زمانی که فیلمِ درامی با انواع و اقسام تجهیزات وارد میشود؛ خود را مسئول در شرح تکتک وقایع میداند و رسالت خود را در پی بیان آنان، تمام و کمال به نتیجه میرساند؛ شاید نتواند به مانند اثری شاهکار، در تمام زیرشاخههای خود، بیبدیل باشد ولی ما را مهمانِ تجربهی دلنشینی میکند که روایتِ قصّه نامیده میشود. «حفاری» یا «The Dig» که توسط شبکه اینترنتی نتفلیکس در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است، همان فیلمِ درامی است که از آن صحبت کردم. فیلمی که در عین کمحاشیه بودن، با دغدغه و حساسیت مضاعف رفتار کرده و مخاطب خود را به مدت ۱۱۰ دقیقه همراه خود میکند. گرچه کم و کاستیهایی در سرتاسر فیلم مشهود است ولی نمیتوان آن را با اصول رادیکالیسم به زیر تیغ بُّران نقد بُرد و برایش پاپوش درست کرد. سایمون استون (کارگردان) در «حفاری» به سراغ روایت موازیوار چندین و چند خرده پیرنگ به قامتِ اثری بیوگرافی که در اواخر دهه ۱۹۳۰ (سال ۱۹۳۹) روایت میشوند، رفته است و با وجود ارائه درامی آرامسوز، دچار کمبود موضوع نمیگردد و پابهپای زمان فیلم، پیش میآید. آیا استون موفق به بهرهوری درست از پیرنگ اصلی (که بر اساس واقعیت نوشته شده است) میشود؟ با نقد فیلم «The Dig» همراه باشید.
همانطور که از نام فیلم نیز معلوم است، روایت اصلی به حفاری یک کاوشگرِ باستان شناسی برمیگردد که توسط یک بیوه ثروتمند، برای حفاری تپههای مرتفع به خدمت گرفته میشود و فیلمنامه با چنین پایه و اساسی از تاریخ، به کمک جدیدترین ساخته سایمون استون میآید. قبل از آن که به جزئیات فیلمنامه رجوع کنیم و کمی با آن کلنجار برویم، بهتر است گریزِ کوچکی به فیلمنامه که برگرفته از تاریخ است، بزنیم و در مورد آن بحث کنیم. خب داستان بسیار ساده است؛ همانطور که در اوایل همین پاراگراف توضیح دادم، یک حفار (یا تیم حفاری که شامل چندین نفر میباشد)، یک بیوه ثروتمند به همراه پسرش و یک کشتی باستانی با انواع و اقسام اشیا قیمتی از قرن ششم داریم که داستان با محوریت همین کاراکترهای جاندار و بیجان دنبال میشود. خب با کمی دقت به فیلمنامه، میتوان چند مورد را استنباط کرد؛ فیلمنامه بسیار کم هیجان و کُند پیش میرود (امر باستانشناسی که حتما نیازمند آرامش درون و بیرون میباشد و پروسهای طاقتفرسا است)؛ بسته بودن دست کارگردان در متبلور کردن و پخت آوردن بسیاری از خرده پیرنگها به دلیلِ آن که فیلم دارای داستانی تاریخی و واقعی است. اکنون با احتساب موارد گفته شده، دَرکمان کمی رشد میکند و از فیلم فارغ میشویم.
نکته: اگر موفق به دیدن فیلم نشدهاید، از خواندن ادامهی متن صرف نظر کنید.
