«رایا و آخرین اژدها» از آن دست آثاری است که با تکنیک ناب و منحصر بهفرد کمپانی دیزنی در زمینههای سمعی-بصری، توانسته کمبودهای خود را در ساحت متن و فیلمنامه به خوبی پنهان کند. اثری شاد و مفرح با داستانی کهنالگویی که در ادامهی مسیر سیاستهای جدید هالیوود مبتنی بر مبارزه با تبعیض نژادی و جنسیتی، به داستانهای فرهنگ شرقی روی آورده و شخصیتهای محوری خود را از زنان انتخاب کرده. البته نگاهی که این اثر به شرق دارد، نگاهی سطحی و متظاهر است و بیشتر از آنکه دغدغهی فرهنگی داشته باشد، به دنبال جذب مخاطب و ایجاد هیجان است. فرهنگ شرقی همواره سرشار از داستانهای پر از شگفتی و عمیق بوده و منبعی بسیار غنی است برای اقتباس داستانهای جذابِ شنیدنی و دیدنی. شرق، با احترامی که به ذات طبیعت میگذارد همواره پیامی اخلاقی را در داستانهای خود میگنجاند، فرهنگ شرقی، فرهنگ احترام به طبیعت، ستایش آن و تلاش برای هممسیر شدن با آن است. در حدود دههی ۶۰ میلادی بود که فرهنگ غربی و پژوهشگرانش، نگاهی دوباره به سوی مشرق زمین انداختند و با تحقیق و جستوجو در آن، به کشفیات بزرگی رسیدند که تا سالهای سال توسط بشریت نادیده گرفته میشد. فرهنگ شرقی، با این که کهنترین فرهنگ انسانی است اما همچنان طراوت و تازگی خود را حفظ کرده و همین ویژگی باعث شده که در غرب، گرایش به شرق روز به روز بیشتر و بیشتر شود. انیمیشن رایا و آخرین اژدها نیز در ادامهی مسیر این تحول قرار دارد اما بیشتر از اینکه سعی بر آشنا کردن مردم با فرهنگ شرق داشته باشد، در تلاش است که از امکانات شگفتآور آن در زمینهی داستان گویی سود ببرد. یکی از مهمترین استفادههایی که این انیمیشن از فرهنگ شرقی برده، سود جستن از جانبخشی به چهار عنصر است. در فرهنگ غربی، چهار عنصر اصلی و بهطور کلی، تمامی مواد، خالی از هرگونه معنویت هستند و چیزی بیش از «ماده» نیستند، موادی که بشر باید در جهت عقلانیت و منافع خود از آن سود بجوید. اما در فرهنگ شرقی، تمامی مواد، حیوانات و علیالخصوص چهار عنصر، دارای معنویتی ابدی و حتی، فراتر از شأن انسان هستند. انسان شرقی، خود را جزئی از طبیعت و طبیعت را جزئی از خود میداند و سعی بر ایجاد وحدت میان خودش و طبیعت دارد، به همین دلیل است که همواره به این نعمت بزرگ احترام میگذارد. فرهنگ غربی اما چنین احترامی برای طبیعت قائل نیست و بیشتر به دنبال بهرهبرداری از آن است؛ و دلیل اینکه تکنولوژی در غرب رشد چشمگیری داشته و در شرق اینطور نبوده نیز همین است، فرهنگی که به خود اجازهی بهرهبرداری بیرویه از طبیعت را (به دلیل احترامی که به آن میگذارد) به خود نمیدهد، نمیتواند شاهد رشد تکنولوژی باشد. در فرهنگ روایی شرق، احترام آنها به طبیعت به صورت جانبخشی به عناصر چهرگانه و گرهگشا بودنشان در مواقع سخت نمود پیدا میکند، در انیمیشن رایا و آخرین اژدها نیز، عنصر آب، عنصر نجات دهندهی بشریت است. عنصری که وقتی میبیند آخرین اژدها نیز کشته شد، از خود رفتار نشان میدهد و برای جریمهی انسانها خود را پنهان میکند. آب در تمامی فرهنگها، نماد طهارت و پاکی است. قهرمانان اسطورهای برای رسیدن به هدف خود بایستی از آب گذر کنند و افراد گمراه نیز برای نشان دادن هدایت شدنشان، خود را در آب غسل میدهند. آیینهایی که آب را ستایش میکند و به دنبال شکرگزاری از آن (یا از خدایی که آن را آفریده) هستند، در تمامی فرهنگها بسیار است و این احترام به عنصر آب و ستایش کردنش را در انیمیشن نیز مشاهده میکنیم.
