در تعطیلات کریسمس سال نو میلادی شاهد اکران اثری نوستالژیک و مورد انتظار که به عنوان بخشی از پیکره حیات معنوی کمپانی دیزنی به شمار میرود بودیم که فصلالخطاب اکران ریبوت و بازسازی آثار بزرگ سینمای کلاسیک در سال ۲۰۱۸ نیز محسوب میشود. گویا دیزنی برای ساخت دنبالهای برای «مری پاپینز» به زمان زیادی نیاز داشت و از این حیث فاصلهی تقریبا ۵۵ ساله بین ساخت فیلم اول در سال ۱۹۶۴ و اثر جدید کمی غیرعادی جلوه میکند. در این مقاله قصد بررسی اثر و رسیدن به پاسخ یک سوال اساسی را داریم، آیا بازگشت مری پاپینز خوش یمن بوده است و آرزوی کودکانی که اکنون سنین میانسالی خود را نیز طی کردهاند را در ردای یک نوستالژی برآورده کردهاست؟ با سینماگیمفا همراه باشید.
خط داستانی چندین سال پس از فیلم اول و از جایی شروع میشود که کودکان خانوادهی «بنکس» که در اثر متقدم ماجراجوییهای رویایی با مری پاپینز تجربه کرده بودند اکنون بزرگ شدهاند و درگیر مشکلات زندگی شدهاند. در شرایطی که مایکل «پسر خانواده» همسر خود را از دست داده است و در شرف از دست دادن خانهی پدریشان نیز است دایهی آسمانی (مری پاپینز) بار دیگر برای کمک از آسمان نزول میکند و قصد دارد با نگهداری از کودکان مایکل شرایط اسفبار خانوادهی بنکس را بهبود بخشد. در این حین مایکل و جین (خواهرش) برای حفظ ملک پدری خود تلاش میکنند و به همین منظور مایک از رییس خود در بانک (ویلکینز) تا بامداد جمعه فرصت میگیرد تا مایک بتواند به کمک خواهرش اوراق سهام پدرشان در بانک را پیدا کنند؛ صد البته که ویلکینز خبیث که شخصیت شرور داستان نیز محسوب میشود در ناکامی آنها برای بازگرداندن ملک خانوادگیشان تلاش قابل توجهی میکند. مری پاپینز نیز به همراه دوست چراغچی خود (جک) که برای شهرداری کار میکند کودکان را به سفرها و ماجراجوییهای هیجانانگیزی میبرد تا وفاداری خود به اثر کلاسیک را گوشزد کند. سرتاسر اثر دارای قطعات موسیقی فراوانی است که متناسب با فضای آن ساختهشده و توسط عوامل فیلم همخوانی میشود تا رنگ و بوی فانتزی را هرچه تمامتر به مخاطبان القا کند.
شاید بتوان یکی از ایرادات فیلم را وابستگی بسیار آن به قسمت قبلی و به کارگیری تقلیدگونهی اسلوبهای آن دانست، اما ممکن است از زاویهای دیگر برخی این نزدیکی را به عنوان ادای احترامی درخور فیلم ۱۹۶۴ بدانند و این موضوع را برای زنده شدن حس نوستالژیک به ویژه در مخاطبان نسخهی کلاسیک اثر واجب بدانند که سخنی به دور از منطق نیز نمیباشد و نمیشود این را یک نقطه ضعف صرف دانست.
از نکات مثبت فیلم میتوان به نقشآفرینی چشمگیر «امیلی بلانت» در نقش مری پاپینز اشاره کرد که به خوبی از پس بار سنگین نوستالژیک اثر برآمده و سال درخشان خودش را نیز تکمیل کرد. در طول فیلم حسی ملموس و خوشایند که ناشی از بازی خوب بلانت در نقش اصلی است به بینندگان نسخهی کلاسیک القا میشود تا به ما ثابت شود انتخاب او در نقش مری پاپینز انتخاب درستی بوده است و طرفداران جولی اندروز (بازیگر نسخه کلاسیک پاپینز) هرگز ناامید نخواهند شد. همچنین از ایفای نقش خوب «امانوئل میراندا» در قالب چراغچی شهر و دوست صمیمی جدید مری پاپینز نیز نمیتوان چشمپوشی کرد، حال آنکه بخش زیادی از سکانسهای موزیکال فیلم نیز بر عهدهی آنها بود.
