وقتی صحبت از هنر هفتم، سینما و مشتقات آن میشود، قطعا به یاد چندین و چند فیلم میافتید و با خاطرهسازی آنها و لحظات خوبی که برایتان ساختند، احساس رضایت میکنید ولی آیا این حس رضایت یا استقبال از آثار سینمایی، فقط و فقط به ذات و ماهیت اصلیِ سینما مربوط میگردد؟ جواب خیر است، چرا؟ تاثیر سینما در ساخت بستری مناسب و اعطای قدرتی برای جولان دادن و خودی نشان دادنها، غیر قابل انکار است ولی آن چیزی که سینما را معنا میدهد، موضوعاتی میباشد که با عنوان «ژانر»، سالیان سال در کنار هر فیلمی میدرخشیدند و ما را به عنوان بیننده، ترغیب یا منع میکنند. این ژانرها هستند که با وجود خود به مانند یک هدف، به سینما ماهیت و سرشت میبخشند و در مجموع یک اثر سینمایی را تقدیم میکنند. برای تفهیم بهتر میتوانیم به اصطلاح اگزیستنسیالیسم بپیوندیم و زندگی را همانند سینما و هدف را به عنوان ژانرهای مختلف که معنا دهنده زندگی هستند به حساب آوریم.
و اما پرونده «۵ + یک و نیم»؛ در این پرونده سعی دارم تا با دست گذاشتن بر روی ژانرهای خاص و به قول معروف کمتر دیده شده (یا به بیانی دیگر، ژانرهایی که کمتر کسی دربارهی آنها صحبت کرده است و در معروفترین سایتهای سینمایی دنیا نیز، رد پایی از آنان نیست)، حرف بزنم و به معرفی ۷ فیلم در ژانر نامبرده، بپردازم (این هفت فیلم میتوانند به عنوان یک کالکشنی از فیلمای سری چندگانه یا تریلوژی نیز معرفی شوند و صرفا یک فیلم منحصر به فرد نباشند). ۵ فیلم از ۷ فیلم، در اصلیترین شاخهی معرفی این سری پروندهها قرار میگیرند و ۲ فیلم دیگر نیز با شرط و شروطی در این لیست راه پیدا میکنند. القاب این دو فیلم به ترتیب (فیلم ششم: عددِ یک و فیلم هفتم: عددِ نیم)؛
فیلم ششم: فیلمی که شاید محوریت اصلی آن مربوط به ژانر نامبرده در پروندهی آن هفته نباشد ولی به همان میزان مربوط به موضوع است و یک نوع حس پارادوکسیکال را به ما تقدیم میکند. این فیلم شاید نتواند در لیست اصلی وجود داشته باشد ولی با دیدن آن، حس و حال ژانر صحبت شده را القا میکند (حسِ تضاد و ترادف با هم).
فیلم هفتم: این فیلم همانطور که از لقبش معلوم است (اختصاص دادن عدد «نیم» به فیلم هفتم)، دورافتادهترین و آندرریتترین فیلم پرونده میباشد و به عنوان فیلمی که از آن کمتر صحبت شده است، در آخر مقاله معرفی خواهد شد.