اگر بخواهم «The Dig» را با دو کلمه توصیف کنم، به دو کلمهی ”بسیار درام” خواهم رسید که شاید در اولین نگاه، شما را به اشتباه بیندازد؛ “بسیار درام” نمیخواهد به نیرو و قدرتِ درام فیلم بپردازد بلکه هدف آن فقط و فقط مشغلهی ذهنی و فراگیری درام غالب بر فیلمنامه میباشد و با سطح آن کاری ندارد. حالا چرا “بسیار درام”؟ برای جواب دادن به این سوال، اول باید یکی از بارزترین ویژگیهای فیلم را ذکر کنم: «The Dig» به صراحت یک مک گافین مدرن دستساز میباشد که سایمون استون با موفقیت توانسته است با مک گافینش، خرده پیرنگهای درامش را تربیت کند و با گسترش آنها، به همان مشغلهی پُربار “بسیار درام” متصل گردد. آن کشتی باستانی مدفون شده در زیر تپه و به طور کل از ابتدای فیلم، مفهوم ابژکتیو باستانشناسی و حفاری برای رسیدن به اشیا و بقایای تاریخی، مک گافین داستان لقب میگیرند که استون با تکنیکهای خود، آن را به حیطه مدرن آورده و همانند کوئنتین تارانتینو، قواعد خود را تعریف میکند. حالا دوباره به همان سوال (چرا “بسیار درام”؟) بازمیگردیم و سَر راستتر به آن پاسخ میدهیم؛ در کنار پیرنگ اصلی داستان (حفاری)، به پیرنگهایی چون عشق، خانواده، بقا، تلاش مستمر و جنگ نیز پرداخته میشود و در تعدادی از آنان، موفقیت نسبی کارگردان مشهود است و نمیتوان از بار معنایی قدرتمند بعضی از خردهپیرنگهای داستانی گذشت و آنها را صرفا یک حربه برای پُر کردن تایم فیلم دانست.
با کمی فاصله گرفتن از ساحت فیلمنامه و مشتقات آن، میتوانم به تیم بازیگری و تکنیکهای کارگردانی سایمون استون اشاره کنم که از دیگر نقاط مثبت فیلم محسوب میشوند. تیم بازیگران فیلم به چندین موج بدل میگردد و به تدریج در طی پیشروی در داستان، امواج آنها به بدنه فیلمنامه اضافه میشوند و با یکایک آنها آشنا میشویم. کری مولیگان در نقش ادیت پرتی و رالف فاینس در نقش بزیل برون موج اول تیم بازیگران فیلم را تشکیل میدهند و نقش آفرینی هنرمندانه این تیم به خصوص کری مولیگان، زیبایی فیلم را چندین و چند برابر کرده و بساطی مناسب برای دیگر شاخههای فرعی داستانی پهن میکنند (داستانی از استحکام زندگی و عشق به خانواده). در موج دوم بازیگرانی چون لیلی جیمز و جانی فلین به ترتیب در نقش کاراکترهای پگی پرستون و روری لومکس به چشم میآیند که سوی دیگر خردهپیرنگهای موازیوار فیلم را به دوش میکشند (داستانی از عشق را روایت میکنند). به بیان دیگر با فیلمی طرف هستیم که کم نمیآورد؛ اگر از عشق میگوید، در کنارش خیانت را نیز معنا میکند؛ اگر از تلاش میگوید، در کنارش تنبلی را شرح میدهد و اگر حرف از جنگ میزند، نقدی آشکارا به آن میکند و از تاثیرات مخربش میگوید.
در کنار مباحث تکنیکی فیلم، بهتر است به سراغ فیلمنامه آن برویم و کمی در آن تفحص کنیم. «The Dig» داستانی از یک اکتشاف تاریخی در سال ۱۹۳۹ میلادی است که در منطقه Sutton Hoo انگلستان صورت گرفته است. اگر قبل از دیدن فیلم، خلاصه داستان آن را خوانده باشید، قطعا رغبتی برای دیدن فیلم ندارید؛ البته حتی اگر به باستانشناسی و اکتشاف هم علاقه نداشته باشید، فکر دیدن «حفاری» نیز به فکرتان خطور نمیکند. ولی «The Dig» صرفا به این موضوع سرراست و ساده ختم نمیشود؛ در پرولوگ فیلم، محو فیلمبرداری واید و ترکیبی از لانگ شاتها و فولشاتهایی دلانگیز از طبیعت و انسانها میشوید. معرفی پرسوناژهای فیلم، آهسته و فکرشده صورت میگیرد و به تدریج به بدنه فیلم افزوده میشوند. احترامِ ناشی از ارتباط شبه فئودالیسم (اربابرعیتی) موجود در «The Dig» که در بین کاراکتر خانم پرتی و بزیل برون جریان دارد، به دل مینشیند و فیلم در نیمه اول خود قدم مهمی در باب خانواده و مهم بودن این اصل برمیدارد و شیمی بین ادیت پرتی و پسرش رابرت، بنمایه آن را پایه میگذارد و به کمک درونمایه فیلم میآید. پروسه حفاری در فیلم استارت میخورد و آن پارامتر مکگافینمانند، که حتی تاثیر خود را در نام فیلم نشان داده است، شکل میگیرد.
