نقد و بررسی فیلم The Trial of the Chicago 7 | هنر چگونه گفتن

7 November 2020 - 22:00

The Trial of the Chicago 7، جدیدترین ساخته‌ی آرون سورکین، نشان می‌دهد که حتی داستان‌هایی با یک پایان قابل‌پیش‌بینی هم می‌تواند به‌شدت جذاب، دراماتیک و میخکوب‌کننده باشند. همراه سینما فارس باشید.

هنر چگونه گفتن

The Trial of the Chicago 7 در دسته‌بندی آثار «فرد علیه سیستم» قرار می‌گیرد؛ داستان آدم‌هایی که در برابر یک سیستم فاسد و ظالم تاب نمی‌آورند و علیه آن می‌شورند. سال ۱۹۶۸، گروهی از این آدم‌ها تصمیم می‌گیرند تا به حضور نظامی آمریکا در ویتنام اعتراض کنند و هنگام برگزاری کنوانسیون ملی دموکرات‌ها صدای خود را به گوش “همه‌ی دنیا” برسانند. اما قضیه به این سادگی پیش نمی‌رود و اعتراضی که قرار بوده “صلح‌طلبانه” پیش برود، به خشونت و هرج و مرج کشیده می‌شود. ادامه‌ی داستان فیلم، همانطور که از اسم آن پیداست، محاکمه‌ی (Trial) رهبران این اعتراضات است؛ هفت نفری که به Chicago 7 شهرت پیدا کرده‌اند.

قبل از تماشای The Trial of the Chicago 7 و با توجه به اطلاعاتی که از داستان فیلم داشتم، فکر نمی‌کردم که با داستانی لایق اهمیت روبرو باشم؛ البته که قرارگیری هفت شهروند عادی مقابل دولت ایالت متحده‌ی آمریکا، موضوعی دراماتیک و پرتنش است اما کلیت داستان، داستانی که حتی قبل از شروع هم پایان آن قابل‌پیش‌بینی است، جذابیتی برای شخص من نداشت. از طرفی دیگر، آرون سورکین باتجربه نه تنها در جایگاه فیلمنامه‌‌نویس، بلکه در مقام کارگردان هم قرار داشت و این مسئله «دادگاه شیکاگو هفت» را به یکی از آن «باید‌های ۲۰۲۰» تبدیل می‌کرد. اما پس از تماشای فیلم تنها یک عبارت در ذهنم چرخ می‌خورد؛ هنر چگونه گفتن.

دستاورد بزرگ سورکین در این فیلم، همین “چگونه گفتن” است؛ اینکه مخاطب ۱۳۰ دقیقه روی صندلی بنشانی و برای او این داستان آشنا را به طریقی تعریف کنی که شخص دیگری پیش از این روایت نکرده باشد. فیلمنامه‌ی The Trial of the Chicago 7 در عین سادگی و قابل‌درک بودن، پر شده از جزییات کوچک و بزرگی است که روایت را زنده می‌کنند و داستان را تا سکانس آخر جذاب نگه می‌دارند. اما دقیقا از چه جزییاتی صحبت می‌کنیم؟ و این جزییات قرار است چه چیزی را برای مخاطب بسازند؟

رازهایی که باید شنیده شوند

روایت The Trial of the Chicago 7 به سبک و سیاق فیلمنامه‌ها‌ی موفق پیشین سورکین یعنی The Social Network غیرخطی و پرشده از فلش‌بک‌ها و فلش‌فورواردهای متعدد است؛ اگرچه که اساسا به پیچیدگی «شبکه‌ی اجتماعی» نیست، اما از منظر سبک روایت می‌توان این دو اثر را شبیه هم دانست؛ در هر دوی آن‌ها با دادگاهی قضایی روبرو هستیم، در هردوی آن‌ها اطلاع چندانی از علت برگزاری این دادگاه نداریم و در هر دوی آن‌ها رازهایی وجود دارد که در طول داستان برای مخاطب افشا می‌شوند. رازهایی که سنگ بنای آن‌ها همین جزییات هستند.

