما شاهد روند تکامل جسورانه، پیشروی فُرم بصری ساختارشکن و روایت محتوایی ماجراجویانه یک سبک سینمایی نیستیم و حتّی این فیلم قادر نیست که معیارها و استانداردهای جدیدی برای این سبک تعریف کند و در اندک مواردی، ساختار روایت قصه و فُرم بافتاری آن، از نقطهی بُرش استانداردهای این ژانر نیز پایینتر قرار میگیرد و از این بابت باید بگویم که دختر پرنده، نتوانسته است مفهوم و معنایی تازه، خلاقانه و جانبخش به روح لطیف و ضمیر حساس ژانر درام روانشناختی، ببخشد و این فیلم صرفاً یک قربانی ازهمهجابیخبر و بیاطلاع است که به شکلی دراماتیک توسط پروپاگاندای بیدروپیکر رسانهای و بنگاههای خبرپراکنی هالیوود، به شکل مبالغهآمیز و گزافهگویانهای بزرگنمایی شده است؛ یک بادکنکی که بیشازحد ظرفیت باد شده و پس از به پایان رسیدن فصل جوایز، تحسینها و هیاهوها، در سکوتی غمافزا، دلمُرده و تراژدیک خواهد ترکید بدون آنکه کسی متوجهی غیبت همیشگی و جاودانهی آن شود و این اتفاق دردناک، بهغایت رنجآور و غمانگیز است.
در پایان لازم است خاطرنشان سازم که یک فیلم اُستادانه، برجسته و اصطلاحاً شاهکار در خلأ سایهوار، بافتاری فاقد جاذبه و فضای مسموم فاقد مفهوم و معنا، خودبهخود، اتوماتیکوار و به شکل خلقالساعه و لحظهای شاهکار از کار درنمیآید بلکه همیشه یک فیلم شاهکار، در مقام قیاس و سنجش تئوریک با سایر آثار موفق، پیشتاز و ساختارمند سبک و ژانر محتوایی خودش، متفکّرانه و موشکافانه مورد ارزیابی، ارزشگذاری و شناخت مفهومی قرار میگیرد تا لقب بسیار گرانبها و ارزشمند شاهکار را نصیب خود کند. درواقع اگر گستاخانه و شاید شجاعانه ادعا میکنیم که فیلم Shining اثر استنلی کوبریک، یک شاهکار بلامنازع و مسلّم ابدی و جاودانه در تاریخ سینما است به این دلیل است که در میان فیلمهای ترسناک روانشناختی و اصولاً سبک وحشت، در مقام مقایسه، چنان ویژگیها، عناصر و المانهای برجسته، ممتاز و حیرتآوری دارد که در ژانر خودش وقتی با فیلمهای همرده مقایسه میگردد، بهراحتی متوجه میشویم که یک سر و گردن از سایر آثار این سبک برتر و بالاتر قرار میگیرد و اصولاً خودش پایهگذار استانداردها و معیارهایی تازه، مبتکرانه و ساختارشکن برای این سبک است که میتوان از آن بهعنوان یک اثر تمامعیار، خارقالعاده و شاهکار یاد نمود که برخاسته از یک ذهن جنونآمیز ازهمگسیخته و یک روان خلاق و هوشمند است و این موضوع، دقیقاً همان نقطهی تاریک و ابهامآلودی است که فیلم دختر پرنده در آن، به مشکلی لاینحل و گرهای کور و پیچیده برمیخورد. فیلم دختر پرنده، چنان چه پیشتر گفتم فیلم قابلاحترام، تأمّلبرانگیز و شایستهای است امّا آنقدری قدرتمند و پیشتاز نیست که بتواند وظیفهی دشوار جریانسازی، هدایت هوشمندانه و رهبری یک سبک را بر عهده گیرد. درنهایت اینکه دختر پرنده، یک اثر جذّاب، پرداختشده و خوشساخت است که قطعاً با نمایش واقعگرایانه و چشمنواز بازیگران، داستان سیّال و تأثیرگذار و چیدمان نسبتاً منظم ساختار بصریاش، توانسته است موفقیتهای خیرهکنندهای به دست آورد و این قول را به شما میدهم که جریان ساختارمند روایت فیلم بهگونهای هست که مطمئناً درنهایت از دیدن این فیلم، پشیمان، مغموم و دلسرد نخواهید شد اما تماشای پایانبندی فیلم، بهمثابهی تودهای انبوه و متراکم از ابرهای بارانزای تیرهوتار در آسمان پهناور و بیانتهایی است که بر فراز یک بیابان پژمردهی خُشکیده، بیحاصل و عطشناک، دیوانهوار و عنان از کف داده، آذرخشهای میخکوبکننده زده و افسارگسیخته و لاینقطع میبارند اما دریغ از آنکه در این بیابان لمیزرع، گُلی قشنگ بروید یا شکوفهای خوشرنگ جوانه بزند و یا حتی بوتهای خارشتر، آرامآرام از دل خاک سیاهچُرده بیرون آید.
نظرات
کاملا با نقدتون موافقم.
ممنون بابت زحماتتون.
منتظرش بودم :)
سلام
خواهش میکنم … ممنون که وقت گذاشتین و مطالعه کردید … موفق باشید.
سلام
اقای علوی خسته نباشید نقدتون رو دو بار خوندم و واقعا ازش لذت بردم
من این فیلمو همین دیشب تماشا کردم و مثل شما هایپ شده بودم که یک شاهکار ببینم اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد و با فیلم متوسطی روبه بودم من چند سال پیش شاهکار boyhood رو دیدم و با تک تک فریم هاش ارتباط برقرار کردم و مشکلات یه نوجوان رو به زیبایی نشان داد اما در فیلم واقعا این ارتباط به وجود نیامد و از نمرات منتقد ها ناامید شدم
باز هم ازنقد زیبا کامل و همه جانبتون تشکر می کنم
سلام
ممنونم از شما … بله، واقعا همینطوره، Boyhood هم قطعاً جز فیلم هایی هست که شاید دیگه تکرار نشه … موفق باشید.