مناسبات و رقابت بین گنگسترها همیشه چه در قالب فیلم و یا سریال برای مخاطبان جذاب بوده است. اما مهمترین عامل برای تفکیک و ارزشگذاری این آثار، شخصیتپردازی کاراکتر اصلی، و انگیزههای روانی، اقتصادی و مواجههاش با رقیبان قدر دیگر است. سریال پیکیبلایندر شاید به خوبی «سوپرانوها» و یا «امپراطوری برودواک» نباشد، اما از جهات زیادی قابل ستایش و بررسی است. شخصیت اصلی سریال «توماس شلبی» (با بازی سلین مورفی) است که به زیبایی و با یک بازی درخشان توانسته از پس نقش بربیاید. او یک کهنهسرباز برگشته از جنگ جهانی اول است، که با عوارض روانی و کابوسهای همیشگی جنگ دست به گریبان است. و در ادامه برای دوام بیزینس خانوادگی، رئیس فعالیتهای غیر قانونی خانواده میشود و گروه پیکیبلایندر را تشکیل میدهد. انتخاب این اسم اشاره مستقیمی یه تیغهایی که در لبهی کلاههای گروه جاساز شده است دارد، که در حین مبارزات و دعواهای خیابانی از آناستفاده میکنند. و اشاره غیر مستقیم و استعاری به مسابقات اسبدوانی و شرطبندیهای کلان هم هست.
فضای تاریخی
حال و هوای تاریخی سریال دراین چهار فصل، از اواسط دههی ۲۰ تا اوایل دههی ۳۰ در جریان است. وقایع سریال در شهر بیرمنگام اتفاق میافتد و پیکیها گروهی از کولیهای رمانیایی هستند که از هیچ کاری برای رسیدن به پول و قدرت فروگذار نیستند. بیرمنگام اوایل دههی ۲۰، با آن پیادهروهای گلآلود و اتومبیلهای آن دوران، آنچنان طراحی و ساخته و پرداخته شده است که حوادث و اتفاقات سریال مخاطب را یکسر به دل داستان و اتمسفر بصری و روایت خود میبرد. از دیوارهای آجری شکلاتیرنگ ساختمانها گرفته تا طراحی لباس آدمهای آن دوران، گویی که داخل یکی از نقاشیهای «ادوارد هاپر» باشی. نورپردازی سریال متناسب با آن دوران، از نورهای گرم و درخشان استفاده میکند. و گاه نیمی از اتاق در تاریکی است و کاراکترها با یک منبع نور گرم و کهربایی در مرکز تصویر حضور دارند. و در فضاهای خارجی یک بیرمنگام مهآلود را نشان میدهد.
فضای سیاسی
گروه پیکی بلایند بر خلاف سریالهای دیگر واجد یک پسزمینه سیاسی است که در آن شکل گیری گروها و جنبشهای کمونیستی، و تحرکات نهضت جمهوری خواه ایرلند را در حاشیه داستانی و روایی خود نشان میدهد؛ و بده بستان پیکیها و به خصوص شخصیت تو ماس شلبی با این گروهها را، مبنای روایی بخشی از فصل اول و دوم سریال است.
خشونت
سریال ابایی در نشان دادن خشونت عریان و بیپروا ندارد. نماینده خشونت افراطی و جنونآسا در خانواده شلبیها، شخصیت آرتور، برادر بزرگ خانواده است. برخلاف توماس که سعی میکند مناسبات و اهداف تجاری خود را با سیاست و نقشههای از پیش طرح شده پیش ببرد، اما آرتور پکیجی از رفتارها و روشهای سادیسمی و خشونتآمیز است (اساسا دو مقولهی خشونت و سادیست، با رفتار و شخصیت گنگستر گره خورده است) که با هر چیزی که به دستش برسد حریف بختبرگشته را از پای در میآورد. و در این راه، «جان» برادر دیگرش هم او را همراهی میکند. نویسنده و سازندهی اثر «استیو نایت» است که پیشتر فیلمنامه «قولهای شرقی» را برای کراننبرگ نوشته است.
