به راستی که معنای واقعی دوست داشتن چگونه است؟ هنگامی که انسان در کنار کسی که دوستش دارد قرار میگیرد، خود به خود زمان برایش بیمعنی میشود و گذر ماهها و فصلها را متوجه نمیشود. اما اگر از شخصی که دوستش دارد دور باشد، مسئله کمی پیچیدهتر میشود. دیگر زمان برایش سریع نمیگذرد و ماهها و سالهای فراوانی در تلاش است تا آن فرد را فراموش کرده و یا دوباره به او برسد. اما مگر یک فرد چقدر توان تلاش کردن دارد؟ تلاشی که هیچ وقت به نتیجه نمیرسد و پیامدی جز یأس و ناامیدی ندارد و در پس این پیامدها، دنیایی تیره و تار پدید میآید که دیگر احساسات نقشی در آن نداشته و قلبی افسرده و سرد بر آن فرمانروایی میکند. با سینما گیمفا همراه باشید.
هی… اونا میگن پنج سانتیمتر بر ثانیهست. چی؟ سرعتی که شکوفههای گیلاس به زمین میافتن… پنج سانتیمتر بر ثانیهست.
انیمه Five Centimeters Per Second «به فارسی: پنج سانتی متر در ثانیه» به نویسندگی ماکوتو شینکای، داستان یک پسر و دختر با نامهای شینوهارا آکاری «Shinohara Akari» و توهنو تاکاکی «Toono Takaki» را روایت میکند که از کودکی با هم بزرگ شدهاند. خانواده آکاری و توهنو هر دو، دارای یک شغل هستند و آنها مجبورند هر چند وقت یک بار بنا به دلایل شغلی از شهری به شهری دیگر سفر کنند و در آنجا زندگی کنند. اما از وقتی که آکاری و توهنو باهم آشنا شدند، خانواده آنها دیگر تغییر مکان نداده و در توکیو زندگی میکردند. آکاری و توهنو به تدریج به هم دیگر عادت کرده و عشقی درون قلب هردوی آنها جرقه میزند، اما این عشق زیاد دوام نمیآورد و آکاری و توهنو بدون آن که کلمه «دوستت دارم» را به زبان بیاورند از هم جدا شده و توهنو به شهری دیگر برای زندگی سفر میکند. آنها تا چند سال بعد از این سفر، باهم از طریق نامه در ارتباط بودند تا این که آکاری و توهنو تصمیم میگیرند به دیدن همدیگر بروند. اما این دیدار، آخرین دیدار آکاری و توهنو بوده و بعد از آن، آکاری به چند صد کیلومتر دورتر از شهر توهنو سفر میکند و آن دو، بار دیگه تنها میشوند. آکاری باز هم در شهر جدیدش و با وجود مشکلات زندگی شخصی خود دست از دوست داشتن توهنو بر نمیدارد. اما…
توجه: اگر تا به امروز موفق به تماشای Five Centimeters Per Second نشدهاید، توجه داشته باشید که از اینجا به بعد مقاله بخشهای مهمی از داستان انیمه را فاش میکند.
