نگاهی به علل موفقیت فیلم John Wick و تبدیل شدن آن به فرنچایزی بزرگ

13 February 2017 - 18:00

طرفداران ژانر فیلم‌های اکشن این روزها اوقات خوبی را سپری می‌کنند. سالن‌های سینما مملو از این فیلم‌ها است. برای تبدیل شدن به فیلمی درخشان در این دوران پرترافیک ژانر اکشن، لازم است چیزی فراتر از یک اکشن محض به نمایش گذاشته‌شود.

در سال ۲۰۱۴ فیلم John Wick توانست این ویژگی خاص را به نمایش بگذارد.

با داشتن بنیان داستانی به مراتب ساده، فیلم توانست مخاطبان را در سفری غنی و هیجان‌‌انگیز با دنیای مخوف قاتلان زیرزمینی آشنا کند. با درخشش کیانو ریوز در نقش قهرمان داستان، فیلم توانست همزمان از طرف سینمادوستان و منتقدان بخاطر داستان هوشمند، شخصیت‌هایی جذاب، استایلی نو و در نهایت اکشنی خیره‌کننده مورد ستایش قرار گیرد.

حال دنباله‌ی این فیلم با عنوان John Wick: Chapter 2 به تازگی وارد مرحله اکران عمومی شده‌است و قصد دارد دنیای زیبای معرفی شده در فیلم اول را در مقیاسی گسترده‌تر به نمایش بگذارد. با برنامه ریزی‌های صورت گرفته برای ساخت فیلم‌های بیشتر و حتی احتمال ساخت سریالی پیش‌درامد بر داستان ریشه‌ای قهرمان، دنیای پیرامون جان ویک روز به روز گسترده‌تر خواهد شد. در این مقاله قصد داریم به علل این موضوع بپردازیم که چرا جان ویک می‌تواند فرنچایز بزرگ اکشن بعدی باشد و اینکه چرا فیلم اول توانست به این اندازه موفق باشد. با ما همراه باشید.

اکشنی بزرگ

این موضوع جزو واضحات است و در همین ابتدا قصد داریم بدان اشاره کنیم. فیلم‌های بزرگ اکشن نیاز به صحنه‌های اکشن بزرگ دارند و جان ویک قطعا این مشخصه را داراست. کیانو ریوز به منظور آماده شدن برای نقش استاد قاتلان، ماه‌ها با اساتید هنرهای رزمی و متخصصان اسلحه گرم تمرین کرده‌بود تا حرکاتش در فیلم به صورت کامل درست و منطقی به نظر برسند. مشخصا همانطور که اطلاع دارید این برای اولین بار نیست او این روند را برای یک فیلم طی می‌کند: برنامه‌ای مشابه برای تمام ستارگان فیلم ماتریکس در نظر گرفته شده‌بود و آن فیلم نیز برای اکشن زیبایش ستایش شد. در فیلم «جان ویک» او بار دیگر مزد تلاش‌هایش را گرفت، جایی که ترکیب جودو و جوجیتسوی بزریلی به او کمک کرد که موجی از شخصیت‌های منفی را به راحتی از سر راه خود بردارد.

البته ریوز در به دوش کشیدن بار اکشن فیلم به صورت کامل تنها نبود. آدرین پالیکی نیز برای هنرنمایی در نقش خانم پرکینز به صورت ویژه تمرین کرده‌بود و مایکل نیک‌ویست برای نقش خود به عنوان رئیس باند تبه‌کاری مدت زمانی را به ورزش بوکس اختصاص داده‌بود.

فیلم‌سازانی مناسب

دقیقا به همان اندازه که اکشن در این فیلم اهمیت داشت، مهم بود که داستان توسط فیلم‌سازانی مناسب روایت شود. بعد از کلید خوردن مراحل آغازین پروژه و جلب توجه ریوز، فیلم‌نامه نویس درِک کولستاد به منظور گسترش داستان با این بازیگر همکاری نزدیک‌تری را صورت داد.

در واقع این ریوز بود که برای کارگردانی کار چاد استاهلستکی و دیوید لیچ را معرفی کرد که در گذشته سابقه همکاری با آنها را پروژه ماتریکس داشته‌است. این دو که به خاطر کارهای بدلکاری‌شان به همراه طراحی‌های سکانس‌های اکشن شناخته می‌شدند از این فرصت به نحو احسن استفاده کردند و نمایشی عالی از ریوز را در قالب این شخصیت ارائه دادند. کارگردانی فیلم توسط هر دوی آنها به صورت مشترک صورت گرفت اما در بین اسامی تهیه‌کنندگان تنها نام لیچ دیده می‌شد.