پرونده ۵ + یک و نیم: سینمای تاریخی (قرون وسطی)
در پروندهی این هفته به سراغ فیلمهایی با سبک و سیاق قرون وسطی رفتم و میخواهیم از برههای از تاریخ صحبت کنیم که خطرات جنگ کمتر از حال حاضر بوده و صرفا منحصر به میدان نبرد و مبارزات تن به تن میشد. شاید یکی از بهترین راههای شناخت قرون وسطی، شناخت سلاحهایی است که در آن دوران رواج داشته و جوامع بشری از آنها برای حفاظت، مبارزه، جنگ و حقطلبی استفاده میکردند. سلاحهایی چون لانگ اسوردهای اروپایی (Long Sword) یا همان شمشیر، منجنیقهای غول پیکر، انواع و اقسام تیر و کمان و مبارزات از راه دور، زره و سپرها و کلاهخودهای محافظ و در نهایت رسوم خاص مبارزه و رزم که تمامی آنها حس و حال عجیبی از سبک و سیاق جنگی نیاکانمان میدهند و دورهی بلندمدتی از تاریخ بشر را رقم میزنند. جدا از ابزارها، معماری نیز در قرون وسطی با ساخت و خلق عمارتهایی با معماری بسیار زیبای گوتیک و رمانسک و حال و هوای سلطنتی، در سطح بسیار بالایی قرار داشته است. شاید به عقیدهی بسیاری از مورخان و دانشمندان، قرون وسطی چیزی جز نزول برای بشریت و رقم زدن بازهای تیره و تار در تاریخ بشری، سود دیگری نداشته ولی با کمی دید واقعگرایانه میتوانیم به تاثیرات مثبت این دوره برسیم و چگونگی زمینهچینی آن برای آینده را زیر بحث ببریم. قرون وسطی را با گرایشات مذهبی افراطی و تاثیر بسیار زیاد افراد مذهبی بر دیگر انسانها میشناسیم و ارجحیت دادن کلمات مقامات مذهبی به تفکرات عقلانی و اصول منطقی را نکتهی منفی بر تاریخ بشری میدانیم؛ روزگاری که صلیبهایی مملو از هزاران سنگ قیمتی و روکشهایی از طلا در کلیساها خودنمایی میکردند و روحانیان مسیحی به تفکرات مردمانی ساده لوح میتاختند؛ روزگاری که جایگاه خرافات بالاتر از عقل و منطق بوده و جنگهایی بر پایه دین و مذهب در بین مردمان آن دوره به امری همیشگی تبدیل شده بود. به دیدگاه من، قرون وسطی با تاثیر منفیِ (معمولا عملگرایی تاثیر منفی بیشتر از تاثیر مثبت میباشد) خود بر جوامع انسانی، ما انسانها را به روش زندگی درست سوق داده است و مهم نیست امپراتوری رم یا کارولنژی و اسکاندیناوی و غیره، در تاریخی وجود داشتند و سودی برای مردمان خود نداشتند ولی خواندن تاریخ آن دوره و یاد گرفتن از تاثیرات منفی، راه حل مناسبی برای تشخیص راه درست زندگی باشد.
نکته: لیست ترتیب خاصی ندارد و رتبهبندی صرفا به صورت رندوم برای معرفی (تعدادی از بهترینها) لحاظ شده است.
نکته: اگر فیلمهای لیست را تماشا نکردهاید، ممکن است با خواندن توضیحات آن، کمی داستان فیلم برایتان اسپویل شود. پس اگر فیلمی را از لیست ندیدهاید، به خواندن اسم و خلاصه داستانی که در پایان معرفی هر فیلم نوشته میشود، بسنده کنید.
یکم؛ The Lord of the Rings (Trilogy):
سهگانهی ارباب حلقهها یا The Lord of the Rings از آن دست فیلمهایی میباشد که نیازی به معرفی ندارد. سهگانهای که تکرار آن نیز باز هم به دستان همان کارگردان (پیتر جکسون)، امکانپذیر نبود (ساخت سهگانهی هابیت از سری رمانهای تالکین و دنیای middle Earth که به موفقیت ارباب حلقهها نرسید) و یگانگی این سهگانه بعد از گذشت تقریبا بیست سال، تمدید شده است. داستان این اثر مربوط به یک همبستگی و اتحاد است؛ اتحادی برای بازپسگیری جایگاه انسانی و دور کردن پلیدیها از زندگی موجودات زندهی سرزمین میانه که با سبک و سیاق قرون وسطایی و اجرای پلاتی ماجراجویی در بک گرندی تاریخی، موفق به نمایش داستانی حماسی شد. «ارباب حلقهها» در جشنوارهها و فستیوالهای سینمایی هم رکوردهای زیادی را به نام خود ثبت کرده است و جزو محبوبترین سه گانههای تاریخ به حساب میآید. این اثر از ابتدای قسمت اول تا انتهای قسمت سوم، تماما سیر صعودی خود را حفظ کرده و در نهایت در قسمت سوم با دریافت ۱۱ جایزهی اسکار، رکوردی تاریخی را به نام خود ثبت کرده است. همبستگی بین تمامی قسمتهای این سهگانه و محتوایی دنبالهدار و در عین حال جذاب از یک ماجراجویی برای مرگ و زندگی، از جذابیتهای این تریلوژی به حساب میآید. موسیقیِ متن فیلم نیز با خلاقیتهای مثالزدنی هاوارد شور و خلق موسیقی بینظیر حماسی-احساسی غالب بر فیلم قدرت روایی را بیشتر از پیش کرده است و ماندگاری سهگانهی ارباب حلقهها را بعد از گذشت بیش از بیست سال، در ذهنها قوت میبخشد؛ دیدن این سهگانه میتواند رقم زنندهی یکی از بهترین تجربههای سینمایی شما باشد!