دیگر سودی که این انیمیشن از فرهنگ شرقی برده، استفاده از موجودات افسانهای در متن داستان است. موجوداتی که برخیشان نجات بخش انساناند و برخیشان شرّ و بدبختی را برایشان به دنبال دارند. اژدهایان، آن موجوداتی هستند که خیر و خوشبختی برای انسانها به ارمغان میآورند. بشر همواره به دنبال راه نجات بوده و راه نجات نیز همواره در ادامهی رشد دادن خویشتن نمایان میشود. انسانها برای اینکه در رسیدن به راه نجات، به خود انگیزه بدهند و هدفی را تعیین کنند که جملگی انسانها در رسیدن به آن متحد باشند، دست به خلق آرمانشهر میزنند. آرمان شهر انیمیشن، سرزمین کوماندرا است، سرزمینی که پر از خیر و برکت است و آرمان انسانهایی که در آن زیست میکنند، صلح و دوستی و اعتماد به یکدیگر است. پس آرمانشهر هدفی است یا بهتر است بگوییم مقصدی است برای راه نجات انسان از وضع ناگوار خویش. دیگر اقدام مهم در جوامع مختلف برای انگیزه دادن و هدف دادن به انسان در جهت رشد خویشتن، خلق الگوهای رفتاری و کرداری است. این الگوها یا به صورت انسانهایی قهرمان با قدرت افسانهای نمود پیدا میکنند، یا به صورت موجوداتی افسانهای که قدرتهای جادوییشان همان چیزی است که انسان به آن نیاز دارد. هر فرد برای رسیدن به خویشتنِ آرمانی خود، بایستی در جهت رسیدن به آن الگو تلاش کند و جامعه هم برای رسیدن به حالت آرمانی خود، بایستی در جهت رسیدن به آن آرمانشهر حرکت کند. نقش این دو را، اژدهایانِ خردمند و سرزمین کوماندرا در انیمیشن بازی میکند.
تکنیک مهمی که در زمینهی طراحی پیرنگ باعث میشود که شخصیتهای اثر به سوی آرمانشهر حرکت کنند، استفاده از کهنالگوی پیرنگ بلوغ و بیان مفهوم گذشتهی از دست رفته است. میتوان گفت اغلب آثار ادبی مهم از مضمونی تکرار شونده بهره میگیرند که کم و بیش پنهان است. این مفهوم، گذر از کودکی و رسیدن به بلوغ است. گذشتهی از دست رفته را میتوان از بنیادیترین تمهای ادبی دانست. گذشتهی از دست رفتهی این انیمیشن، سرزمین آرمانی کوماندرا است که روزی بوده و دیگر نیست. این که یک آرمانشهر در گذشته محقق شده باشد، امید انسان را برای رسیدن به آن بیشتر میکند، زیرا چیزی که یکبار رخ داده، باری دیگر هم میتواند رخ بدهد اما چیزی که هیچگاه رخ نداده و معلوم نیست در چه آیندهای رخ خواهد داد، خود را به مرور زمان دور از دسترس نشان میدهد. مفهوم بلوغ نیز، با پیگیری روند زندگی رایا از کودکی تا جوانی و گذر کردن سن بلوغ، خود را نشان میدهد. رایا دختری است همدلی برانگیز که میخواهد بار مسئولیتی که به دوش گرفته را به نحو احسنت با خود حمل کند. اما در این مسیر نیاز دارد که به رشدی درونی برسد و دیدگاهش نسبت به جهان دچار تغییر شود. او زنی است که همیشه نسبت به دیگران بدبین است به طوری که حتی حاضر نیست از دست دیگران غذا بگیرد و خیلی سخت به مردم اعتماد میکند؛ و روند رشد او طوری طی میشود که در نقطهی اوج داستان، میفهمد که بایستی به فطرت و ذات پاک دیگران اعتماد کند و در جهت رسیدن به سعادت از آنها کمک بگیرد.