دنباله پیش رو نیز همانند فیلم اول در دستانی قابل اعتماد قرار دارد. همانند فیلم اول، فیلم‌نامه توسط کولستاد نگارش شده‌است، تهیه‌کنندگی بر عهده لیچ و کارگردانی بر عهده استاهلسکی است. در کنار هم نگه داشتن تیم قبلی در ساخت این دنباله یکی از نشانه‌های خوب پیرامون آن است و امیدواریم تا زمان ادامه داشتن این فرنچایز این تیم به صورت متحد باقی بمانند.

مجموعه‌ای از بازیگران مناسب

انتخاب کیانو ریوز برای بازی در نقش اصلی، انتخابی خوب بود اما دست اندرکاران فیلم تنها به قدرت این بازیگر تکیه نکرده‌اند. کولستاد فیلم‌نامه خود را با مجموعه‌ای غنی از شخصیت‌های جانبی تکمیل کرده‌است و بازیگران انتخاب شده برای بازی در آن نقش‌ها به گونه‌ای انتخاب شدند که دنیای مد نظر نویسنده بتواند به خوبی مورد پسند مخاطبان قرار گیرد.

مایکل نیک‌ویست در نقش رئیس بی‌رحم باندی مافیایی، ویگو، انتخابی بدون نقص بود، همزمان آلفی آلن نیز توانست با یادآوری مشقت‌های کاراکتر خود در بازی تاج تخت، نقش پسر ویگو را به خوبی نمایش دهد. آدرین پالیکی نیز در نقش رقیب سابق جان در حرفه‌اش توانست جنبه‌های تاریک و جاه‌طلب کاراکتر مورد نظر را به خوبی نشان دهد.

از بازیگران جانبی دیگر می‌توانیم به لنس ردیک در نقش رسپشنیست هتل کانتینتال اشاره کنیم که مخاطبان نقصی را در کار او مشاهده نکردند. اما شاید جالب‌ترین شخصیت‌های جانبی را، قاتلِ دارای کد اخلاقی، مارکوس با بازی ویلم دفو و ایان مک‌شین در نقش وینستون، رئیس مرموز مجموعه کانتینتال تلقی کنیم.

سبک و استیل

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های صنعت فیلم‌سازی، ثابت بودن ایده‌های موفق در آن است. موفقیت سری فیلم‌های جیسون بورن در کنار موفقیت سری فیلم‌های جیمز باند با بازی دنیل کریگ، موجی از فیلم‌های مشابه در همان سبک را به وجود آورد. لزوما نمی‌توان به این کار ایراد گرفت: بعضی از این فیلم‌ها خوب از آب در آمدند اما چیزی که بیشتر می‌تواند جلب نظر کند شکستن سنت و استفاده از سبکی نوین است.

اکشن زیادی در «جان ویک» گنجانده شده‌است، اما لزوما نمی‌توان تمام آن‌ها را هدفمند نامید. این صحنه‌ها سبک منحصر به فرد دارند و واقعیت گرایی در آنها به مقداری مشخص پایین آمده‌است: حتی بهترین آدم‌کش نیز در مقابله با ده‌ها نفر به مشکل بر خواهد خورد و نمی‌تواند صحنه را بدون جراحت ترک کند.

هر سکانس‌ رنگ و لعاب خود را دارد و همانند فیلم‌های کپی شده که در بالا بدان‌ها اشاره کردیم، یکنواختی و خسته‌کنندگی را در آنها مشاهده نمی‌کنیم. در واقع همین رنگ و لعاب ما را به دنیای فانتزی آشنا می‌کند، دنیایی که لزوما قرار نیست مشابه دنیای ما باشد.

نگاه مثبت منتقدان

بازخورد منتقدان به یک فیلم یکی از فاکتورهای بسیار مهم در موفقیت یا شکست آن به شمار می‌آید. بعضی از سینمادوستان شاید نظر منتقدان را نادیده بگیرند اما هنوز هم بسیاری هستند که در انتخابشان برای مشاهده یک فیلم، نظر منتقدان نقشی اساسی را ایفا می‌کند. به عنوان مثال کافی است به فیلم «بتمن و سوپرمن: طلوع عدالت» نگاه کنید. کمی عجیب است که فیلمی با فروش ۸۷۳ میلیون دلاری را ناموفق خطاب کنیم اما مطمئنا استودیوی برادران وارنر رقمی بیشتر از آن را مد نظر داشتند. واکنش منفی منتقدان به فیلم که میانگین ۲۷% در وبسایت راتن تومیتوز نمایان‌گر آن است، به طور قطع یکی از مهم‌ترین فاکتورهای تاثیرگذار در این نمایش ضعیف به حساب می‌آید.

