چه سینماپسند باشید چه تلویزیونپسند، و حتی انیمهپسند، از عشق زاید الوصف مخاطبان جهانی «حمله به غولها» خبر دارید. مگر میشود اسم این انیمه را نشنیده باشید؟ سختگیرترین کسانی که فرهنگ انیمه را جالب نمیدانند، عاشق حمله به غولها هستند، چه رسد به اشخاص عادی و مخاطبانی که انتظار زیادی از یک اثر نمایشی ندارند. دو فصل از این انیمه پخش شد و شما میتوانید نقد فصل اول و دوم آن را در سینماگیمفا بخوانید. اما در میان هیاهوی فصل اول و دوم، اپیزودهای اضافهای (OVA) نیز پخش شدهاند. OVAها به ریشه شخصیتهای گوناگون انیمه، و یا داستانهای تکمیلی میپردازند، و در برخی نقاط داستان فصل پیشین خود را بیشتر توضیح میدهند و حتی شاید داستان آنها یک مقدمه بر فصلهای آینده نیز باشد. برخی از آنها داستانهایی تعریف میکنند که ضروری نیستند، اما سرگرمکننده و هیجانانگیزند. مهمتر از همه، OVAها در تلویزیون و بر پرده سینما پخش نمیشوند، بلکه در قالب DVD به بیرون عرضه میشوند. حمله به غولها نیز سه «مجموعه» اپیزود اضافه دارد که قصد داریم به نقد و بررسی آنها در سینماگیمفا بپردازیم. این مقاله برای نقد مجموعه اول با نام «اپیزودهای اضافه» (OVA) نوشته شده است.
اگر روح واقعی «حمله» را دوست دارید، از پاره پاره شدن انسانها پشت سر یکدیگر خشمگین و غمگین میشوید، از خشکی و جدیت «لیوای» و از افق دید «اروین» ذوق میکنید، از طرح معماهای پشت سر یکدیگر انیمه در عین اکشنهای بیتعارف آن استرس میگیرید و دلتان برای پایانبندیها و افشاسازیهای هیجان انگیز انیمه پر میزند، این مجموعه برای شما ساخته شده است. این سه اپیزود اضافه، حکم یک معجون پرانرژی و خوش رنگ و لعاب از مواد اولیه انیمه را دارند که کنار یکدیگر جمع شدهاند تا یک بسته کامل از ذات و بنیاد انیمه را در اختیار شما قرار دهند. هرچقدر که از فصل اول انیمه لذت بردهاید، همانقدر نیز از این سه اپیزود لذت خواهید برد و بیشترین انتظارات را هم این سه اپیزود میتوانند برآورده کنند. اگر سه اپیزود را به صورت سه قاچ جداگانه مورد بررسی قرار دهیم بهتر متوجه خواهید شد. از این به بعد به اختصار انیمه را «حمله» خطاب میکنیم.
قسمت اول:
اولین قسمت این سهگانه از قله معماهای حل نشده انیمه میپرد و به پرواز درمیآید. دلهره معماها زیاد است. چرا که انیمه در فصل اول خود را اثبات کرده است. طبق فصل اول، داستان انیمه حمله به غولها کاملا منطقی است و دلایل هر رویداد در قالب تصویر و دیالوگ توضیح داده میشد. بنابراین دلپیچهای که به دل مخاطب میافتد طبیعی است. ما مضحکه انیمه نیستیم و انیمه هر لحظه ممکن است ما را غافلگیر کند. چه اتفاقی ممکن است در پایان اپیزود رخ دهد؟ چه راز دیگری جز راز «آنی» و «ارن» وجود دارد که قلب ما را به تپش میاندازد؟ اپیزود اول در واقع به معمای بنیادین انیمه میپردازد (نحوه به وجود آمدن غولها) و طبق عادت همیشگی انیمه، معماهای جدیدی نیز مطرح میکند تا مخاطب درک کند هزارتویی که به آن قدم گذشته، وسیعتر با دیوارهایی محکمتر و بلند بالاتر از آن چیزیست که فکرش را میکرده است.
اولین اپیزود اضافه «حمله» همچنین مقدمهای مناسب بر فصل دوم حمله به غولهاست. فصل دوم انیمه به طرز قابل توجهی معماهایش افزایش یافته و اکشنهایش کمتر شدهاند. پیدرپی معماهای سوال برانگیزی طرح میکند و حتی دست به فلش بک و ترکیب خطوط زمانی در یکدیگر زده است. انیمه نه تنها از روح اصلی خودش جدا نشده است، بلکه بیشتر دارد یک بخش خاص از روح خود را در فصل دوم پرورش میدهد. خب پس چه کاری بهتر از آمادهسازی پی و پایه برای ورود مخاطب به ساختمان شیک و مجلل معماهای انیمه؟ به عنوان یک ایده درخشان است و در اجرا نیز درخشان ظاهر میشود. در ۲۴ دقیقه به سرعت اتفاقات را روایت میکند و سوالها را ایجاد میکند، اما بیپاسخ خداحافظی میکند تا مخاطب تشنه پاسخ را منتظر فصل دوم باقی بگذارد. این یعنی یک اپیزود حساب شده.
داستان این قسمت، به دفترچهای گشمده در جنگل میپردازد که در آن وقایعی پر از راز و معما توسط یک سرباز دختر روایت شده است.
قسمت دوم:
این اپیزود، از آن تجربههای عجیب و غریبی است که بیشتر از اینکه شما را به تحسین وادارد یا ناامیدتان کند، مات و مبهوت پای مانیتور رها میکند. همان جمله معروف را باید بگوییم که «شوخی شوخی جدی شد!». فرمانده پیکسیز وارد میشود، طبق معمول مست و خراب است و برای تعیین سرباز بهتر، مسابقه آشپزی ترتیب میدهد تا خودش غذا را نوشجان کند و حال و لذت نهایی مسابقه را ببرد.