فرهنگ شرقی همواره به دنبال توجه به کلیات و پیوند دادن جزییات با کل بوده است؛ و همین نگاه تمامیتخواه نیز باعث میشود که داستانهایی با تم و چاشنی شرقی، مسائل بنیادین را بیان کنند. این انیمیشن هم به شکلی تمثیلی، به دنبال واکاوی دلایل عدم سعادتمندی انسان و جستوجوی راه نجات است. در این انیمیشن با جهانی مواجه هستیم که موجودات پلیدی به نام «دورون» از زشتیها و دروغ و عدم اعتماد انسانها انرژی میگیرند و آنها را به سنگهایی بیروح، خشک و سرد تبدیل میکنند، این مسئله به شکلی تمثیلی بیانگر این است که دروغگویی و عدم اطمینان انسانها به ذات پاک یکدیگر در جوامع امروزی باعث شده که آدمها به مانند سنگهایی بیروح بشوند که نمیتوانند هیچ کمکی به یکدیگر بکنند و هیچ احساس همدردیای در خود ندارند. راه نجات انسان از این وضع، اعتماد کردن همه به یکدیگر و متحد شدن در قامت یک کلیتِ منسجم به نام «کوماندرا» است. کلیتگرایی و میل به متحد شدن در قامت یک کل منسجم از اصلیترین پایههای تفکر شرقی است و در این انیمیشن به وضوح نمود پیدا میکند. استفاده از تمثیل برای بیان مفاهیم بنیادین از کهنترین شیوههای شرقی در داستان گویی است. این موارد نشان میدهد که سازندگان انیمیشن با آگاهی و علم به فرهنگ شرقی دست به خلق چنین انیمیشنی زدهاند اما در حیطهی دراماتیک کردن این مفاهیم، نتوانستهاند به خوبی عمل کنند. پیام انیمیشن، بارها و بارها به شکلی شعاری از زبان شخصیتها فریاد زده میشود در صورتی که در شکل اعلای درام، چنین پیامهایی نه به طور مستقیم و از زبان اشخاص، بلکه به طور غیر مستقیم و از پس کنشهای اشخاص و عواقبی که به دنبالش میبینند بیان میشوند. در این انیمیشن شاهد چنین چیزی نیستیم و تنشهایی هم که میان اشخاص اوج میگیرد، بیشتر از آنکه تنشی باشد در جهت مفهوم مورد نظر داستان، تنشی است برای نشان دادن صحنههای اکشن و به رخ کشیدن توانایی شگفتآور دیزنی در به تصویر کشیدن صحنههایی از این دست. تمامی نکاتی که درمورد فرهنگ شرقی و ارتباطش با این انیمیشن ذکر شد، به شکل دغدغههای فرهنگیِ مهمی برای کمپانی دیزنی خود را نشان نمیدهند، بلکه به مثابهی امکاناتی متفاوت و جدیدتر برای جذب مخاطبِ بیشتر عمل میکنند. توجه به فرهنگ و نژادی که دادخواهیاش در هالیوود در این چند سال اخیر بیشتر شده و توجه به زنان و قدرت بالایشان در هدایت بشریت به سوی سعادتمندی، ترفندی است تضمین شده برای دستیابی به فروش بیشتر و درآمدزایی بیشتر.
انیمشن رایا و آخرین اژدها بهطور کلی، انیمیشنی است با داستانی کهنالگویی، تمثیلی و عمیق، با پیامی مهم و حائز اهمیت. اما در ساحت پیرنگ، شیوهی روایت و تکنیک سینمایی، بیشتر از آنکه تلاش برای بالفعل کردن بالقوگیهای داستان را ببینیم، تزریق هیجان سطحی و مسخ کردن بیننده با کیفیت سمعی-بصری کمپانی دیزنی را هدف این امکانات مییابیم. این عدم هماهنگی میان داستان و شیوهی روایتش، باعث شده که کیفیت انیمیشن در حد مطلوبی نباشد و رایا و آخرین اژدها را در ردهی انیمیشنهای متوسط کمپانی دیزنی قرار بدهد. انیمیشنی با داستانی عمیق، پیرنگی سطحی و تکنیکی متظاهر که فرم کلی اثر را دچار تزلزل و ناهماهنگی کرده است.
[poll id=”164″]
نظرات
سلام
به شوخی باید بگم آمریکاییزه شده! مثل انمیشن روح. این رویکرد بعضا خیلی جلف است و کل پدیده را به ابتذال میکشاند.
چه اژدهای مسخره و مبتذلی، اگر این اژدهاست پس اونایی که ما قبلا دیدهبودیم چی اند؟
چقدر انیمیشنها شعاری اند، کل هموغمشون این هست که پیام بدهند و شعار. چقدر هم مبتذل و دمدستی شعار میدهند.
گرافیک کار و طراحیها هم خیلی بهتر از داستانگویی است، بزرگترین نقطه قوت رایا همین است بنظرم.
تشکر از نویسنده، خدا قوت
سلامت باشید!