اما نقطه‌ی قوت The Trial of the Chicago 7 نه در استفاده از این سبک، بلکه علت‌دار بودن و هدفمند بودن این تصمیم است. آرون سورکین نحوه‌ی روایت را اینگونه انتخاب نکرده چون جذاب است، بلکه روی این سبک روایی دست گذاشته چون منطق داستانش آن را می‌طلبد. تصور کنید در سال ۱۹۶۸، شما هم یکی از افرادی بودید که در این دادگاه حضور داشتید؛ حالا از خود بپرسید که چه تجربیاتی را در مقام شاهد این دادگاه از سر می‌گذراندید؟ به بیانی دیگر، نحوه‌ی روایت «دادگاه شیکاگو هفت» مخاطب را تاحدوحدودی در جایگاه یکی از حاضرین قرار می‌دهد. اما جزییات چه نقشی در این میان ایفا می‌کنند؟

تمامی ماجرای اعتراض این هفت نفر و پیروانشان در یک ۲۴ ساعت، از شب تجمع معترضین در پارک تا شب بعد و دستگیری شیکاگو ۷ رخ می‌دهد. و این جزییات ماجرا هستند که لابه‌لای فلاش‌بک‌ها، فلاش‌فوروارد‌ها و سکانس‌های زمان حال به مخاطب ارائه می‌شوند. بخش‌بندی این فلاش‌بک‌ها بر اساس جلسات دادگاه است و این شهود هستند که به ترتیب، در جایگاه حاضر می‌شوند و ذره‌ذره، ماجرا را از دیدگاه محدود خودشان بیان می‌کنند. ترکیب این سکانس‌ها با یکدیگر، یک روایتگری نامحدود و غیرخطی می‌سازد تا مخاطب، خود به چگونگی وقوع این ماجراها پی ببرد، در روایت کنش و نقشی داشته باشد و آن را در نظمی خطی سامان دهد. یک تمهید بسیار ساده اما موثر و برگرفته از مخاطب‌شناسی درست.

کثرت در وحدت

در ابتدای فیلم و در آن مقدمه‌ی آتشین و ریتیمک ابتدایی، دیالوگی است که از طریق خطوط تلفن و شخصیت‌های دیگر، بین ابی هافمن و تام هیدن رد و بدل می‌شود و به‌خوبی تضاد دیدگاه این دو شخصیت را آشکار می‌سازد؛ هیدن به ابی می‌گوید که هدف آن‌ها از این سفر “پایان دادن به جنگ” است و نه “یللی تللی”. در مقابل ابی پاسخ می‌دهد که “من می‌توانم هر دو را انجام دهم”. در دو نمای بعدی، هیدن را می‌بینیم که برا جمعی از روشن‌فکران دانشگاهی سخنرانی می‌کند و ابی هم برای جمعی از مردم عامی سخن می‌گوید؛ دوربین فیلمساز هیدن را از بیرون جمعیت نشان می‌دهد اما ابی را از داخل توده‌ی مردم می‌گیرد. هر دوی این شخصیت‌ها عازم یک مقصد هستند، هر دوی آن‌ها یک قصد و هدف دارند، هردوی آن‌ها به خاطر یک جرم مشترک در یک دادگاه محاکمه می‌شوند، اما هر گروه از آن‌ها به شیوه‌ا‌ی خاص در این مسیر حرکت می‌کند.

The Trial of the Chicago 7 به عنوان یک درام دادگاهی، در تدارک دیدن صحنه‌ای جذاب و بزرگ برای یکی از مهم‌ترین دادگاه‌های تاریخ ایالات متحده‌ی آمریکا، چیزی کم نمی‌گذارد و جلسات دادگاه را از تنش‌های کوچک و بزرگی انباشته می‌کند. اما در کنار این دادگاه بزرگتر، دادگاهی شخصی و کوچک‌تر نیز در حال برگزاری است. جایی که شیکاگو ۷ یکدیگر را محاکمه می‌کنند و مخاطب علاوه بر یک کشمکش بیرونی با کشمکش درون گروهی نیز روبرو است.

نتیجه‌ی کار، کند نشدن ریتم داستان در هر لحظه است؛ همیشه اصطکاکی وجود دارد، همیشه چند نفر هستند که به یکدیگر اتهام بزنند و یکدیگر را محکوم کنند، همیشه اختلافی وجود دارد و به سبک دیالوگ‌های پینگ‌پونگی سورکین، همیشه این شخصیت‌ها هستند که باهم به بگو‌مگو می‌پردازند.

نویسنده و کارگردان

بعد از «بازی مالی»، The Trial of the Chicago 7 دومین فیلمی است که آرون سورکین به‌طور مشترک در مقام نویسنده و کارگردان اثر قرار دارد. خوشبختانه باید گفت که سورکین روند روبه‌رشدی را طی کرده و تجربه‌ی دومی او به مراتب پخته‌تر از Molly’s Game قرار دارد و جذابیت خود را برعکس اثر پیشین، در نیمه‌ی دوم هم حفظ می‌کند. البته «دادگاه شیکاگو هفت» لوکیشن‌های محدودتری را نسبت به «بازی مالی»دارد اما نکته اینجاست که سورکین موفق می‌شود جذابیت بصری فیلم خود را تا پایان حفظ کند. جذابیتی که مرهون قاب‌بندی‌های دقیق و تدوین ظریف فیلم است.

