اقتباس سینمایی از روی نمایشنامه، کاری سهل و ممتنع است. سهل است زیرا نمایشنامه شبیهترین مدیوم به فیلمنامه میباشد و فیلمنامهنویس برای این کار، نیاز به تغییرات گسترده در متن اصلی ندارد. در عین حال ممتنع است زیرا اگر نویسنده ماهر نباشد، عملا نتیجه کارش یک تئاتر فیلمبرداری شده خواهد بود. اتفاقی که برای فیلم میانمایه «پدر» علیرغم تمام ستایشهای عجیب و غریب، رخ داده است.
«پدر» یک فیلم کاملا عبث و اخته است. فیلمی شلخته و ملالآور که تنها یک بازی درخشان اما قابل پیشبینی از آنتونی هاپکینز دارد و اگر این را کنار بگذاری، با یک تله تئاتر ناشیانه مواجه میشوی. نویسنده گویی همان نمایشنامهاش را بدون تلاشی برای تغییر دادن مدیوم، بازسازی کرده است. حتی در میزانسن هم سادهترین نماهای ممکن را انتخاب کرده و مشخص است که با ذهنیت تئاتری خود، تمام تمرکزش را به عنوان یک کارگردان تئاتر برای بازی گرفتن از بازیگران به خرج داده است.
مثلا قرار است که فلوریان زلر داستانی درباره انزوای پیرمردی با زوال عقل را از عینک همان پیرمرد برای ما روایت کند. داستانی بسیار دم دستی و ساده از پدری که به خاطر ناسازگاریهای دوران سالمندی و بیماری آلزایمر، نهایتا سر از آسایشگاه سالمندان در میآورد. اما نه داستان فلوریان زلر ظرفیت چندانی برای مانور دادن دارد و نه شیوه جلو بردن آن، ذرهای خلاقیت دارد.
کل الگوی روایی فیلم این است که فلوریان زلر مجموعهای از اتفاقات پارادوکسیکال و مغشوش را که ذهن رواننژند پیرمرد، آنها را ساخته، با شلختگی کنار هم میگذارد و در نهایت به مخاطب القا میکند که زوال عقل پیرمرد در خانه سالمندان در اثر دوری دخترش باعث سر هم کردن داستانکهای چندپاره و نامنسجم فیلم شده است، در حالی که فیلم ذرهای حس نمیسازد و بسیار عقیم است. زلر با توجیه اینکه ذهن پریشان پیرمرد آلزایمری قرار است داستان را جلو ببرد، حتی از دادن اطلاعات کافی برای شناختن شخصیتها و ایجاد سمپاتی با آنها نیز طفره میرود و حاصلش این است که به صورت طبیعی، ما نمیتوانیم برای پیرمردی که نمیشناسیم و سرگذشتش را نمیدانیم، دل بسوزانیم. از طرفی، با فیلمی هم مواجه نیستیم که بخواهد از وسیلهای جز تاثیرگذاری حسی و ایجاد همذات پنداری عمیق، گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. زیرا نه داستان پر فراز و فرودی دارد، نه در میزانسن کوچکترین خلاقیتی دارد، نه با گره زدن لحن فیلم به شوخ و شنگی سینمای پست مدرن، جذابیتی کسب میکند، نه مثل آثار پل توماس اندرسون موقعیتهای مسحورکننده دارد، نه مایههای سورئالش قوام دارند؛ آری، «پدر» هیچ چیز ندارد! اتفاقا تایم کم فیلم نیز نشان میدهد که چه قدر دست نویسنده خالی بوده و ملاتی برای پختن درام نداشته به طوری که این فیلم یک ساعت و نیمه، از فیلم های سه ساعته اسکورسیزی ملال آورتر است. این وسط یک اشاره بسیار مبهم و سر بسته به ماجرای تصادف دختر کوچک آنتونی، بدون آنکه مشخص شود دقیقا چه تاثیری بر زندگی او داشته، بیشتر حکم آب بستن به داستان را دارد.
قضیه زمانی جالب میشود که متوجه شویم جناب فلوریان زلر در چند جای فیلم، گاف روایی هم میدهد و فیلمش باگ دارد! به طور مشخص، نگاه کنید به صحنهای که “آنه” به اتاق خواب پدر میرود تا او را خفه کند و بکشد و پس از کات به چهره مضطرب آنه در آشپزخانه، متوجه میشویم که این اتفاق صرفا در ذهن آنه رخ داده است! یعنی زلر به همین سادگی فراموش کرده که منطق روایت این فیلم فقط در صورتی معنا دارد که راوی خود پیرمرد باشد و اگر زاویه دید داستان ناگهان به گونهای تغییر کند که ما بتوانیم رویای ذهنی دختر را ببینیم، عملا منطق روایت فیلم زیر سوال میرود. زیرا نامشخص بودن سرنوشت دختر با بازگویی روایتهای متناقض و حتی وجود دو چهره متفاوت از او در فیلم، امکانی برای داشتن زاویه دید دانای کل یا تمهیدهای مدرنی مثل تغییر راوی برای فلوریان زلر فراهم نمیکند و باید گفت که این سهلانگاری اوست. البته نماهایی از آنه در خیابان و ماشین نیز میبینیم که به آنها هم چندان نمیخورد که در ذهن پیرمرد ساخته شده باشند گرچه این موضوع با کمی اغماض قابل چشمپوشی است.
