وقتی فهمیدید فصل هفتم Game of Thrones قرار است بجای ده قسمت کامل متشکل از هفت قسمت باشد، چه واکنشی نشان دادید؟ احساس مشترکی که بین جامعه طرفداران این مجموعه وجود داشت حس ناامیدی بود اما عدهای هم اظهار خوشحالی کردند؛ از این رو که نویسندگان و تهیهکنندگان اجرایی در مصاحبهای گفتند که اگر فصل هفتم هم ده قسمت باشد، داستان دچار اضافهگویی میشود و آنها برای پایان دادن به این غول عظیم صنعت سرگرمی تنها به ۱۳ اپیزود دیگر نیاز خواهند داشت. اما مسئله بعدی که ما را پس از این تعداد اپیزود کمتر ناراحت کرد این بود که پخش سریال چندین ماه عقب افتاده بود و بجای بهار (به رسم هرسال) باید تا تابستان صبر میکردیم. سازندگان این تاخیر را به گردن ارزشهای تولید و اینکه سریال دیگر از روند تولیدی یک سریال تلویزیونی خارج شده و ساخت آن مانند یک فیلم سینمایی است انداختند. با سینماگیمفا همراه باشید.
حال ۴ قسمت از فصل هفتم سریال (یا به عبارتی بیش از نیمی از آن) را بعد از یک سال و خوردهای دیدهایم و تنها چیزی که میتوان گفت این است که بعد از صبر بیشتر و البته مواجه شدن با این حقیقت که فصل هفتم تعداد اپیزودهای کمتری خواهد داشت تنها یک چیز میتوان گفت: همه اینها ارزشش را داشت!
[highlight] هشدار: بررسی زیر داستان قسمت چهارم را لو میدهد. [/highlight]
ما به طور کلی از سه قسمت پخش شده قبلی راضی بودیم اما قسمت چهارم باعث شد که باری دیگر عطشمان دو چندان شود؛ آن هم عطشی از نوع بازی تاج و تخت! The Spoils of War «غنایم جنگی» هم از نظر شخصیتپردازی و هم از نظر روایت داستانی مهمترین اپیزود این فصل که تاکنون پخش شده است به شمار میرود. ارتش آنسالید دنریس مرکز خاندان لنیستر یعنی کسترلی راک را به تصرف درآوردند اما این پیروزی به بهای محاصره شدن خود و البته از دست دادن هایگاردن و ارتش تایرلها رقم خورد. به گونهای که دنریس تا پایان قسمت سوم تمام متحدان وستروسی خود را از دست داد. «غنایم جنگی» از همانجایی شروع میشود که اپیزود قبلی پایان یافت و ما ارتش لنیسترها را میبینیم که با طلاهای خاندان تایرل به باراندازشاه بازمیگردند. سپس باری دیگر با دراماتیکترین صحنههای سریال یعنی ملاقات مجدد فرزندان ند استارک همراه میشویم؛ آریا به خانه بازمیگردد. دنریس و جان همچنان به هم نزدیک میشوند و اتحادی که در راه است را اجتنابناپذیر میکنند. تیریون باری دیگر با جنبه تاریک و وحشتناک دنریس روبهرو میشود و در نهایت با صحنه نبردی مواجه میشویم که کیفیت ساخت آن و البته هیجانی که به بیننده منتقل میکند را میتوان با اپیزود Hardhome در فصل پنجم مقایسه کرد.
غنایم جنگی از این جهت با اپیزود هاردهوم مقایسه میشود که از ساختار مشابهی برخوردار است. ۴۰ دقیقه اول اپیزود به شخصیتها و داستان میپردازد و سپس در ۲۰ دقیقه آخر با سکانسی هیجانی و البته غیرمنتظره روبهرو میشوید که در ساخت نیز منحصربهفرد است. در فصلهای قبل خیلی کمتر با چنین صحنههایی روبهرو میشدیم و معمولا یک اپیزود کامل (قسمت نهم هر فصل) به نبردی تمام عیار میپرداخت. هاردهوم این سنت را عوض کرد و همین هم باعث شد که با بازخورد مثبت جهانی همراه شود. اپیزود همچنان از صحنههایی رنج میبرد که شاید آنطور هم برای تماشاگران جذاب نباشد و در همین لحظههاست که میگوییم چقدر خوب شد که این فصل بیش از آنچه که باید آن را طولانی نکردند! صحنههایی نظیر صحبت سرسی با مامور بانک آهن و البته صحنه صحبت جان اسنو و داووس با میساندی از این موارد است.