این موضوع بسیار بعید است که فیلمی به طور همزمان هم از طرف منتقدان و هم از طرف مخاطبان مورد اقبال قرار گیرد. اکثر فیلم‌های این ژانر نقدهایی نسبتا منفی دریافت می‌کنند. اما «جان ویک» توانست نظر منتقدان را به خود جلب کند. میانگین ۸۵% در راتن تومیتوز نشان‌دهنده این اقبال غافل‌گیر کننده است.

بودجه پایین

استودیوهای فیلم‌سازی عاشق ساخت فیلم‌های موفق با بودجه پایین هستند. با افزایش روز به روز هزینه ساخت بلاک‌باسترها، موفقیت فیلم‌های ساخته شده با بودجه کم در گیشه، یکی از بهترین اتفاقاتی است که صنعت فیلم‌سازی می‌تواند آرزوی آن را داشته‌باشد.

«جان ویک» نمونه‌ای از این دست فیلم‌ها است. با داشتن بودجه ناچیز (برای یک فیلم اکشن) ۲۰ میلیون دلاری، این فیلم توانست بدون محاسبه فروش نسخه خانگی آن، ۸۶ میلیون دلار، بیش از چهاربرابر بودجه خود در گیشه فروش داشته‌باشد: اتفاقی که نتیجه آن، گرفتن سریع چراغ سبز برای ساخت دنباله بود.

شماره دوم فیلم نیز، پروژه‌ای عموما کم هزینه بوده‌است و نشان می‌دهد که پروژه‌های بعدی نیز همین روند را ادامه خواهند داد. با در نظر داشتن داستان شخصی فیلم اول، می‌توانیم نتیجه بگیریم که داستان دنباله نیز از همان جنس خواهد بود. در واقع نیازی نیست که جان ویک را مابین انفجارهای بزرگ و پر زرق و برق ببینیم. او با یک تفنگ در دست در مسیر حرکت به سمت دشمنانش قرار دارد؛ همین برای موفقیت فیلم کافی است.

دنیایی غنی

اگر «جان ویک» فیلمی بود که در آن یک قاتل بازنشسته انتقامی خونین را از تعدادی قلچماق می‌گیرد، کماکان می‌توانستیم آن را خوب قلمداد کنیم، اما استفاده از کلمه به یادماندنی نادرست به نظر می‌آمد. از همان لحظه‌ای که جان برای گرفتن انتقام از خانه‌اش خارج می‌شود، مخاطبان شاهد دنیای دقیقا موازی با دنیای واقعی بودند. داستان در شهر نیویورک جریان دارد و شما می‌توانید تمام مکان‌های مهم آن را ببینید، اما دنیایی دیگر، مخفی از دید شما در آن قرار دارد، دنیای که قرار است به همراه جان وارد آن شوید.

اگر فیلم‌سازان تلاش می‌کردند تمام ساز و کار حاکم بر این دنیا را به صورت دقیق شرح دهند، در آن صورت شاهد غرق شدن فیلم در باتلاق توضیحات پیچیده می‌شدیم؛ در عوض آنها به مخاطبان خود اعتماد کرده و اجازه دادند هرگونه خلأی توسط خیال‌پردازی خود آنها تکمیل شود. قاتلان در این دنیا از سکه‌های طلا به جای پول برای خرید و پرداخت هزینه‌ها استفاده می‌کنند، اتفاقی که دلیل آن در فیلم توضیح داده نمی‌شود و نیازی نیز بدان وجود ندارد. تعداد زیادی از کاراکترها مابین خود گذشته‌ای را مشترک هستند، مانند جان و خانم پرکینز، گذشته‌ای که در طول فیلم اول به صورت مخفی باقی ماند.

با خلق دنیایی چنین عمیق، و اجازه دادن به مخاطبان برای افزودن خیال‌پردازی‌هایشان بدان، فیلم‌سازان توانستند محصولی را بسازند که به طور همزمان، هم پویا است و هم بستر را برای داستان‌های بعدی فراهم می‌سازد.