خلاصهی داستان قسمت اول: یک هابیت مهربان از اهالی شایر و هشت همراهش برای نابودی یک حلقه قدرتمند راهی سفر میشوند؛ آنها قصد دارند سرزمین میانه را از شر ارباب تاریکی، “سارون” نجات دهند و …
دوم؛ Troy:
شاید «تروی» در مقام یک فیلم همهچیزتمام قرار نگیرد و ضعفهای زیادی داشته باشد ولی حداقل میتواند شما را تا سه ساعت و ربع سرگرم کند؛ به قول بیلی وایلدر، من آثاری میسازم که فقط حال مردم را خوب و آنها را سرگرم کند. «تروی» هیچ چیز هم نباشد، دوز سرگرمکنندگی بالایی را در خود نگه داشته است که با فیلمنامهای از داستان حماسی ایلیاد هومر و بازیگرانی چون برد پیت، اورلاندو بلوم و اریک بانا و نبردهای تن به تن و لشکرکشیهای عظیم همراه شده است. تروی فیلمی است که میزان خاصیت قرون وسطایی آن نیز بسیار پررنگ است و برای عاشقان این زیرژانر، اثری قابل احترام لقب میگیرد؛ حداقل من یکی نمیتوانم مبارزهی تن به تن هکتور و آکیلیس را فراموش کنم و محاصرهی طولانی مدت تروآ را از یاد ببرم. علاوه بر موارد گفته شده، فیلم «تروی» هم نهایت سعیاش را برای نمایش نبردی حقیقی و واقعگرایانه بودن کاراکترهای داستان انجام داده است و از آشیل رویینتن، آکیلیسی خلق کرده که فقط مبارزی بسیار زبردست و جنگنده است نه نامیرا!
خلاصهی داستان: هکتور و پاریس شاهزادگان تروا در ایالت اسپارتا مهمان هستند. شاه اسپارتا منلائوس همسری زیبا به نام هلن دارد که دل پاریس جوان را ربوده است. زمان برگشتن، پاریس مخفیانه هلن را از قصر دزدیده و با خود به تروا میبرد. فرار هلن بهانهای میشود تا آگاممنون، پادشاه قدرتطلب یونان با هزاران کشتی جنگی به شهر قلعه مانند تروا حمله کند و در نهایت جنگی عظیم بین دو سپاه سر میگیرد و …
سوم؛ Gladiator:
-اسم من ماکسیموس دسیموس مریدوس، فرمانده سپاهیان شمال؛
-ژنرال ارتش فیلیکس؛
-خدمتگزار باوفا به امپراطور واقعی، مارکوس اریلیوس و پدر یک پسر به قتل رسیده، همسر یک زن به قتل رسیده و من انتقامم را خواهم گرفت، در این دنیا و یا دنیای دیگر.
متن بالا دیالوگی است از یک مرد که همه چیزش را از دست داده است. مردی که مسیر درستی و فداکاری را در جادهی هدف خود انتخاب کرده است و به رخ همگان میکشد؛ فردی که چیزی جز حقیقت و راستی در مقابلش توان ایستادگی ندارند و برای رسیدن به اهدافش، به زمین و زمان چنگ میزند. این است اثر ریدلی اسکات با هنرنمایی راسل کرو، گلادیاتور. از داستان فیلم برایتان چیزی نمیگویم تا تجربهی دیدن آن را از دست ندهید! داستان قرون وسطایی این فیلم به روم بازمیگردد که گلادیاتوری به اسم ماکسیموس دسیموس مریدوس در آن دوران میزیست. گلادیاتوری که با حیوانات درنده و انسانهایی درندهتر از همان حیوانات، در کلوسیوم به مبارزهی تن به تن میپرداخت آن هم فقط برای یک هدف، انتقام. ریدلی اسکات هم در جایگاه کارگردان اثری ماندگار با فیلمنامهای حماسی خلق کرده است و هانس زیمر نیز با موسیقی بینظیرش، مو را بر تن سیخ میکند.
خلاصهی داستان: یک ژنرال رومی مورد خیانت قرار میگیرد و خانوادهاش توسط یک شاهزادهی فاسد قتل عام میشوند. او در پی انتقام، به عنوان یک گلادیاتور به روم باز میگردد.
