نقد فیلم Brightburn | هبوط یک ضدقهرمان

19 February 2020 - 22:00

فیلم Brightburn با ارائه‌ی ایده‌ی داستانی جذاب سوپرمنی شرور در قالب یک پسربچه، قصد دارد ما را از چنگال فیلم‌های یکنواخت مارول و دی‌سی نجات دهد اما به فجیع‌ترین شکل ممکن شکست می‌خورد.

اصولا همیشه داستان‌های برخلاف جریان اصلی از جذابیت‌های زیادی برخوردار بوده است. داستان‌هایی که معمولا با پرسش‌هایی نظیر “چه اتفاقی می‌افتاد اگر؟” شروع می‌شوند. در برایت‌برن پرسش این است که اگر سوپرمن به جای یک ابرقهرمان تبدیل به یک ضدقهرمان یا ویلن می‌شد، چه اتفاقی رخ می‌داد. کانسپتی که می‌تواند یکی از جذاب‌ترین ایده‌های داستانی باشد در میان فیلم‌های ابرقهرمانی حال حاضر که همه تقریبا یک روند را دارند. البته هسته‌ی داستانی فیلم چیز نو و جدیدی نبوده است و در گذشته در قالب کامیک‌ بوک‌ها و فیلم‌هایی به موارد این چنینی پرداخت شده است اما تا قبل از این فیلم، ایده‌ی سوپرمنی شرور در مدیوم سینما دست نخورده بود و متاسفانه اولین حضور این گونه او در سینما به یکی از ناامیدکننده‌ترین فیلم‌های چندسال اخیر تبدیل می‌شود. فیلمی که بی‌شباهت به ساقه طلایی در پوسته‌ای از کیت‌کت نیست.

دیوید یارووسکی در مقام کارگردان، مارک و برایان گان در مقام فیلمنامه نویس و در نهایت جیمزگان پرآوازه در مقام تولیدکننده در پشت صحنه فیلم حضور داشته‌اند. البته حضور جیمزگانی که خود دستی بر ساخت فیلم‌های کامیک بوکی موفقی نظیر محافظین کهکشان داشته است، در مقام تولید کننده هیچ اثری بر محتوای فیلم نگذاشته است و بیشتر جنبه بازاریابی داشته است. بازاریابی که البته تاقبل از انتشار فیلم و نمرات آن به خوبی جواب داده بود و طرفداران فیلم‌های ابرقهرمانی و کامیک بوکی با دیدن کانسپت داستان و نام جیمزگان در کنار اثر خود را به آب و آتش می‌زدند. سینه‌فیل‌هایی که با دیدن تریلر به وجد آمده بودند و برایت‌برن را درب خروج اضطراری از ساختمان پرشده از فیلم‌های ابرقهرمانی یکنواخت می‌دیدند. پس از عرضه‌ی فیلم در ۲۰۱۹ حال به نظر می‌رسد فیلم را باید در همان قبری انداخت که در گذشته Glass را خاک کردیم.

داستان فیلم با سکانسی شروع می‌شود که تمرکز خود را برروی کتاب‌هایی می‌گذارد که نشان از بچه دار نشدن زوجی می‌دهند. زوجی که در تلاش‌اند بچه دار شوند در شبی، شیئی ناشناخته‌ای را که از آسمان در جنگل نزدیک ملکشان سقوط می‌کند را می‌یابند. شیئی که با توجه به فلش فوروارد فیلم به ۱۲ سال بعد متوجه می‌شویم سفینه‌ای بوده که حامل یک نوزاد بیگانه است. تا اینجا داستان بی‌شباهت به اریجین سوپرمن نیست. در نهایت این زوج تصمیم می‌گیرند که کودک را موهبتی از آسمان دانسته و او را به فرزندی بپذیرند. همه چیز عادی و نرمال به نظر می‌رسد تا این که یک شب سفینه‌ای که توسط این زوج داخل انبار پنهان شده است به نحوی با برندون ارتباط برقرار می‌کند و به نوعی دکمه خشونت او را کلیک می‌کند. بزرگ‌ترین نکته‌ی مثبت فیلم را می‌توان همین ایده داستان دانست. چه کسی بدش می‌آید سوپرمنی شرور را تماشا کند. متاسفانه به پتانسیل این ایده بهای کافی داده نشده است و فیلم در حد یک ایده مانده است. اولین مشکل فیلم این است که تکلیفش با خودش معین نیست. نمی‌داند می‌خواهد یک فیلم ترسناک باشد یا درامی ابرقهرمانی یا هردو زیرا در اجرای صحیح المان‌های هر ژانر شکست می‌خورد. از جامپ اسکر بیخود، قابل پیش‌بینی و کلیشه‌ای اوایل فیلم در انبار گرفته تا قایم باشک بازی‌های برندون در سکانس‌‌هایی که مربوط به خاله و شوهرخاله‌اش است. حتی خشونت اسلشری که بر قربانیان فیلم وارد می‌شود قابل درک نیست. مشکل این سکانس‌ها خشونت زیاد نیست، مشکل نحوه‌ی تحول برندون و به وجود آمدن نفرتی در اوست که نتیجه‌اش این خشونت زیاد است و از آن جائی که در ادامه به تحول برندون می‌پردازیم در همین حد بدانید که این حجم از خشونت برندون منطقی نیست. از آن طرف بخش درام فیلم تمام مشکلات را در خود جمع کرده است و بخش سوپرهیرویی آن عملا به سکانس‌های سلاخی کردن قربانیان توسط برندون خلاصه می‌شود که همان هم با تدوین ضعیف و موسیقی‌هایی کلیشه‌ای و بدون خلاقیت بیشتر اعصاب خورد کن است. البته جلوه‌های ویژه‌ی این بخش‌ها و دیگر سکانس‌های فیلم با توجه به بودجه‌ی محدود و تقریبا هفت میلیون دلاری رضایت بخش است.