راب مارشال در قامت کارگردانی تلاش زیادی به کاربسته تا نسخهی جدید فیلم ارزش سالها صبر کردن را داشته باشد و یقیناً دیوید مگی نیز هنگام نگارش فیلمنامه، رسیدن به این مهم را سر لوحهی کار خود دانستهاست اما به نظرم فشاری که تیم سازنده برای حفظ ریشهها و القاء حس نوستالژیک این فرنچایز به خود آوردهاند باعث شده که آنها از پرداخت ایدههای نو و رساندن آن به افقی والاتر باز بمانند. در حقیقت نباید این موضوع را تماماً به پای تیم سازندگان اثر بدانیم بلکه باید این را از چشم کمپانی دیزنی و سیاستهای محافظه کارانهی این شرکت در سالهای اخیر ببینیم. زیرا نه تنها این استراتژیها باعث شدهاند برای مدت طولانی عناوین انقلابی چندانی در آثار ساخته شده توسط این شرکت شاهد نباشیم، بلکه شاهد دلسردی خیل عظیمی از طرفداران پروپاقرص عناوین دیزنی از آیندهی فرنچایزهای محبوبشان که خاطرات زیادی با آنها دارند هستیم. برای روشنتر شدن مفهوم این مطلب میتوان انیمیشن مورد انتظار «شگفت انگیزان ۲» را مثال زد که علیرغم دارا بودن المانهای یک انیمیشن خوب نتوانست انتظار طرفداران و منتقدان را به عنوان دنبالهای شایسته برای اثر هوشمندانهی متقدم خود تکرار کند. البته که سخن من به این معنا نیست که آثار این شرکت در سطح خوبی قرار ندارند؛ دیزنی به خوبی توانایی نگاه داشتن آثارش در منطقهای امن و قابل قبول را دارد که در تعبیر خودمان میتوانیم بگوییم «نه سیخ بسوزد نه کباب» اما در استفاده از ایدههای تازه و انقلابی در آثارشان که بتواند آنها را در خاطرهی مخاطبان نامیرا سازد بازماندهاند. البته دلیل بینش خاص این شرکت قابل درک است و آنها نمیخواهند آثار خود را کم ارزش سازند و به احساسات مخاطبان ضربه بزنند، شاید هم نتیجهی سیاستهای بازاریابی و مالی است که ارزش زیادی برای آنها دارد، حتی اگر به کاهش کیفیت آثار منجر شود.
در مجموع روایت اثر دچار بی نظمیهای متعددی است که میتوانست با زمان ۵۴ ساله برای تالیف و تدوین آن میتوانست بهتر باشد.
همانطور که پیشتر اشاره شد موسیقیهای فیلم که توسط هنرمندان مختلفی ساخته شده است نیز در سطح خوبی قرار دارند و جالب هستند، هرچند که نمیتوان به اندازهی نسخه اوریجینال در آن ترکهای دوستداشتنی یافت.
«بازگشت مری پاپینز» علیرغم مشکلات کوچک و بزرگ اثری نوستالژیک و دوستداشتنی است که برای نسل جدید هیجانانگیز و برای بینندگان قدیمی اسرارآمیز و سرخوش کننده است. دلیل این موضوع هم شاید بتوان اینگونه خلاصه کرد که نسخهی کلاسیک در دورانی که مردم بیش از هر چیز به عنصر امید نیاز داشتند پا به دنیای سینما گذاشت و از این حیث شاید نسل جدید به ویژه کودکان نتوانند به خوبی با «بازگشت مری پاپینز» که شدیداً به نسخه قدیمی وفادار است ارتباط برقرار کنند. در نهایت اگر احساس میکنید به مقداری امید با چاشنی جادو نیازمندید بیش از این منتظر نمانید.
نظرات