صحنه خفه شدن پدر توسط آنه علاوه بر گاف روایی، بلاتکلیفی فلوریان زلر در شخصیتپردازی را نیز نشان میدهد، به طوری که قضاوت ما را درباره آنه مبهم میکند. اگر آنه انقدر سنگدل است که فکر کشتن پدرش را دارد، پس چگونه جدلهایش را با پاول درباره پدر باور کنیم؟ اگر فیلمساز میخواسته دودل بودن آنه را برای ما بسازد، چنان رویای خشن و اغراقآلودی برای آنه ترسیم کرده که نوعی تناقض در شخصیتپردازی به جای دودلی ساخته میشود. اصلا در فیلم، آنه را نمیتوانیم درک کنیم چون آنقدر روایات ضد و نقیض درباره او میبینیم که تصویر مشخصی از او در ذهنمان شکل نمیگیرد.
با این توجیه که هدف از فیلم صرفا نمایش تصاویر پریشان در ذهن پیرمرد بوده نیز نمیتوان این مشکل را حل کرد، زیرا به تصویر کشیدن ذهن پریشان پیرمرد به تنهایی امتیازی ندارد که کل شخصیتپردازی فیلم به خاطرش فدا شود بدون اینکه حتی فضای فیلم به دنیای سورئال آثار لینچ نزدیک شود. اساسا مشکل فیلم «پدر» این است که تکلیفش مشخص نیست که میخواهد چه چیزی را به ما نشان دهد؟ انزوا و سرگذشت غمانگیز پیرمرد آلزایمری؟ پس چرا در شخصیتپردازی آنتونی انقدر ضعیف عمل می کند؟
در نهایت چند تمهید کم مایه مثل تغییر کردن رنگ دکوراسیون خانه از شمایلی شیک و شاد به رنگهای افسرده مثل آبی یا “این همانی” پرستاران آسایشگاه سالمندان با دختر و داماد آنتونی که مهمترین قرینه برای اثبات ذهنی بودن کل روایت فیلم است هم نمیتوانند فاجعه زوال درام در فیلم ناشیانه فلوریان زلر را برطرف کنند.
[poll id=”160″]
نظرات
سلام، خسته نباشید!
در کلبرای من بسیار سرگرمکننده بود، ولی گاهی هم از خودم میپرسیدم که چرا باید این فیلم رو تا آخر ببینیم؟ واقعا برام سوال شد. فقط بخاطر جذابیت موقعیتها تا آخر دیدم و واقعا قبول دارم که فیلمنامه و کارگردانی با هم همکاری خوبی در تهی بودن داشتند.
سلام
جناب با ۳ تا پیام پایین، معلوم شد شما کارتون درسته. نقد هم همین هست، موفق باشید و کامیاب!
درود
بسیار نقدتون سطحی و ضعیفه
خودبرتر بین و بی سوادترین منتقدای کل تاریخ بشریت توی این سایت جمع شدن
شما دست فراستی رو از پشت بستین بخدا :)))))
شماها ماقبل منتقدین
نقد بسیار بی اساسی بود،اتفاقا این گنگ بودن در ذات بیماری است وبه خوبی به تصویر کشیده شد، از صحنه خواب آنه گفتید،کسی چه میداند شاید این صحنه واقعی باشد؟
نظرتان درباره صحنه کتک خوردن پیرمرد چیست؟ در واقعیت چنین اتفاقی رخ داده یا همگی زاییده ذهن بیمار است؟
دنیای بیمار دارای زوال عقل همیشه غیر واقعی نیست،فقط تشخیص مرز بین واقعی وعیر واقعی بسیار نازک وسخت است.
اشتباه این نقد این است که تمام زمان واقعی فیلم را در آسایشگاه سالمندان درنظر گرفته است در صورتی که دلیلی برای این مساله وجود ندارد. ودر واقع نقطه قوت فیلم همین نامشخص بودن است چرا که دنیای یک بیمار زوال عقل نیز چنین است
فیلم از چشم یه پیرمرد با زوال عقل که نمیتونه اطرافیان و حتی خودش رو به خاطر بیاره روایت میشه لزومی نداره با شخصیت ها آشنا بشیم وقتی خود پیرمرد نمیتونه اونا رو به یاد بیاره.چند خط از نقد رو خوندم و یاد فراستی افتادم. ما میبینیم ک درس بگیریم و لذت ببریم و این فیلم خیلی از نظر بیننده عادی که ما باشیم فیلم خوبیه. موفق باشی
درود
کاملا با نقد شما درمورد فیلم موافقم, حقیقتا نه توانایی نزدیک کردن مخاطب با شخصیت ها را دارد و نه روایت درستی از زوال عقل یک پیرمرد و اینقدر روایت دچار شلختگی شده است که فضای فیلم را هم غیر قابل باور میکند.