اکثر مشکلات فیلمنامه‌ی برایت‌برن به نحوه تحول شخصیتی برندون به یک آنتاگونیست بی‌رحم برمی‌گردد. مشکلی که حکم شمشیر دولبه را در این نوع داستان‌ها دارد که یک لبه‌ی آن موفقیت داستان است و لبه‌ی دیگر آن شکستی غیرقابل جبران. برایت‌برن در دومی موفق‌تر ظاهر شده است و روند شکل‌گیری و تحول برندون از یک شخصیت مثبت به منفی انگار اصلا وجود ندارد چه برسد به اینکه خوب و بد آن قابل بررسی باشد. این مشکل از همان اول فیلم دیده می‌شود و هیچ توضیحی در مورد سفینه که از کجا آمده و چگونگی ارتباط او با برندون داده نمی‌شود و برندون با شنیدن چندین کلمه که در نهایت به عبارت “دنیا را بگیر” ترانزلیت می‌شود و انگار خشونت وجود او را ناخونک می‌زنند، شروع به انجام کارهای بی‌رحمانه می‌کند. حتی ما قبل از این یک کار خوب از او در طول فیلم نمی‌بینیم که بگوییم او از خوب به بد تغییر کرده است. برندون حتی دست تنها کسی که در مدرسه با او خوب رفتار کرده است را خورد و خمیر می‌کند و نمی‌خواهد بپذیرد که یهویی ظاهر شدن او در خانه‌ی هم‌کلاسیش کار اشتباهی بوده است. به صورت کلی روند تکامل شخصیتی او اصلا طی نمی‌شود و مخاطب خود را در میان صحنه‌های سلاخی می‌بیند و هیچوقت از انگیزه‌های او با خبر نمی‌شود. فیلم انگار قصد ندارد به پیشینه‌ی این بیگانه بپردازد و بیننده نمی‌تواند تشخیص دهد آیا کارهای برندون تصادفی است؟ با توجه به پرداخت به بعضی از مسائل گریبان‌گیر نوجوانان در بلوغ آیا کارهای او صرفا جامعه ستیزی است؟ یا … و این گونه سوالات هیچوقت پاسخ داده نمی‌شوند و عملا هیچ‌گونه همذات پنداری و ارتباطی توسط بیننده با برندون برقرار نمی‌شود. اوج این مشکل را زمانی می‌توان یافت که برندون هواپیمایی را در سکانس‌های پایانی فیلم به طرز تارگریان واری نابود می‌کند. حداقل شخصیت‌هایی که در اواسط و پایان فیلم به دست او کشته می‌شوند، ارتباطی به ظاهر ناخوشایند با او داشته‌اند اما در این مورد نابودکردن هواپیما ما را یاد آتش زدن شهر توسط دنریس با اژدهایش می‌اندازد. حداقل آن جا سریال قصد دارد با پرداخت به ژن دیوانه‌ی تارگریان‌ها روی این مشکل سرپوش بگذارد اما در این فیلم حتی این نوع سرپوش گذاری را هم نمی‌توان پیدا کرد. در سکانسی که توری قصد کشتن برندون را دارد، برندون با بیان کردن دیالوگی کل فیلم را زیر سوال می‌برد. او در این صحنه می‌گوید که می‌خواهم کار خوب انجام دهم. مضحک بودن این جمله به این دلیل است که او هیچ کار مثبتی در طول فیلم عملا انجام نداده است.