نکته جالب در «The Dig» عشقهایست که در آن جریان دارد. به عنوان مثال بزیل برون در قاب خاکی اکتشافات خود غرق شده است و عشق بینظیری به حرفه و شغل اجدادی خود دارد؛ باران و کولاک برایش فرقی نمیکند، برون به کار خود ادامه میدهد چون به آن عشق میورزد. ادیت پرتی را در غم از دست دادن شوهرش مشاهده میکنیم که حتی بعد از فوت آن، آتش عشقاش فروکش نشده بلکه با وجود رابرت (پسرش)، حتی تقویت هم شده است. عشق ناهمخوانِ بین پگی پریستون (لیلی جیمز) و استوارت پیگوت (بن چاپلین) هم از نمونههای شکستخورده عاشقانه بین آندو است که به گرایشات نامعمول پیگوت نیز کنایهای زده میشود که در کنار آن، با بازی احساسی لیلی جیمز و جانی فلین، مقدماتِ عشق محترمانهای بین پرسوناژهای این دو بازیگر صورت میگیرد. شاید مثل من به کمکاری فیلم در شخصیتپردازی پی برده باشید ولی اگر کمی دقت کنیم، اصولا «حفاری» لازم هم نمیداند که چنین اَکتی از خود نشان دهد. او کاراکتر نمیخواهد بسازد، کاراکترهای ساخته و ایزوله شده در تاریخ و کمی تحریف آن، آماده استفاده هستند و سایمون استون فقط و فقط به مفهوم روابط موجود بین آنان و با زاویهدیدی کلینگرانه، به آن نگاه میکند. این مورد به تنهایی به هیچ وجه پارامتر ضعیفی به حساب نمیآید ولی باید در نظر داشته باشیم که شخصیتهایمان از حالت انسانی به رباتهایی یک بعدی تبدیل نشوند که نمودی از فرهنگ فیلمسازی شخصیتهای تمام انگلیسی (کاراکترهایی ساده با ویژگیهای تک بعدی) موجود در فیلم هستند. بزیل برون یک کاوشگر و حفار همیشه مهربان و با حوصله است (به رفتار او با رابرت دقت کنید) حتی اگر بدترین شرایط نیز برایش پیش بیاید و حتی بر روی عشق خود (کارش) پا بگذارد؛ شخصیت روری لومکس نیز یک انسان آزاده و فداکار برای وطنش است، حتی اگر به قیمت از دست دادن عشقاش (پگی) باشد؛ سهامداران موزههای انگلستانی که دندان تیز کرده بر بقایای ارزشمند کشتی باستانی در بالای خاکریز آن ایستادهاند، همگی انسانهایی سواستفادهگر و منفعتطلب هستند؛ به جملات بالا دقت کنید که چقد راست و مستقیم تعریف شدهاند! عدم شخصیتپردازی انسانی به کاراکتر کمی غلظت سادگی فیلم را زیاد میکند و از آن حقیقت انسانهای خاکستری جهانمان فاصله میگیرد.