از همان سکانس آغازین، بارزترین تکنیکی که نظر مخاطب را جلب می‌کند تدوین فیلم است. ترکیبی از سکانس‌های آرشیوی-خبری و سکانس‌های فیلمبرداری شده که در عین برخورداری از خصیصه‌های قصه‌گویی، با حال و هوای تاریخی و بافت فیلم هماهنگ هستند و مخاطب را برای آنچه در ادامه‌ی فیلم می‌آید، آماده می‌کند. در درجه‌ی اول این سکانس مخاطب را به دوران تاریخی که داستان فیلم در آن واقع می‌شود، می‌برد ؛ ابتدا دستور رییس جمهور جانسون برای افزایش نیرو‌های نظامی اعزامی به ویتنام را می‌بینیم، افرادی که برای اعزام برگزیده می‌شوند، انسان‌های آزاده‌ای که به مخالفت با این تصمیم برمی‌خیزند و در نهایت ترور می‌شوند.

ریتم پرشتاب تدوین کاملا روی درک مخاطب اثر گذار است و همانطور که پیشتر گفته شد، با این دوران تاریخی قرابت دارد؛ در واقع حال و هوای پرآشوب دهه‌ی ۶۰ میلادی پرآشوب نه از طریق این تصاویر کهنه‌ی آرشیوی که یادگار آن دوران است، بلکه با تدوین به مخاطب منتقل می‌شود. فیلمساز قصد نداشته است تا تنها برای مستندگونه‌تر شدن هر چه بیشتر اثر، از این کلیپ‌های خبری خام استفاده کند بلکه با تقطیع آن‌ها و برگزیدن بخش‌های مشخص، کاری کرده که نتیجه‌ی کلی یک‌دست و با ریتمی پرشتاب به نظر برسد.

از طرفی دیگر، تدوین این سکانس استعاره‌ای از سرنوشت‌ شخصیت‌های اصلی داستان و به‌نوعی خلاصه‌ی داستان فیلم از ابتدا تا انتها است؛ جنگ ویتنام در جریان است، اعتراضاتی نسبت به این جنگ وجود دارد و سیستم جلوی این معترضین می‌ایستد و صدای آن‌ها را خفه می‌کند. جالب‌تر اینجاست که این سکانس بخشی از سخنرانی تام هیدن برای جامعه‌ی دانش‌جویان دموکراتیک است. به بیانی دیگر، این سکانس متشکل از تصاویر داستانیِ بیرون دنیای فیلم نیست بلکه بخشی از دنیای این داستان محسوب می‌شود؛ شخصیت‌های ما می‌دانند که چیزی در انتظار آن‌ها است – همانطور که مخاطب می‌داند – و این دانستن آن‌ها را به شخصیت‌هایی جذاب‌تر بدل می‌کند.

از طرفی دیگر، The Trial of the Chicago 7 قاب‌بندی‌های متنوعی را انتخاب می‌کند تا فیلم در عین جریان داشتن در چندین و چند محیط محدود، از منظر بصری افت نکند. مخاطب در طی این قاب‌بندی‌ها همواره با گروه‌بندی‌ها متعددی روبرو است و همیشه شخصیت‌ها را همراه با یا جدا از سایرین می‌بیند. مثلا در اوایل فیلم و هنگام تنفس شخصیت‌های داستان در دادگاه، سکانس کوتاهی وجود دارد که شخصیت‌های داستان برای اولین بار به هم برخورند و درونیات خود را بیان می‌کنند. نحوه‌ی قاب‌بندی این سکانس جالب‌توجه است؛ سکانس مذکور بین قاب‌‌های دونفره، گروهی و تکی تناوب می‌کند و برروی درک و ناخودآگاه مخاطب از شخصیت‌های اثر می‌گذارد. در ابتدای سکانس با قاب‌های گروهی طرف هستیم که ابی و هیدن را به‌صورت جدا می‌گیرند. با پیشوری داستان و آشکار شدن اختلاف نظرات، قاب‌بندی‌ها هم دستخوش تغییر می‌شوند و شخصیت‌ها را در تضاد و یا هماهنگی با سایرین قرار می‌دهد. و نهایتا در نقطه‌ی اوج این سکانس نیز هیدن و ابی را در دو قاب تک‌نفره، در یک سوم طلایی سمت راست و چپ قرار می‌دهد.