در باب مقایسه فیلمی نظیر “Chronicle” و سریال “The Boys” را داشته‌ایم که هرکدام روند تحول شخصیت‌ها را از مثبت به منفی به خوبی نشان داده‌اند و مخاطب توانایی برقراری ارتباط با آن‌ها را داشته است و حداقل از انگیزه‌های آن‌ها باخبر بوده است. در هر صورت هر ضدقهرمانی انگیزه‌های خود را دارد و این عنصر در برایت‌برن نادیده گرفته شده و حتی تاثیرش را بر صحنه‌های اکشن و اسلشری فیلم نیز گذاشته است. صحنه‌هایی که از زاویه دید قربانی روایت می‌شوند و انگار در حال تماشای سری فیلم‌های جمعه سیزدهم یا هالوین هستیم. فیلم همچنین پراست از حفره‌ و باگ‌های داستانی که به عنوان مثال می‌توان از ساب پلات برندون با خاله‌اش نام برد. در این ساب پلات برندون می‌خواهد خاله‌اش را به نوعی متقاعد کند که شرایطش را به کلانتر اطلاع ندهد و به نوعی در حال تهدید نیز است. چرا او باید در عوض این که جان کلانتر را بگیرد خاله خودش را تهدید می‌کند مگر نمی‌تواند. این حفره‌ها شامل تصمیمات احمقانه‌ی کایل پدر برندون هم می‌شود. او با وجود این که می‌داند نوآه مشروبات الکی مصرف کرده است بازهم اجازه می‌دهد او تنها رانندگی کند و مسخره ترین تصمیم او تلاش برای کشتن برندون با اسلحه‌ی شکاری است. ناسلامتی کایل زودتر از بقیه‌ی شخصیت‌ها از قدرت‌های خاص او آگاه شده بود. حتی در سکانسی که مامورین پلیس برای بررسی به خانه توری می‌روند، پس از تکه تکه شدن کلانتر به دست برندون مامور دیگر را می‌بینیم که به جای فرار به طرز احمقانه‌ای به دنبال پیداکردن سوپرمن شرور قصه‌ی ما و کشتن او با شاتگان است. این تصمیمات ما را بیشتر به یاد تصمیمات احمقانه‌ی کاراکترهای فیلم‌های ترسناک می‌اندازد.

شاید بتوان تمرکز اصلی فیلم را توری دانست. هرچند تمرکز اصلی فیلم به ظاهر برروی جلوه‌های تصویری و دیوانه‌بازی‌های برندون بوده است اما از لحاظ آرک داستانی و شخصیتی تمرکز بیشتر برروی این شخصیت بوده است. این تمرکز در رابطه با این می‌باشد که آیا عشق مادری می‌تواند بر حقیقت شیطانی بودن فرزند سرپوش بگذارد. ایده‌ای که جذاب به نظر می‌رسد اما مانند دیگر بخش‌های داستان پرداخت کافی نشده است. الیزابت بنکس که بیشتر در آثار کمدی نقش آفرینی کرده است اگر از کارهای کمدی او فاکتور بگیریم، در این فیلم شاهد یکی از بهترین بازیگری‌های او هستیم. کایل برایر با بازی دیوید دنمن به عنوان پدر برندون شیمی چندان خوبی با توری ایجاد نمی‌کند. هرچند هر از گاهی با یک سری دیالوگ‌های فان و خنده‌دار، این رابطه مقداری جلو می‌رود و پرداخت می‌شود اما به صورت کلی چنگی به دل نمی‌زند. جکسون ای دان که نقش برندون را اجرا می‌کند پتانسیل اجرای این نقش را با بازی مرموزانه‌ی خود به خصوص با اعضای صورت نظیر چشم‌ها را داشته است اما به دلیل فیلمنامه‌ی بد بازی او در نهایت به چشم نمی‌آید.

درنهایت “برایت‌برن” چیزی بیشتر از یک ایده‌ی پرداخت نشده نیست و به مثابه‌ی نسخه‌ی طولانی تری از تریلرش است که شاید تنها دلیل دیدن آن را بتوان تماشای اندکی از قدرت‌های سوپرمن در کالبدی از شرارت دانست.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.