یکی از بزرگترین نقاط قوت فصل هفتم تاکنون کارگردانی بینظیر و البته بیسابقه (برای GOT) افرادی بااستعداد بوده است. یکی از چیزهایی که شما را بیشتر در سرزمین وستروس غرق میکند نماهای بزرگ و سوپرشاتهایی هستند که کماکان در هر قسمت میبینید. در سه قسمت اول بیشتر آنها به دراگوناستون اختصاص داده شد که در نوع خود از نظر بصری نفسگیر بود. تصویر بالا یکی دیگر از این نماها را از اپیزود دیروز نشان میدهد و آن هم ندادهنده بازگشت آریا پس از هفت فصل به وینترفل است. البته در ادامه که به بررسی سکانس نبرد دنریس با لنیسترها میرسیم بیشتر از کارگردانی حرف میزنیم.
سکانسی که به بازگشت آریا به خانه اختصاص داده میشود در ابتدا احساسی آغاز میشود اما اینگونه ادامه نمییابد. شاید برای آنهایی که منتظر یک صحنه فوق دراماتیک در دیدار دوباره این دو خواهر یعنی سانسا و آریا بودند این سکانس کمی ناامیدکننده باشد اما نباید از این گذشت که برای داستان بسیار منطقیست. حتی صحنههای بعدی هم به همین پدیده اختصاص پیدا میکند. فرزندان استارک از ملاقات دوباره با یکدیگر خوشحال هستند اما همه آنها به خوبی درک میکنند که دیگر آن فرد سابق نیستند. همانطور که دنیای اطراف آنها تغییر کرده و با گذر زمان خشنتر شده است، آنها هم خود را با آن مطابقت دادهاند. آریا به قاتلی بیچهره، برن به کلاغ سهچشم که همه چیز را در همه عصرها میبیند، و سانسا نیز با تجربههای خود تبدیل به فردی سنگدل شده است. فرزندان ند استارک دوباره در کنار هم هستند اما آیا افرادی هستند که مرد با شرافتی چون ند بتواند به آنها افتخار کند؟ و در کنار آنها پیتر بیلیش یا لیتلفینگر را میبینیم که هرلحظه در کمین برای تاثیرگذاری برروی مهرههای بازی است. اما در عین حال میتوان حس کرد که حضور او نیز با جدیتر شدن قضایا کمرنگتر و کمرنگتر میشود.
روایت داستان دقیقا به سویی میرود که جان اسنو گفت. اینکه بازی تاج و تخت و چیزی که تاکنون همه شخصیتهای وستروسی بر سر آن به تقلا پرداختهاند همانطور که در نامش است صرفا یک بازی کوچک محسوب میشود و با نزدیکترشدن نایت کینگ و ارتش مردگانش، همه آن چیزهایی که تاکنون در مرکز توجه داستان بودهاند صرفا به ابزاری تبدیل میشوند که با آن ابعاد گذر زمان در سریال معنا پیدا میکند.
سریال از زمانی که دنریس تارگرین را با جان تارگرین روبهرو کرده است به خوبی توانسته از پس داینامیک و رابطهای که بین آنها برقرار میشود بر بیاید. یکی از قویترین سکانسهای قسمت چهارم هم به بخشی اختصاص دارد که جان دنریس را به داخل غار Dragonglass میبرد و آنها باری دیگر در مورد خطر اصلی که در کمین همه افراد زنده در وستروس است صحبت میکنند. جان به دنریس میگوید که برای بقا باید با یکدیگر متحد شوند و دنریس با لجبازی باری دیگر از او میخواهد که در مقابلش زانو بزند. مسئله جالب در مورد این صحنه انعکاس تعاملی است که جان اسنو با پادشاه آنسوی دیوار داشت؛ آن هم زمانی که زندانی استنیس باراتیون بود. جان اسنو به او گفت که در مقابل استنیس زانو بزند تا مردمش را نجات دهد، با این سوال که «آیا غرورت مهمتر از بقای آنهاست؟» و این سوال دقیقا چیزی بود که این بار دنریس به جان گفت و باعث شد که او به فکر بیفتد.
اما از همه اینها که بگذریم به سکانسی میرسیم که بیشک میتوان آن را در پنج سکانس برتر تاریخ سریال قرار داد. ارتش لنیستر به فرماندهی جیمی در منطقه ریچ قرار دارد و با آذوقه بدست آمده به طرف کینگزلندینگ حرکت میکنند. دوتراکیها به همراه دنریس سوار بر بزرگترین اژدهایش به آنها یورش میبرند و باعث خلق سکانسی اکشن میشوند که بینندگان یک روز است بدون لحظهای آرام و قرار در مورد آن حرف میزنند.