زنان سریال
در شخصیتپردازی زنان سریال سعی شده است که از تیپهای آشنا و کلیشهای ژانر گانگستری دوری شود. زنان در این قبیل آثار اغلب در حکم معشوقه، روسپیان و زنان منفعل نشان داده میشوند. اما زنان مجموعه پیکی بلایندر، پا به پای مردان در سیاستهای اقتصادی و بیزینس خانوادگی گروه فعال و دخیل هستند. «عمه پولی» زنی آزاد و مستقل از هر لحاظ است، که تبار و ریشههای کولیاش به او اجازه هر گونه مداخله و دخل و تصرف و خط دادن به برادر زادههایش را میدهد. پولی قلب خانواده است، و برای دفاع از خود از ابراز خشونت ترسی ندارد. همچون مردان با خود چاقو و تپانچه حمل میکند و برادرزادههایش برای او احترام خاصی قائل هستند. در سمت دیگر ماجرا «گریس» است، که به عنوان یک جاسوسه از طرف اداره پلیس و «کمبل» در گروه پیکیها رخنه میکند و توماس را شیفتهی خود میکند. «آیدا» تنها خواهر شلبیها، که پس از اینکه تنهاش به تنهی نامزد کمونیستاش میخورد، در مقطعی راهش را از خانواده جدا میکند. ولی پیوند خونی با یک خانواده گنگستر امکان هیچگونه جدایی و استقلال را به او نمیدهد و در برهههای زمانی مختلف، و تهدیدات گروههای رقیب، مجبور به رجعت به کانون خانواده است.
دشمنان پیکیها
با پیشرفت سیر روایی و تاریخی سریال، پیکیها در هر فصل با یک دشمن و رقیب متفاوت مواجه میشوند که اوج آن در فصل چهار، مبارزه و خونخواهی و تسویهحساب دوطرفه بین توماس و «لوکا چانگرتا» است. در فصل اول و دوم دشمن اصلی توماس، مامور قانون چستر کمبل (سم نیل) است، که توماس یکی پس از دیگری نقشههای او را با ذکاوت و کمکهای پشتپرده دفع میکند. یکی دیگر از دشمنان توماس «آلفی سالومونز» است، که بازی غریب و پر جزئیات تامس هاردی به آن جلوهای دیگر داده است. سالومونز تلفیقی از خشونت و خشم انفجاری، دودوزهبازی ماهرانه و دقیق، و وراجیهای حکیمانه و تقدیری است. در فصل چهارم دشمن دیگری برای توماس از راه میرسد، لوکا چانگرتا با بازی عالی آدریان برودی، که به قصد خونخواهی پدرش وارد بیرمنگام میشود. ورود چانگرتا به ایستگاه قطار بیرمنگام، و پیاده شدن او و گروه دست سیاه، با تم موزیک متن ایتالیایی که در صحنه شنیده میشود؛ از جهت بصری دیدنی، و از جهت ارجاع به آثار با ارزش گانگستری تاریخ سینما نوستالژیک است.
توماس شلبی
توماس مغز متفکر پیکی بلایندر است. توماس شلبی شخصیتی نزدیک به تونی سوپرانو دارد، تمام استرسها و سگدوزدنهای کار، و جمع و جور کردن گروه، و به خصوص گندکاریهای آرتور و جان بر دوش اوست. توماس برخلاف گنگسترهای دیگر قصد ندارد که صرفا انگ و لقب گنگستر و جنایتکار را با خود به همراه داشته باشد، بلکه او قصد دارد تا به امپراطوری و بیزینس خود مشروعیت قانونی ببخشید تا بتواند از این طریق یکجور مصونیت مالی و جانی برای خود و خانوادهاش در ادامه کسب کند. رابطهی او با زنهای زندگیش، به جز مورد گریس، تلفیقی از نیش و نوش است. یکی از نقاط ضعف سریال پرداخت ضعیف داستان و سلسله حوادث هر فصل به فصل دیگر است. که گاه ریتم روایی و دراماتیک داستان را از تک و تا میاندازد. یکی از غافلگیرهای سریال حاشیه صوتی و موزیک متن فوقالعادهی آن است. در هر قسمت چند ترانه شنیدنی و متناسب با حال و هوای صحنه، موقعیت، داستان و شخصیتها شنیده میشود.
نظرات