ژانر کمدی در دهه اخیر، آنقدر که باید و شاید مثل قبل مخاطبان خود را راضی نمیکند؛ بیشتر از اینکه در آثار سینما و تلویزیون (خصوصا سینما) با کمدی عمیق و هدفدار طرف باشیم، با شوخیهای سطحی طرفیم که یا شما را به خنده وا نمی دارند، و یا نهایتا اثر را به چیزی مشابه لیوانی یک بار مصرف بدل میکنند. بیشتر از اینکه با داستانی جذاب و فیلمنامهای هوشمندانه طرف باشیم، با شخصیتهای تکبعدی و کارگردانی و نویسندگی آبکی طرفیم. اما امسال قطعا سال خوبی برای علاقهمندان به ژانریست که قدمت قابلتوجهی در تاریخ سینما و تلویزیون دارد. محصول جدید شبکه اچبیاو (HBO) یعنی بَری (Barry) قطعا یکی از شگفتیهای امسال و آثار کمدی ارزشمند این سالها است. اما چگونه؟ در سینماگیمفا بخوانید …
بری (Barry) یک قاتل کارکشته است که قبلا بخشی از نیروی دریایی بوده و برای عموی خود یعنی فیوکس (Fuches)، کسی که وی را بعد از مرگ خانوادهاش بزرگ کرد کار میکند. روزی وی برای به ثمر رساندن یکی از ماموریتهایش عازم لُسآنجلس میشود. از قضا هنگام ماموریت با یک کلاس بازیگری روبرو میشود، جایی که همه در تلاش برای درک کردن و نشان دادن احساسات عاطفی و انسانی هستند. بری با روبرویی با این کلاس بازیگری چیزی را به یاد می آورد که انگار قبلا درون او وجود داشته، هنوز هم وجود دارد اما پنهان است؛ مفهومی را درون خود سرکوب کرده که باعث شکلگیری پایه و اساس زندگی و شخصیتش میشود، به قصد رسیدن به آرامش و از بین بردن سنگینی عظیمی که روی افکارش است حقیقتی ارزشمند را که خود باعث آرامش وی میشده فراموش کرده است؛ انسانیت. هرچه که بَری بیش از پیش این موضوع را درک میکند، بیشتر از باتلاقی که درون آن گرفتار شده و بهایی که برای رهایی یافتن از آن بپردازد آگاهی پیدا میکند؛ بهایی گزاف.
وی در بخشهای نخست داستان برای اینکه بتواند هم به کلاس بازیگری برود و هم فیوکس را راضی نگه دارد و به قتل ادامه دهد، بایستی بین این دو توازن ایجاد میکرد. شاید فکر کنید که چنین کاری چندان سخت نیست، اما این سریال به ما میفهماند که بین تاریکی و روشنایی باید یکی را انتخاب کرد و بیطرفی بین این دو چیزی به جز رنج و سختی برای او به دنبال نخواهد داشت. دنیای عاطفی کلاس بازیگری و شغل آدمکشی، به طرز غیرقابلانکاری روی یکدیگر تاثیرگذارند و هر چی بری بیشتر برای ایجاد نظم بین این دو تلاش میکند آسیب روحی بیشتری میبیند و مجبور میشود دست به انجام کارهایی کثیفتر بزند، و به عبارتی بَری هر دری را که باز میکند درهای دیگری به رویش بسته میشوند؛ وای به حال روزی که همه درها بسته بمانند. این مفهوم به درستی به بیننده منتقل میشود و روی واقعگرایانهتر شدن اثر تاثیر بهسزایی دارد.
درمورد بَری یکی از مواردی که به هیچ وجه نمیتوان نادیده گرفت، شباهت انکارناپذیر آن به سریال قانونشکن (Breaking Bad) است؛ که آن هم برای خود حالات متعددی دارد. شاید درام جنایی مثل قانونشکن از همه ابعاد با اکشن کمدی سیاهی مثل بَری قابل مقایسه نباشد، اما از لحاظ ساختاری نمیتوان تشابه آنان را رد کرد. اگر والتر وایت برای ایجاد زندگی بهتر برای خانوادهاش دست به کارهای نادرستی زد و از روشنایی به سوی تاریکی مطلق حرکت کرد، بَری دقیقا روند برعکس اما همانند آنرا در ذهن بیننده تداعی میکند؛ چراکه بَری آدمی است که برای رسیدن به رستگاری و فراموشی گذشته وحشتناک خود بایستی بهایی سنگین بپردازد.
اما شباهت این دو سریال به هم در همین مورد خلاصه نمی شود؛ از طرفی نکتهای که بیشتر از مورد قبل آن حس قانونشکن گونه را به بیننده القا میکند تلاش کاراکترهای اصلی برای ایجاد نظم و هماهنگی بین زندگی خلافکاری و عاطفیشان است، البته همانطور که قبلتر اشاره کردیم چنین کاری فقط زجر و سختی بیشتری را برای آنها به ارمغان آورد و باعث میشود که هرچی بیشتر دست و پا بزنند، بیشتر درون دریایی از اشتباهات خود فرو بروند.