فصل ۱؛ شکوفه گیلاس
در ابتدای انیمه و با به نمایش درآمدن عبارت فصل اول، بیننده کمی به فکر فرو میرود که فصل اول به چه معنی میتواند باشد و مگر این انیمه یک قسمتی نیست؟ در واقع کارگردان کل وقایع انیمه را به سه فصل تقسیم بندی کرده و هر کدام از آنها داستانی عجیب را به دنبال دارند. کارگردان قصد دارد در همان نیم ساعت آغازین انیمه بیننده با شخصیتها به کلی آشنا شده و پیچدگی و مشکلات زندگی آنها را درک کند. پس میتوان نتیجه گرفت که به همین دلیل است که نام این فصل را شکوفه گیلاس گذاشتهاند. چون شخصیت آکاری و توهنو درون آن فصل تازه در حال شکلگیری است. دوری آکاری از توهنو و تلاش آنها برای حرف زدن با یکدیگر، میتواند تاثیر بسیاری بر روی بیننده بگذارد. زمانی که هرکاری که از دستت برمیآید را برای شخصی که دوستش داری انجام میدهی اما توان گفتن کلمه «دوستت دارم» را نداری، غم و اندوه فروانی را برای خودت میسازی. در این بخش است که بیننده سعی میکند داستان انیمه را با زندگی خودش وفق دهد. همچنین سازندگان Five Centimeters Per Second توجه بسیاری بر روی موضوع «نزدیک بودن انیمه به واقعیت» داشتهاند. دنیای انیمهها، سینما و یا هر اثر عاشقانه دیگر، زیاد به زندگی واقعی نزدیک نیست و داستانهای کلیشهای و قابل پیشبینی، این سبک را از هدف اصلی خود دور کردهاند. اما در لا به لای آنها، اثری همچون Five Centimeters Per Second پیدا میشود که دوباره بینندگان را امیدوار سازد و دل آنها را به دست آورد. در اواسط فصل اول، مشاهده میکنیم که آکاری درحال نوشتن نامهای خاص برای توهنو است، تا با این روش، کلمات و جملاتی که در هنگام جدایی از توهنو به او نگفته بود را به زبان بیاورد. اما از بخت بدش، آن نامه از جیبش افتاده و در هوا معلق میشود. در این بخش است که تمامی غم و قصههای آکاری به بیننده انتقال پیدا میکند و با ناراحتی او، بیننده هم از ته دل ناراحت میشود. اشکهایی که در آن صحنه از چشمهای آکاری پایین میآید، خبر شکست دوباره او را میدهد. خودتان میدانید دیگر؛ وقتی یک پسر گریه کند، یعنی وضعیت خیلی وخیم است. فصل اول دیالوگهای فراوانی را به همراه ندارد و تنها با صحنه سازی عالی و پویا، پیام خود را به بیننده میرساند. دوست داشتن افراد کار سادهای است، اما به زبان آوردن آن کار راحتی نیست و این آن پیامی است که Five Centimeters Per Second در فصل اولش و اندکی در فصل دوم به بیننده انتقال میدهد.
فصل ۲؛ کیهان نورد
در فصل دوم میبینید که آکاری دیگر بزرگ شده و درگیر مشکلات زندگی خودش است اما باز هم عشق به یوهنو را فراموش نکرده و میخواهد دوباره به او برسد. شاید در هنگام تماشای انیمه با خود فکر کنید که رفتن به توکیو چه فایدهای دارد، وقتی که باز هم از یوهنو دور است. اما فصل دوم میخواهد به ما یاد دهد که وقتی کسی عاشق میشود، دیگر هیچ چیز جلو دارش نیست و تمام تلاش خود را میکند تا به آن برسد. اما در کنار آن، آکاری هم اکنون وارد دبیرستان شده و طرز فکرش تا حدودی عوض شده است و غم فروانی را با خود حمل میکند. اما این موضوع را بروز نمیدهد و سعی میکند با همه مهربان باشد تا کسی متوجه آن نشود. دنیای انیمه Five Centimeters Per Second و به خصوص فصل دوم، فقط به آکاری و یوهینو ختم نمیشود و در این میان، دختری به نام کانا وارد داستان میشود که به آکاری علاقه مند است. اما بی توجهی آکاری به کانا موجب ناامیدی و شکستن قلبش میشود. درست همانند دنیای واقعی که بی توجهی و سردی با افراد میتواند دل آنها را بشکند و غمگینشان کند. کانا خود را در دنیای آکاری غرق کرده و سعی میکند تا به علایق و خواستههای او نزدیک شود تا شاید به آکاری به او علاقه مند شود. اما داستان انیمه در این بخش به ما یاد میدهد که هیچ وقت نباید از افراد دور و اطرافمان و به ویژه آن کسی که دوستش داریم، یک بُت برای خودمان درست کنیم. امکان دارد آن فرد، کسی که ما میخواهیم نباشد و دقیقاً با فهمیدن همین حقیقت است که ما در دنیای بزرگ و سیاه تنهایی غرق میشویم. اگر غم زندگی ما را فرا بگیرد، از بین بردن آن به کار دشواری مبدل میشود، پس بهتر است زودتر از آن که این اتفاق بیافتد جلوی آن را بگیریم.