پیرنگ اصلی داستان «حفاری» نیز خود به خود به انگیزه تلاش مستمر و ناامید نشدن بدل میگردد و جلوه زیبایی از موفقیت چشمگیر را برایمان تشریح میکند. مفهوم جنگ نیز با نمایشِ مداوم هواپیماهای جنگی که در جایجای فیلم و در سکانسهای مختلف، شاهد پروازشان هستیم، به مخاطب گوشزد میکند که جنگ نزدیک است و حتی با سقوط خلبان جوان و غرق شدنش در رودخانه، نقدی بر بیرحمی و قساوت جنگ صورت میگیرد. برای جمعبندی نیز بهتر است به مهمترین اتفاق نیمه سوم فیلم که حکم تاییدی بر مک گافین بودن اکتشاف تاریخی دارد، اشاره کنم؛ عشق بین پگی و روری. حکایتِ عاشقانه حاشیهوار (یک پیرنگ تماما فرعی که به اصلی تبدیل میشود) این دو پرسوناژ که در خفا و به صورت پنهانی پیشرفت میکنند، شامل چند برداشت میباشد؛ برداشت اول که بهترین و منطقیترین دلیلِ این عشق ناخواسته نیز میباشد، روی برگرداندن پگی از استوارت (شوهر واقعیاش) است؛ پگی با کم میل دیدن استوارت و مشاهدهی استثناهای اخلاقی و گرایشهایش، عشق خود را کمرنگتر از پیش میبیند و در همان حال مسیر نزدیک شدنش به روری را منطقی نشان میدهد. برداشت دوم که در امتداد برداشت اول جای میگیرد، ضعف شعاری فیلم را دوباره نمایان میکند و بار دیگر به مشکل تکبُعدی بودن شخصیتها و افکارشان کنایه میزند، گرچه در این برهه، کارگردان کمی بهتر عمل میکند و در مقابل سقوط فیلم میایستد. شخصیت پگی با کلنجار رفتن با خودش و گم شدن در بین دوراهی انتخاب، پای خود را به ورطه انسانی میگذارد و کمی از آن رباتهای انساننما فاصله میگیرد ولی این نقطه قوت تا قبل از آمدن تاییدیهی روری لومکس من باب درخواستش برای خلبانی هواپیماهای جنگنده در جنگ جهانی دوم، ادامه دارد و بعد از آن دچار لغزش میشود. لغزشِ رابطه روری و پگی زمانی خود را نشان میدهد که با اهداف سیاسی-حماسی کارگردان ترکیب میشود؛ روری با پیشقدم شدنش در جنگ اروپا، خود را انسانی وطندوست و غیور نشان میدهد، حتی اگر رابرت (پسر بچهی ادیت پرتی) بعد از فوت مادرش به او نیاز داشته باشد؛ ولی روری فقط و فقط موفقیت در جنگ برایش مهم است. قسمت اذیت کننده این انتخاب، لحظهای خود را نشان میدهد که روری هیچگونه لغزشی در تصمیمش ندارد و کاملا مقتدرانه طلب رزم میکند (که این روحیات، تماما کاراکتر را از وادی انسانیت جدا میکند و کارگردان میتوانست با نمایش عنصر شک و دودلی در درون روری لومکس، پذیرشِ تصمیم او را منطقیتر جلوه دهد). پگی اندوهگین از رفتن و دست رد زدن به روری و در همان حال، خشمگین از رابطه فعلیاش با استوارت خودنمایی میکند و در نهایت طبق یک سناریوی کلیشهای، روری و پگی به هم میرسند.
«The Dig» فیلمی لایق تماشا و وقت گذاشتن است که با ریتم آرامسوزش بر روی مخاطب تاثیر میگذارد. فیلمی که با تعدد کاراکتر، مدت زمان کمتر از دو ساعت و حتی با وجود مشکلات پردازش شخصیتهایش، در نهایت توانسته است محتوایی راضی کننده ارائه دهد؛ در طول متن نیز به “بسیار درام” بودن فیلم اشاره کردم و درامهایی چون خانوادگی و عاشقانه به آن نسبت دادم و در مقابل، فیلم نیز از نمایش با جزییات آنها جا نمیماند. روایت غالب بر «The Dig» را میتوانیم نمایش برههای از تاریخ (سال ۱۹۳۹) در منطقه ساتن هو بدانیم که همانند یک بیوگرافی شبهمستند، به گزارش وقوع حوادث آن سال پرداخته است. نقشآفرینی تیم بازیگران فیلم که به نفع بازیگران زن سنگینی میکند (کری مولیگان و لیلی جیمز)، یکدست و تماشایی است. در کنار موارد گفته شده، تکنیکهای فیلمبرداری و لوکیشنهای طبیعی، جذابیت فیلم را چندین برابر کرده است و سرانجام، «The Dig» با تمام مشکلاتی که دارد، اثری قابل احترام است.
[poll id=”149″]
نظرات