کانتینتال

اگر بخواهیم به یک عنصر از عناصر تاثیرگذار در دنیای غنی ایجاد شده توسط کولستاد و کارگردانان فیلم اشاره کنیم، کانتینتال انتخاب ما خواهد بود: هتلی که خدمات خود را به صورت اختصاصی در اختیار قاتلان و چهره‌های زیرزمینی قرار می‌دهد.

در واقع وقتی جان برای اولین بار وارد این هتل شد، توانستیم نمایی از دنیای غنی اشاره شده در بالا را مشاهده کنیم، دنیایی جدا و مخفی از دنیای واقعی. وقتی جان برای اولین بار وارد این هتل شد با خانم پرکینز روبرو شد و همین موضوع باعث به وجود آمدن گفتگویی کوتاه مابین آنها شد، گفتگویی که نشان از آشنایی ریشه‌دار آنها با یکدیگر داشت. سپس جان با چارون، رسپشنیست هتل روبرو شد و از گفتگوی این دو متوجه شدیم که جان در گذشته، از مشتریان ثابت این هتل بوده‌است.

در ادامه فیلم، جان با صاحب کانتینتال، وینستون بر سر یک میز می‌نشیند. در واقع با مشاهده ایان مک‌شین در این نقش، به نفوذ بالای وینستون در این دنیا و قدرت بالای او پی خواهیم برد. این قانونِ وضع شده توسط اوست که قاتلان را از انجام ماموریتشان در هتل باز می‌دارد، قانونی که در صورت نقض آن، مجازاتی مرگبار در انتظار خاطی خواهد بود.

کانتینتال خود به تنهایی این پتانسیل را دارد که اسپین‌آف یا سریالی مجزا پیرامون افراد و تاریخچه پیدایش آن ساخته‌شود.

قهرمانی بی‌رحم

با وجود تمام جرایم موجود در دنیای واقعی و عدم وجود عدالت مورد نظر، جای تعجب نخواهد بود که شخصیت‌های خود گماشته یا اصطلاحا طغیان‌گر، در بین مردم عادی محبوب باشند. در فیلم اول، جان ویک ما را ناخوداگاه به یاد شخصیت‌هایی مانند پانیشر یا چارلز برانسون از فیلم «آروزی مرگ» می‌اندازد. تمام این افراد ظلمی گسترده را از طرف مجرمان تجربه کردند و بر خلاف ابرقهرمانانی مانند بتمن یا مرد عنکبوتی، آنها هیچ ابایی در استفاده از راه‌های مرگبار در تنبیه مجرمان ندارند.

در «جان ویک» شاهد تعیقب و گریزی بدون وقفه از طرف جان برای پیدا کردند لوسف تاراسوف هستیم. علت این موضوع نیز کشتن سگ خانگی جان توسط تاراسوف است. او به معنای واقعی کلمه برای رسیدن به هدف خود، ارتشی از افراد شرور را که مابین او و هدفش قرار دارد، از دم آتش می‌گذراند. تمامی قربانیان گانگستر هستند، در نتیجه اکثر مخاطبان این عمل را نکوهش نمی‌کنند و تنها آن را روشی به مراتب خونین‌تر برای اجرای عدالت قلمداد می‌کنند.

کاپیتان آمریکا و سوپرمن قهرمانای بزرگ هستند، اما گاها لازم است قهرمانی خاکستری و بدون قانون را تجربه کنیم.

کیانو ریوز

کیانو ریوز از نظر تکنیک بازیگری شاید در بین بزرگان صنعت سینما قرار نگیرد اما به طور قطع او از سوپراستارهای این صنعت است و حضورش در هر فیلمی توجهات بسیاری را به سمت آن فیلم روانه می‌کند. البته او در صورت لزوم توانایی بازی در نقش‌های احساسی‌تر را دارد و در این مورد تنها می‌توان گفت که فرصت لازم برای او محیا نشده‌است. درست است در دوران کاری‌اش، او را در نقش‌های اصطلاحا آبکی دیده‌ایم، اما قطعا او توانایی تزریق بیشتر احساس و شوق را به نقش‌هایش دارد.

چیزی آبکی در مورد شخصیت جان ویک وجود ندارد و از همان سکانس آغازین، به عنوان مخاطب به راحتی او را در قالب مردی خطرناک از دنیای قاتلان قبول خواهید کرد. ریوز خود به شدت به این کارکتر و دنیای پیرامون آن علاقه دارد و همکاری او با فیلم‌سازانی که به همان اندازه در مورد این پروژه حساس هستند، به طور حتم طرفداران این فیلم و دنیای آن را خوشحال کرد.

منبع: ScreenRant

 

برچسب‌ها:

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.