چهارم؛ Kingdom of Heaven:
چهارمین فیلم از لیست سینمای تاریخی (قرون وسطی) نیز به کارگردانی ریدلی اسکات میباشد که در جهاتی مشابه با اثر «گلادیاتور» این کارگردان است. اسکات با گذر از امپراتوری روم و گلادیاتورها، به سراغ جنگهای عظیم صلیبی آمد و با روایتی متعادل و بیطرفانه نسبت به دو جبههی جنگ (مسلمانان و مسیحیان)، فیلمی متفاوت با افراطگراییهای متداول هالیوود ساخته است. کاراکترهای فیلم که در جایجای فیلم متناسب با پیشبرد فیلمنامه و مقتضیات سینماییِ فیلم (شخصیتپردازی و ایجاد قوانین سببی در فیلمنامه و پوشاندن حداکثریِ حفرههای داستانی)، به خوبی پا به میدان فیلم میگذارند و در راس آنان نیز، مفهومی به اسم جنگهای صلیبی خودنمایی میکند. اورلاندو بلوم نیز به عنوان بازیگر نقش اول فیلم، هنرنمایی خوبی از خود نشان میدهد و احساسات و فشارهای وارده را به خوبی منتقل میکند. در کنار فیلمنامه، در سرتاسر فیلم نبردهای بزرگ و کوچکی شکل میگیرند که با کارگردانی ریدلی اسکات در خلق صحنههای مبارزهی فوقالعاده، خیالمان از این جهت نیز راحت است و میدانیم که اسکات مبارزههای قرون وسطایی را خوب میشناسد.
خلاصهی داستان: قرن دوازدهم، بالیان (اورلاندو بلوم) در دورهی جنگهای صلیبی به اورشلیم میرود، و در آنجا به تنها رهبر مردم برای دفاع از شهر، در برابر نیروهای صلاح الدین تبدیل میشود.
پنجم؛ Braveheart:
موسیقیِ زجردهنده و ناراحتکنندهی جیمز هورنر، داستانی از یک استقلال و ازخودگذشتگی، پروتاگونیستی کاریزماتیک و روایتی از برههای واقعی در تاریخ؛ همه و همه در «شجاعدل» یا «Braveheart» جمع شدهاند تا محصول نهایی، چیزی جز یک اثر ماندگار نباشد. «شجاعدل» اگر بهترین اثر حماسی نباشد، قطعا جزو برترینها جای میگیرد و نقش آفرینی بسیار زیبای مل گیبسون در نقش آزادیخواهی به اسم ویلیام والاس در یادها باقی میماند. از هنرنمایی گیبسون در کارگردانی نیز نمیتوانیم بگذریم که همانند کلینت ایستوود، علاوه بر بازیگری، کارگردانی فیلمهای خویش را نیز به عهده میگیرد. صحنههای نبرد فیلم بسیار طبیعی و حماسی گرفته شدهاند و مبارزات غیورانهی اسکاتلندیها در مقابل انگلیسیها را به خوبی به نمایش میگذارد. کاراکترهای فرعی فیلم به اندازهی شخصیت ویلیام والاس، شخصیتپردازی مناسبی ندارند و نمیتوانند واژهی مهم بودن را برایمان تشریح کنند ولی باز هم به دلیل جامعیت کاراکتر والاس و هنرنمایی با ظرافت مل گیبسون، این ضعف کمتر در معرض تماشا قرار میگیرد. این اثر نیز همانند «گلادیاتور» ریدلی اسکات، در شاخهی حماسی-قرون وسطایی جای گرفته است و جزو آثاری محسوب میشود که در جهت برانگیختن حس مردانگی و مبارزه برای رهایی، تلاش موثری کردهاند.
خلاصهی داستان: «والاس» یک اسکاتلندی آزادیخواه است که پس از اتفاق ناگواری که برای خانواده و همسرش رخ میدهد، تصمیم میگیرد با حکومت انگلستان به مبارزه برخیزد و در این راه با واقعیتها و تلخیهای بسیار زیادی روبرو میشود.
ششم؛ The Seventh Seal:
یادآوری: فیلم ششم: فیلمی که شاید محوریت اصلی آن مربوط به ژانر نامبرده در پروندهی آن هفته نباشد ولی به همان میزان مربوط به موضوع است و یک نوع حس پارادوکسیکال را به ما تقدیم میکند. این فیلم شاید نتواند در لیست اصلی وجود داشته باشد ولی با دیدن آن، حس و حال ژانر صحبت شده را القا میکند (حسِ تضاد و ترادف با هم).