سیاسی – غیرسیاسی

نمی‌توان در آستانه‌ی انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا به تماشای The Trial of the Chicago 7 نشست و به تاثیرات آن برروی این انتخابات فکر نکرد. سوال اینجاست که آیا آخرین اثر تولید‌شده توسط سورکین فیلمی سیاسی است؟ جواب ساده است؛ بله و نه. «دادگاه شیکاگو ۷» از آن آثاری است که در عین برخورداری از درونمایه‌ای سیاسی، از منظر ساختار و کانسپت به ورطه‌ی شعارزدگی نمی‌افتد و تا پایان به رسالت خود که قصه‌گویی باشد، وفادار می‌ماند.

 آنچه که در سینمای داستانی اهمیت دارد، قصه‌گویی است و این قصه‌گویی بدون وجود درام ممکن نیست. یک نویسنده هم همواره به دنبال یکی از این داستان‌های دراماتیک است و منبع او هر چیزی می‌تواند باشد؛ از ادبیات گرفته تا ماجرا‌های واقعی و یا ایده‌های شخصی. سورکین در مقام نویسنده‌ای که در اقتباس از ماجراهای واقعی دستی بر آتش دارد – از شبکه‌ی اجتماعی گرفته تا مانی‌بال تا استو جابز و بازی مالی – باز هم به سراغ یکی از همین ماجراهای واقعی رفته است. در اینجا شخصیت‌هایی در کنش و تنش با محیط پیرامونشان و یکدیگر هستند که قصه را می‌سازند و بافت‌های سیاسی-تاریخی اثر در پس‌زمینه‌ی آن قرار می‌گیرند. پس‌زمینه و نه پیش‌زمینه؛ یعنی این جزییات سیاسی هیچگاه در طول فیلم اصل و مقدم قرار نمی‌گیرد و در خدمت شکل دادن به قصه و درام هستند و نه حجابی بر آن.

اما از پس این ساختار درست و متعادل می‌توان به درونمایه‌ی فیلم رسید؛ هر چقدر که اوضاع خراب و این سیستم قدرتمند باشد، باز این مردم هستند که می‌توانند علیه آن قیام کنند و تغییری هر چند کوچک ایجاد کنند. البته قیام و سرنگونی صلح‌طلبانه و یا همانطور که ابی در دیالوگی می‌گوید ” توی این کشور ما هر چهار سال یک بار این کار رو می‌کنیم”.

یک کستینگ حرفه‌ای

The Trial of the Chicago 7 با چندین و چند شخصیت اصلی و فرعی متعدد، گروه بازیگران شلوغی دارد. نکته اینجاست که فیلم از توانایی تمامی بازیگرانش به‌درستی استفاده می‌کند و اجرای آن‌ها را جزو بهترین ایفای نقش آن‌ها در طول دوران کاریشان قرار می‌دهد. ساشا بارون کوهن (Sacha Baron Cohen) در نقش ابی هافمن به‌خوبی از پس ایفای نقش یک هیپی بذله‌گو و دارای دغدغه‌های اجتماعی برمی‌آید. در نقطه‌ی مقابل او ادی ردمین (Eddie Redmayne) را داریم که تام هیدن جوان، ساکت، متفکر و منزوی را برای مخاطب ملموس و باورپذیر می‌کند. خوشبختانه می‌توان این بند را توصیف با تک‌تک اجراهای فیلم ادامه داد و هر کدام از بازیگران را بهترین گزینه برای ایفای نقش آن شخصیت دانست.

استفاده از نهایت توانایی بازیگران باعث می‌شود تا یکی از ویژگی‌های فیلم به درجه‌ی بالاتری از کمال برسد؛ «دادگاه شیکاگو هفت» نه شخصیت بلکه تیپ می‌سازد. و این نه یک خصیصه‌ی منفی که صرفا یکی از ویژگی‌های این فیلم است. نمی‌توان در یک فیلم سینمایی ۱۳۰ دقیقه‌ای و با انبوهی از شخصیت‌های متفاوت، انتظار پردازش عمیقی را برای هر کدام داشت؛ اما می‌توان انتظار داشت که تیپ‌هایی که فیلم برای مخاطب می‌سازد، باورپذیر باشند. و چه چیزی می‌تواند این تیپ‌ها را برای مخاطب قابل باور کند؟ اینجاست که اهمیت تیم بازیگری «دادگاه شیکاگو ۷» آشکار می‌شود.

سخن پایانی

The Trial of the Chicago 7 را می‌توان افتتاحیه‌ای بر آثار اسکارپسند و در عین حال مخاطب‌پسند امسال دانست. فیلمی که با برخورداری از یک فیلمنامه‌ی پرفراز و نشیب، کارگردانی قابل‌قبول و تیم بازیگری عالی به یکی از مهم‌ترین فیلم‌های قابل‌توجه۲۰۲۰ تا به امروز تبدیل می‌شود.

[poll id=”88″]

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.