نبرد پایانی «غنایم جنگی» نه تنها از بهترین سکانسهای تاریخ سریال و بخصوص صحنههای اکشن آن است، بلکه در زمره یکی از قویترین سکانسهای تاریخ تلویزیون قرار میگیرد که کارگردانی مثالزدنی دارد. بیشتر نبرد از دید شخصیت جیمی لنیستر روایت میشود، که آن هم بیدلیل نیست. مسئله قابلتوجهی که همیشه در مورد داستانپردازی کمنظیر مجموعه بازی تاجوتخت وجود دارد این است که هیچچیز بیدلیل و صرفا برای سرگرم کردن مخاطب اتفاق نمیافتد. شما در این صحنه صرفا با رویارویی ارتش لنیستر و نیروهای تارگرین مواجه نیستید که متشکل از اکشنی بیمغز باشد؛ بلکه سریال سعی دارد حرفی به شما بزند. اینکه دنریس با اژدهای خود دروگون بیرحمانه صفوف لنیستر را به خاک و خون میکشد و ارتش وحشی دوتراکی به آنها لحظهای امان نمیدهند نمیتواند از جانب خود دنریس که از شخصیتهای اصلی (و به ظاهر مثبت) داستان است روایت شود.
در این صحنه شما با روی دیگر دنریس مواجه میشوید که میتواند بسیار بیرحم باشد. در این صحنه، قربانیان لنیسترها هستند که همهشان از سربازان پیاده تا خود جیمی که فرماندهشان است وحشتزده به دنبال راهی برای فرار از این مخمصه هستند؛ آن هم در نبردی که به سختی میتوان آن را عادلانه خواند. همچنین این را در نظر بگیرید که سریال در به تصویر کشیدن پیروزیهای اولیه لنیسترها دوری کرد و این نبردها (بخصوص فتح هایگاردن – که باز هم میتوانست نابرابرانه باشد) به تصویر کشیده نشد. این باعث میشود که بینندگان دلسوزی بیشتری با لنیسترهایی داشته باشند که در آتش میسوزند.
همچنین در اینجا تیریون را میبینیم که این صحنه دلخراش را از دور تماشا میکند و شاید برای لحظهای به فکر میافتد که آیا با پیوستن به دنریس تصمیم درست را گرفته است؟ بازی پیتر دینکلج در نقش محوری تیریون لنیستر در سالهای اخیر با ستایش بیهمتا از منتقدین و طرفداران همراه بوده است و او را نامزد جوایز زیادی کرده است و در این رابطه تنها میتوان گفت که با هر اپیزود دینکلج بهتر و بهتر در این نقش میدرخشد. نوع ادای دیالوگها و البته حالتهای صورتی که دینکلج به خود میگیرد دقیقا آنچه که تیریون است را به تصویر میکشد.
و در کنار کارگردانی بینظیر و دکوپاژ همراه آن، عنصر غافلگیر کردن مخاطب همچنان میدرخشد. صحنهای که در آن بران برای رسیدن به سلاح کایبورن تقلا میکند از بهترین شاتهای ادامهدار سریال است. از یک طرف سربازان لنیستر در آتش میسوزند و از جانب دیگر دوتراکیها از همه طرف با اسبهای خود به سمت آنها یورش میبرند. در همان صحنه و البته بعد از آن سریال پشت سر هم با غافلگیریهای کوچک (یعنی زنجیره وقایع که به هیچوجه با توجه به انتظارمان پیش نمیروند) هیجان بینندگان را حفظ میکند. حتی تا آخرین صحنه که جیمی برای کشتن دنریس به طرف او میتازد و در ثانیه آخر توسط بران از آتش اژدها نجات داده میشود. پیچیدگیهای این سکانس ۲۰ دقیقهای و همچنین کیفیت فنی آن به قدری بالاست که به راحتی استحقاق نمره کامل را از جانب ما دارد.
فکر کردن به اینکه این تازه قسمت چهارم از فصل هفتم است بسیار صبر کردن را برای طرفداران دشوار میسازد. میدانیم که سه اپیزود آینده از نظر زمانی بسیار طولانی خواهد بود و هنوز مسائل پاسخ داده نشده زیادی وجود دارد. از طرفی شمالیها با نایت کینگ و ارتش مردگان درگیر خواهند شد و از طرفی جنگ دنریس و سرسی پرتنشتر میشود. با توجه به اینکه هرگز جریانات مطابق انتظار ما یا شما پیش نخواهد رفت، تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که صبر کنیم و با سه اپیزود پایانی فصل هفتم همراه شویم.
نظرات
هنوز خیلی از جنگها مونده
۳ قسمت پایانی زمانشون مثل قسمت های قبل هست ؟
قسمت بعد ۵۹ دقیقه هست. قسمت ششم ۷۱ دقیقه و قسمت هفتم ۸۱ دقیقه که این دو قسمت آخر طولانیترین اپیزودهای سریال تا زمان پخش خودشون هستند.
واقعا این قسمت خیلی عالی بود
ممنون بخاطر این مطلب
به امید فعالیت بیشتر و با کیفیت بالاتر