رقصنده با مرگ؛ آیا واقعا اجباری در میان است؟ هراسان از داسی بُرّان و تَنگوقتیِ حاصل از قامتِ کوتاه ساعت شنی، اجبار را حاصل کرده است؟ خیر. اجباری در کار نمیباشد و برای بار دیگر شوالیه با اختیار خود در دل مرگ میتازد. نه فقط جزئی از جسم و روح او، بلکه همهی او مشتاقانه از سپیدهدم در دستان یکدیگر بر قلههای دوردست بهسوی سرزمینهای تاریک میروند. «مهر هفتم»، با خطوط موازی داستانی به سراغ روشنترین ترسها و تاریکترین لذتها قدم برمیدارد و چشم خود را تا ابد برای سنجش درستی و نادرستی باز نگه میدارد. تا به اینجا، فقط از تالیف خاص برگمان نتیجهگیری کردهام و قطعا کارگردان «توتفرنگیهای وحشی» و «پرسونا» و بسیاری از آثار شاخص سینما، بهاین راحتی قابل تشریح نمیباشد و ذهن شوریدهِ او را تنها کسانی میتوانند درک کنند که آثار این بزرگمرد را دیده باشند. «مهر هفتم» را میتوان در سه چیز توصیف کرد: سورئالیسم، استعاری، تشویش ذهنی. برگمان در تمام عمر خود در جستجوی دلیل خلقت است و در «مهر هفتم» هر خرده پیرنگی را بهدستان دادرسی میسپارد؛ لعاب زیاد و اَعمال افراطی علمای دینی، جهل و پستی مردم (بهمثابه تمام انسانها) و درنهایت ابعاد شخصیتی یک انسان متزلزل در باب اعتقاد. در «مهر هفتم»، برگمان را سرزندهتر و جستجوگرتر از همیشه میبینیم و پیرامون سوالهای مطرحشدهی او از سرنوشت زن ساحره که حکمش اعدام است پرسه میزنیم و شاهد مهمترین لحظات زندگی یک شوالیه بازگشته از جنگهای صلیبی هستیم و مفهوم عشق و غلیان زندگی را در یک خانوادهی سهنفره که فرزندی نوزاد دارند، با تمام وجود حس میکنیم. در لیست بازیگران فیلم نیز به مکس فون سیدو میرسیم که در نقش شوالیه گمگشته دستوپا میزند و به شخصیت اصلی فیلم بدل میگردد. نکته بسیار مهم، چینش شخصیتی شوالیهی صلیبی است که برگمان با بهرهگیری از نیروی انسانی به ساختارشکنترین صورت ممکن به بیان وجود یک انسان در آغوش مرگ میپردازد. قمار شوالیه و فرستاده مرگ نیز از قواعد غیر کالوینیسم (گرایشی از مسیحیت با اصول پروتستانیسم و نسخه اصلاحشدهی آن) تبعیت میکند و حق انتخاب زندگی را بر پایه تقدیر نسبی وُسع میبخشد. همانطور که گفتم، برگمان جوابی میخواهد، آیا برداشتی که خود داشته، اجبار بوده است؟ بله. اجباری در میان بوده، همه میرقصند.
خلاصهی داستان: مردی در حال انجام یک بازی شطرنج با مظهر مرگ که برای ستاندن جان او آمده است، به دنبال جوابی برای سوالاتش در مورد زندگی، مرگ و وجود خدا میگردد و …
هفتم؛ Macbeth:
یادآوری: فیلم هفتم: این فیلم همانطور که از لقبش معلوم است (اختصاص دادن عدد «نیم» به فیلم هفتم)، دورافتادهترین و آندرریتترین فیلم پرونده میباشد و به عنوان فیلمی که از آن کمتر صحبت شده است، در آخر مقاله معرفی خواهد شد.