طی سالهای اخیر در آثار کمدی، خیلی کم به صحنههایی برمیخوریم که باعث خندیدن و یا قهقهه زدن مخاطب بشوند. بَری جزو معدود کمدیهای این روزهاست که این ویژگی بارز را داراست، که طبیعتا دلیل آنرا میتوان قدرت الک برگ (Alec Berg) و بیل هیدر (Bill Hader) در کارگردانی سریال دانست اما اساسیترین دلیلی که منجر به خنداندن مخاطب میشود، بازی محشر بیل هیدر (Bill Hader) در نقش کاراکتر بَری (Barry) است. شنیدن صدای دوستداشتنیاش میتواند به تنهایی یکی از دلایل بامزه بودن این کاراکتر باشد، البته ناگفته نماند که بیل هیدر سابقه گویندگی در انیمیشن ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی (Cloudy With A Chance Of Meetballs) را نیز داشتهاست. کنترل کامل هیدر بر روی تمامی اجزای صورتش و بهره برداری از آن به نحو احسنت توانسته لحظات بسیار ماندگاری را برای مخاطبان و بینندگان این سریال رقم بزند. شاید با دیدن صورت سردش فکر کنیم محال است که لبخندی روی این صورت نقش ببندد، اما کمی بعد از شدت تغییر حالت چهرهای هاج و واج میمانیم و از خود میپرسیم: مگر میشود؟!
بازیگران فیلم به غیر از بیل هیدر، در سطح معمولی و متوسط ظاهر شدهاند اما میتوان بازی هِنری وینکلِر (Henry Winkler) در نقش جین کوسِنو (Gene Cousineau)، معلم بازیگری بَری را بسیار خوب، البته در جایگاه دوم و بعد از بیل هیدر دانست. همبازی شدن وی و هیدر میتواند لحظات طنز و سرگرمکنندهای را پدید آورد. اگرچه لحظات وی با پاولا نیوسام (Paula Newsome) چندان با کیفیت و جالب نیست و از کیفیت بازی وی در سریال میکاهد. کاراکتری که پاولا نیوسام ایفای نقش آنرا بر عهده گرفته نیز کاراکتر چندان پردازش شدهای نیست و بازی ضعیف او این را بیش از پیش به بیننده یادآوری میکند. بازی سارا گولدبرگ (Sarah Goldberg) در نقش سالی رید (Sally Reed) نیز با ایفای نقش نهچندان خوبش حداقل انتظارات را با توجه به جایگاه نقشش و همبازی بودن با بیل هیدر در سریال برآورده میکند اما میتوانست خیلی بهتر و تاثیرگذارتر ظاهر شود. خط داستانی کاراکتر سالی و بری از کیفیت بسیار خوبی برخوردار است، با توجه به نقصهای ریزی که در آن پیدا میشود اما همچنان اثر ارزش خود را از دست نمیدهد و با قدرت به جولان دادن ادامه میدهد. یکی از نقاطی که سریال به اوج کمدی خود میرسد روبرویی بَری با تیلور است، ترکیبی از فردی که میخواهد از نتیجه این کارهای وحشتناکش فرار کند و به روشنایی پناه ببرد با یک عوضی تمام عیار که اصلا نمیداند که چه دور و اطرافش میگذرد بسیار دیدنی و خندهدار است و اجازه نمیدهد فکر عوض کردن کانال تلویزیون به سرتان بزند.
سریال تخصص بالایی در شوکه کردن و فریب دادن مخاطب دارد. شاید در لحظهای بخواهید که سریع اتفاقی که قرار است اتفاق بیافتد، رخ دهد اما لحظهای بعد بخاطر فکر خود و اتفاقی که افتاده شوکه و غمگین خواهید شد. بَری در زمینه انتقال احساسات نیز عالی ظاهر میشود و به راحتی میتوانید با کاراکتر های قصه (خصوصا کاراکتر بَری) همزادپنداری و آنها را درک کنید. از طرفی مرز بین شوخی و پردازش به داستان رعایت شده و شوخی ها در موقعیتهای مناسبی مورد استفاده قرار میگیرند. اما یکی از خردههایی که بایستی به سریال گرفت در ارتباط با اپیزود آغازین و شوخیهای آن است؛ متاسفانه مقدمه عالی و هیجانآفرین چیزی بود که بَری به آن احتیاج داشت تا به مراتب بهتر باشد اما متاسفانه چنین اتفاقی نمیافتد، چرا که در زمینه کمدی و روایت داستان ضعف قابل توجهی به چشم میخورد که خوشبختاته در اپیزود دوم برطرف شد و ادامه سریال آنقدر خارقالعلاده بود که آنرا از یاد ببریم؛ اما ضعف اپیزود اول این سریال همچنان موجب کاهش ارزش سریال میشود. بَری از موسیقی متن خاصی برای تزئین لحظات سریال استفاده نمیکند اما خب نوع تدوین درست و خلاقانهاش باعث شده تا اشکال کمبود موسیقی خوب کمتر به چشم بخورد؛ گرچه اگر اثر دارای موسیقی مستقل بود ارزشمندتر از آنچه که هست، میبود.
بَری (Barry) محصول شبکه اچبیاو (HBO) و به کارگردانی بیل هیدر (Bill Hader) و الک برگ (Alec Berg) بیبروبرگرد یکی از بهترین سریالهای چند سال اخیر و یک مسکن بسیار قوی است برای تسکین درد ناشی از وضع نابسمان دنیای کمدی؛ فقط مراقب باشید، این مسکن قویتر از آنچه هست که فکر میکنید!
شما چه فکر میکنید؟ از خواندن مقاله لذت بردید؟ نظرتان درمورد این سریال چیست؟
نظرات
خسته نباشید مقاله خوب و جمع و جوری بود.
من هم به شدت از این سریال لذت بردم و به نظرم واقعا بازی عالی بیل هیدر یک جایزه اِمی رو میطلبه.
ممنون از شما که وقت با ارزشتون رو صرف خوندن مقاله کردید.
دیدم سریالشو. جالب بود ولی همچنان به Atlanta نمیرسه. گرچه قبول دارم جزو بهترین های ۲۰۱۸ هست.
سریال بسیار خوبی بود و شخصیت پردازی عالی داشت . فصل ۲ تامدید شده ؟
بله تمدید شده ولی تاریخ پخش مشخص نیست. ممنون از شما بخاطر مطالعه مقاله.