قسمت دوم قصد دارد یک اپیزود کمدی باشد و به همین دلیل از همان ابتدا موقعیتهای عجیبی پدید میآورد تا مخاطب را بخنداند. روایت همان روایت سابق و دوستداشتنی انیمه است. موسیقی ارکسترال و کرال، تدوینهای پر شر و شور، دیالوگهایی که فریاد زده میشوند و شخصیتهای جنگندهای که به هر قیمتی که شده امید خود را از دست نمیدهند. روایت همان روایت است، اما داستان کاملا لوده و شعاری است. احساس میکنم سازندهها نسبت به این لودگی داستان آگاهی داشتهاند و قصدشان شوخی با همین شعارها بوده است. املتی از مادر که عشق زایدالوصفش از گوشت گزار باارزشتر است. حتی شخصیت دختر با فهمیدن این فلسفه زیر گریه میزند و یکی از سربازان باور نمیکند که او واقعا گریهاش گرفته باشد. انیمه به واسطه چنین ابزارهایی نظیر همین سربازی که مثال زدم، نشان میدهد که حواسش جمع است. میداند که داستانی افتضاح را با یک روایت حماسی دارد بیان میکند. اما کارش را ادامه میدهد. با اینحال به راحتی میتوان گفت با وجود ایده خوب، در عمل به خوبی ایده نبوده است و اپیزود دوم، ضعیفترین اپیزود از این مجموعه سه قسمتی است.
ایدههای کمدی بگیر نگیر دارند. در برخی نقاط میخندانند و در برخی نقاط اصلا قابل تحمل نیستند. مشکل بدتری که وجود دارد این است که سلیقه کمدی مشخصی در اپیزود وجود ندارد. نمیدانیم یک کمدی تلخ روایت میکند یا کمدی موقعیتی. با کلمات و جملات بازی میکند یا با ویژگیهایی که نوجوانان دارند شوخی میکند. حتی از تمامی این جنس کمدیها به طرز یکسان و یکنواختی استفاده نکرده است. نمیگویم افتضاح افتضاح است. میتوان این اپیزود را به عنوان یک «حمله» دید و از آن لذت برد. اما نه به نیت کمدیاش. و اگر به نیت کمدیاش باشد، نباید انتظار ۲۴ دقیقه خنده داشته باشید. شاید بتواند چند دقیقه از شما خنده بگیرد و چند دقیقه هم لبخند.
با وجود تمام نکات مثبت و منفیاش، نمیتوان آن را ستایش نکرد. یک انیمه جدی و مهم در دنیا چنین ریسکی میکند و یک اپیزود کمدی میسازد. اگر این ریسک را ستایش نکنیم، یک مفهوم مهم در هنر را رها کردهایم. حتی اگر فرض کنیم اپیزود کاملا بدی باشد. انیمه «حمله» کلا با این ریسکهایش معروف شناخته میشود. در فصل دوم ناگهان همه چیز را رها کرد و وارد یک فاز جدید شد. به جای ۲۵ اپیزود، ۱۲ اپیزود ارائه کرد و خشم بسیاری را برانگیخت. حتی دودستگی میان مخاطبان فصل اول به وجود آورد و آنها را تبدیل به مخالفان و موافقان فصل دوم کرد. اما ریسکهایش قابل تقدیر است و میتواند برای بسیاری ارزشمند باشد.
قسمت سوم:
برگردیم به همان مولفهای که «حمله» را با آن از همان روز اول شناختیم. یعنی اکشنهای چشمگیرش، حتی به عنوان یک انیمه. حرکت با ابزار مانور سهبعدی میان درختان، استرس پیدا شدن یک گله غول در هرجایی که افراد تیم گشت باشند، مبارزه با شمشیرهایشان یا اجرای عملیاتهای گوناگون توسط تیم گشت. این موارد همان لذتهای همیشگی انیمه هستند که حتی اگر غلظت معماها بالا برود، فلشبکها ما را از داستان به یک نقطه دیگر پرت کنند و یا خطوط زمانی مختلف انیمه گیجمان کنند، همراه انیمه باقی میمانند. اپیزود سوم حول همین محور ساخته شده است.
در این اپیزود گردانی که ارن و دوستانش در آن آموزش دیدهاند، باید یک مسیر را بروند و برگردند. اما در یکی از شبهایی که میخوابند، دزدها به آنها دستبرد زده و لوازم مانور سهبعدیشان را میدزدند. انیمه آنها میان دو انتخاب رها میکند، که به داخل دیوارها برگردند، یا دزدها را دستگیر کنند؟ جدای از اکشنهای دوست داشتنی انیمه، زیباییشناسیهای گوناگونی از زندگی و مفاهیم مختلفی در این سه اپیزود روایت میشود که به شیرینی و دلچسبی آنها میافزاید. مهمترین مسئله در انیمه، همان تصمیمهایی است که ما میگیریم اما نمیدانیم درست هستند یا نه. انیمه هیچگاه هیچ تصمیمی را محکوم نمیکند و عقیدهاش بر این است که اگر در یک شرایط خاص قرار بگیریم، احتمال هر تصمیمی وجود دارد و ما در اخذ آن تصمیمها آزاد آزادیم. درکل این سه اپیزود، برای کسی ساخته شده است که از فصل اول نهایت لذت را برده است و میخواهد یک دسر از این انیمه نوشجان کند. البته با مقدار کمی تغییر، ریسک و ورود به زمینهایی که انیمه تا پیش از این سه اپیزود به آنها سرک نکشیده بود.
نظرات