آثار سینمایی زیادی از نمایشنامهی مکبث ویلیام شکسپیر ساخته شده است که در طی تاریخ سینما، از اثر مکبث اورسن ولز تا مکبث جاستین کورزل که جدیدترین اقتباس از این نمایشنامه است، در سینما جریان داشتند و دارند. در کنار اورسن ولز و جاستین کورزل، کارگردانان بزرگی چون رومن پولانسکی و آکیرا کوروساوا نیز به ساختن مکبث با برداشتهای شخصی پرداختند و آثاری را روانه سینما کردند. فیلم مکبث پولانسکی اثر ضعیفی است و به نظرم بعد از اثر اورسن ولز (که بدترین فیلم ساخته شده از مکبث را میتوانم به این اثر نسبت دهم)، لقب ضعیفترین آنها را مال خود میکند. اما اثر کوروساوا به اسم «Throne of Blood» یا «سریر خون» در قامت اثری اقتباسی از شکسپیر، در سطح و سطوح بالایی قرار میگیرد و دلیل عدم انتخاب آن را معروفیت بیشتر این اثر (نسبت به مکبث جاستین کورزل) و قرار دادن آن در پروندهای دیگر است. اما مکبث جاستین کورزل حداقل برای من جزو مکبثیترین آثار ساخته شده از این نمایشنامه به حساب میآید. فیلمی که همانند اثر شکسپیر هم بسیار ادبی و گیرا است و هم شخصیتهای مهم نمایشنامه را در شخصیتپردازیهای خود راه میدهد؛ از کاراکتر مکبث بگیریم تا لیدی مکبث و غیره؛ نقشآفرینی مایکل فسبندر هم در قامت ژنرال مکبث بسیار خوب و متناسب با هویت مکبث است. در کنار موارد گفته شده، فیلمبرداری بسیار دلنشین فیلم و لوکیشنهای طبیعی و ظرافت این اثر در زاویهی دوربین، جذابیت آن را دو چندان میکند. پارت ماورایی فیلم نیز که در ذهن مکبث و چگونگی این شخصیت برای مبارزه با افکار مخرب درونیاش، با حساسیت بالایی صورت گرفته است و زوج بازیگر فسبندر-کوتیار به خوبی در فیلم چفت و بست شدهاند.
خلاصهی داستان: داستان فیلم درباره ژنرال مکبث است؛ که همسر جاهطلبش او را ترغیب میکند به پادشاه دانکن خیانت کند، و تاج و تخت را به دست آورد و …
نظر شما چیست؟ آیا فیلمهای معرفی شده را دیدهاید؟ قطعا فیلمهای بیشتری برای جای گرفتن در لیست وجود دارند ولی با احتساب محدودیت ۵ فیلم برتر مواجه بودیم و مجبور به فیلتر تعدادی از بهترینها شدیم.
این سری از مقالات با موضوعات بسیار متنوع ادامه دارد …
نظرات
مقاله جذابی بود سپاس فراوان از نویسنده
جیمز هورنر فقید با اون موزیک متنی که برای شجاع دل ساخت همچنین فیلم شیطان درون یاد خودش رو برای همیشه در ذهن ها زنده نگه میداره
بیشتر از خود فیلم ها با موسیقی متن هاشون خاطره دارم در صدر آهنگسازان هم هانس زیمر و هاوارد شور
درود بر شما دوست عزیز.
با شما موافقم و قطعههای احساسی موسیقی شجاعدل بینظیرن و جیمز هورنر با این آثار برای همیشه در خاطرات باقی میمونه.
مقاله جالب و مفیدی بود چون کمتر دیده بودم به این ژانر اشاره بشه و اینکه این ساب ژانر ، از مورد علاقه های خودم هست .
هرچند در مورد اسم ،من به این ژانر «باستانی» می گم .(هر چند اینم کامل نیست ) مثلاً تروی که خیالیه و پیشا باستان و فیلمی مثل گلادیاتور یا ژولیوس سزار (اگه اسمش درست نوشته باشم) که جایش توی لیست خالیه مال قبل از قرون وسطی هست (دوران باستان) و ژانر قرون وسطی اصلا اسم کامل و مناسبی نیست .
و مهمتر اینکه به نظر من ارباب حلقه ها در این ژانر قرار نمیگیره ، ارباب حلقه ها بسیار فانتزیه تا جنگی و باستانی .
در کل ژانر عالی هست و دو فیلم سرزمین ملکوت و شجاع دل از انگشت شمار فیلمهای مورد علاقم هستن که در IMDB بهشون ۱۰ دادم .
ممنون از لطفتون.
بله دقیقا نمیشه همهی این فیلمارو توی یک دورهی تاریخی به اسم قرون وسطی دونست ولی تنها دلیل نامگذاری من بر اساس نوع سلاحها و زره و معماریهایی بود که توی قرون وسطی جریان داشت و در هر هفت تا فیلم هم این شرایط بود. (گرچه قبل از قرون وسطی هم این چنین موارد بود ولی تفکیک همهشون توی یه مقاله امکان پذیر نبود)