فصل ۳؛ پنج سانتی متر بر ثانیه
در فصل سوم انیمه، دیگر مشکلات فصل اول و دوم انیمه تا حدودی برای آکاری حل شده است. حال هر کدام از شخصیتهای انیمه بزرگ شده و برای خودشان کاری دست و پا کردهاند. اما این کار برای چیست؟ برای این که آنها از فکر به همدیگر دست بردارند و کمی سرشان را با حسابهای دفتری گرم کنند. در این میان، یوهنو که انتظار میرفت شخصی وفادار به عشق خود باشد، دیگر دست از تلاش کردن برای رسیدن به آکاری برداشته و ازدواج میکند. پیام مهم این بخش این است که افراد نمیتوانند برای همیشه منتظر کسی بمانند که میدانند به آن نمیرسند و بالاخره بعد مدتی از این کار خسته شده و دست میکشند. آکاری دیگر آن پسر سابق نیست و در ابتدای فصل همانند یک افسرده رفتار میکند اما در انتها او هم راه زندگی خودش را پیدا کرده و در میابد که نباید به کسی بیشتر از حدش دلبسته شد و حساب دیگری روی آن باز کرد و همچنین بیشتر به خود و دایره افراد اطرافش اهمیت بدهد. کانا که دیگر یک دختر جوان شده است، هنوز هم به آکاری فکر میکند و میخواهد به او نزدیک شود. او تنها کسی است که در این انیمه تغییر بسیاری نکرده و هنوز هم همان رفتارهای نوجوانیاش را دارد. پیامی که انیمه در فصل آخر میخواهد به بیننده انتقال دهد این است که افراد اگر در غم و اندوه زندگی بیش از اندازه غرق شوند، دیگر نمیتوانند خودشان را بشناسند و با شادی و نشاط زندگی کنند. پس اگر در این دنیا غرق شدهاید، بهتر است هر چه سریعتر خودتان را از آن خارج کنید و به افراد دل نبندید، چون ممکن است شرایطی پیش بیاید که آنها تمامی گذشتهشان را فراموش کنند و به سوی آینده قدم بردارند و در این میان شما را هم از یاد ببرند.
Five Centimeters Per Second در کنار تمامی پیامهای ریز و درشتی که دارد، هنری را در خود پنهان کرده است که امروزه در کمتر انیمهای شاهد آن هستیم. و آن هم آزاد گذاشتن طرز فکر بیننده هنگام تماشایش است. پیش از این که به تماشای این انیمه بنشینم، با خود فکر میکردم که با یک اثر بیچیده طرف هستم. اما پس از تماشای آن، متوجه شدم که، پیچیدگی در هر انیمه معنای متفاوتی را به دنبال دارد. به طور مثال پیچدگی میتواند در داستان انیمه باشد و یا در رفتار شخصیت و یا حتی درون دیالوگهایی که در طول انیمه رد و بدل میشود. همچنین یکی از دیگر نکات مثبت که در طول تماشای انیمه به چشم میخورد این است که هر بیننده با توجه به زندگی شخصیاش، یک برداشت متفاوت از داستان و شخصیتها میکند. Five Centimeters Per Second با دیالوگهای سادهاش و داستان عجیب و در عین حال بی نقص خود، توانست جای خودش را در دل من و تمامی کسانی که به تماشای آن نشستهاند، باز کند و در یاد و خاطرهها باقی بماند.
نظرات
تو زندگیم دوجا بعد دیدن انیمه نزدیک بود گریه ام بگیره
یکیش انیمه توکیو گول بود و یکیم بعد این انیمه
لعنتی خیلی انیمه عجیبیه
سخت میشه دید و تحت تاثییر قرار نگرف
یک انیمه ۵۰ دقیقه ای که ۵ دقیقه اخر منو له کرد!!!
با اینکه طرفدار فیلم عاشقونه نیستم ولی خیلی از این سینمایی لذت بردم
فک میکنم دلیلش این بود یکم رئالیسم بود و نگاه دیگه ای به عشق بین دو کارارکتر داشت
درکل خیلی به من چسبید
ممنون از مقاله
ممنون بابت نقد خوبتون فقط اسمارو اشتباه نوشتین اسم پسره توهنو تاکاکی بود آکاری هم دختره بود