اگر بازی هاپکینز نبود عملا جذابیتی برای تماشای فیلم نداشت.
عاشق این جمله تم ((«پدر» یک فیلم کاملا عبث و اخته است. فیلمی شلخته و ملالآور که تنها یک بازی درخشان)) خیلی خندیدم دمتگرم از این لطیفه ها بازم برامون تعریف کن.
آقای به اصطلاح منتقد که قطعاً نمی دانی سینما را با چه “س” می نویسن به شما توصیه می کنم حداقل سه بار دیگر این فیلمو را با دقت ببین و در موردش مطالعه کن شما قطعاً هیچی از فیلم نفهمیدی متاسفم که یه همچین بی سوادهایی با اعتماد به نفس کاذب خود و البته در کمال گستاخی در مورد این اثر مهم سینما چنین نقدهای بی منطق می نویسند و متاسفانه منتشر نیز می شود
و متاسفم برای مسولین سایت که اجازه دادن به چنین فرد بی سواد و بی منطقی که حتی مختصری از سینما نمی داند در مورد این اثر مهم نقد بنویسد. کسی حتی تشخیص نداده گنگ بودن در ذات بیماری است نه اینکه فیلم شلخته باشد.
چطور میشود تمام سایتها جز تعریف چیز دیگری نگفتند بعد شما!!؟؟؟
با این تفاسیر این آقای به اصطلاح منتقد اگر قرار باشد در مورد فیلمهای دیوید لینچ بنویسد تکلیف چیست
یرادر یه نصیحت دوستانه هر فیلمی که نمی فهمی الزاما فیلم بدی نیست مشکل از شماست
جناب منتقد شما اصلن فیلم رو دیدین؟؟؟
به نظرم شما باید فقط فیلمهایه هندی که با موز آدم میکشن و با دندون گلوله رو میگیرن رو باید نقد کنید.
باسلام.
امیدوارم هیچگاه با فردی که دچار زوال عقل شده زندگی نکنید !
این فیلم به بهترین نحوممکن ، آشفتگی ذهنی این بیماران را نشان میدهد که متاسفانه شما در نقد بسیار ضعیف و خام خود آن را شلختگی نامیده اید.
پیشنهاد من به شما مطالعه سایر نقدها و مطالعه کتاب هایی در زمینه خودمحور بودن است که اتفاقات جهان را فقط بر اساس دید محدود خود بررسی می کنند و نه واقعیت زندگی انسان !
سلام، خسته نباشید.
نقدتون جسورانه بود و واقعا جای تقدیر داره … در زمانی که فهم عده ای تنها به تعریف و تمجید چند سایت و چند منتقد خلاصه بشه نمیشه انتظار داشت ساز مخالف زدن مورد تفقد قرار بگیره و این جسارتی می خواد که خوشبختانه شما داشتید … فیلم پدر در ظاهر فیلم خوبیه، کمی خسته کننده است اما کشش بدی هم نداره … ایرادات زیادی هم داره که منجمله میشه به شناخت ناکافی نویسنده به بیماری آلزایمر اشاره کرد. این بیماری در اصل فراموشی حافظه کوتاه مدته نه اختلال در خاطره ها … ما در این فیلم شاهد شخصی هستیم که خاطراتش را در هم می آمیزه یعنی گاهی پرستارش را دخترش می بینه و گاهی بالعکس، پرستارها را با هم اشتباه می گیره، دامادش را هم همچنین. مثلا اگر برای گم شدن ساعت پدر با محتوای کلی فیلم بخواهیم می تونیم رابطه ای پیدا کنیم اما اینکه چرا پدر مدام سراغ ساعتش را می گیره بی جواب می مونه. یا در جای دیگه ما می بینیم که همگی دور میز جمع شدن و در حال خوردن شام هستند. پدر برای آوردن مرغ به آشپزخانه میره و وقتی برمیگیرده با حرف دامادش مواجه میشه که میگه باید ببریمش خانه سالمندان. ما این صحنه رو یکبار با روایت پدر می بینیم و یکبار با روایت دوربین که این فکر شده نیست و کاملا به خاطر اینکه نویسنده و کارگردان می خواهد به صحنه هیجان ایجاد بده به فیلم اضافه شده و کاملا اشتباه صورت گرفته. اشتباهات ریز و درشت زیاد داره ضمن اینکه خوبیهای ریز و درشتی هم داره … پدر فیلمی در حد شاهکار نیست اما فاجعه هم نیست. بستگی به نگاه مخاطب داره … ممنون از نقد جسورانتون
ممنون ازنظرتون ولی شخصیت فیلم گرفتار بیماری دِمِنس بود که یکی از شاخه هاش الزایمره. تمام ویژگی های آنتونی متناسب با بیماری دمنس بود. اختلال درخاطره وعدم تشخیص چهره افراد هم اتفاقا از ویژگی های این بیماریه. گم شدن ساعت هم به خوبی نشون دهنده ی بیماری انتونی هستش. حتی شک به دامادشم نشون دهنده بد بینی این افراده. فیلم خیلی اثر نمایشی تاثیر گذاری بود ونیاز به کمی تسلط ودقت داره