«داستان ازدواج» تازهترین ساختهی نوآه بامباک (Noah Baumbach) است که خط روند ساختههای پیشین او در مورد روابط مشکلدار و جدایی را ادامه میدهد. حال اینکه این فیلم چقدر در موشکافی موضوعی که برای تشریح برداشته است چقدر موفق بوده، مسئلهای است که در ادامه و بررسی این فیلم به آن میپردازیم. در ادامه با سینما فارس همراه باشید.
«داستان ازدواج» احتمالا بهترین فیلم نوآه بامباک از زمان «ماهی مرکب و نهنگ» است، درامی با رگههای کمدی که در سال ۲۰۰۵ عرضه شد و توانست نام بامباک را به عنوان یکی از کارگردان مستقل آیندهدار سینما برروی زبانها بیاندازد. هرچند بامباک پس از آن رو به ساخت فیلمهای کمخرج و شخصی آورد که معمولا به زندگی روزمره و روابط کاراکترهایشان میپرداختند و نتوانستند آن طور که باید، بامباک را به یک کارگردان جریان اصلی تبدیل کنند. با این حال، از فیلمهای بامباک واضح است که او کارگردان دغدغهمندی است و در فیلمهایش، به دنبال القای حسی مشخص به مخاطب میگردد. «داستان ازدواج» هم احتمالا شخصیترین و دغدغهمندترین فیلم بامباک تا به امروز است که او با الهام فراوان از پروسهی طلاقش در سال ۲۰۱۳، دست به ساخت این فیلم زده است. «داستان ازدواج» هر کمبودی که داشته باشد، یک هدف مشخص هم دارد و آن، به تصویر کشیدن دقیق احساسات و سختیهای یک روند طلاق است. آن هم نه یک طلاق معمولی، چرا که شخصیتهای فیلم بامباک مانند خودش و همسرش در سال ۲۰۱۳، واضحا هنوز هم علاقه دارند و این مسیر متفاوتشان در زندگی است که آنها را مجبور به جدایی میکند.
شخصیتهای «داستان ازدواج»، جذابیت به خصوصی ندارند که آنها را از سایرین جدا کند. بامباک در این فیلم سعی کرده با دست گذاشتن برروی احساس مشترک و فطری تمامی انسانها، دست به خلق سمپاتی بزند که فارغ از ایراداتش، تلاشی قابل تحسین است. تمها و احساسات جریان داشته در «داستان ازدواج»، جهانی هستند و واضحا از حساسیت شخصی فیلمساز نسبت به این موضوع که زندگی خودش را نیز تحت تاثیر قرار داده است برمیآیند.
«داستان ازدواج» تا حدودی یادآور فیلم پاولیکوفسکی از سال گذشته یعنی «جنگ سرد» است. درست مانند آن فیلم، یکی از تمهای اصلی «داستان ازدواج»، عدم کفایت قطعی عشق برای دوام یک رابطه است. «داستان ازدواج» در حالی آغاز میشود که چارلی و نیکول، زن و شوهر قصه، طی مونتاژی بسیار گرم و دوستداشتنی از چیزهایی میگویند که در دیگری دوست دارند، اما یک برش ناگهانی به متن نوشته شده برروی کاغذ، ما را متوجه این مسئله میکند که داستان جدایی نیکول و چارلی خیلی قبلتر از اینکه ما بتوانیم کاری کنیم آغاز شده است. فیلمساز به خوبی تصمیم میگیرد تا محتویات این نامهها را در همین ابتدای فیلم برای مخاطب فاش کند. این رویکرد دو خدمت در راستای داستانگویی اثر میکند: اول اینکه مخاطب به خوبی میفهمد چارلی و نیکول، هنوز همدیگر را دوست دارند و طوری که نیکول بعدتر میگوید، از آن داستانهایی نیست که عشقشان ناگهان برای همدیگر به سر آمده باشد. با این حال، خواستههای متفاوت این دو نفر و عدم مصالحه از جانب هیچکدام، باعث میشود تا عشق برای ادامهی ازدواج کافی نباشد. دوم اینکه خواندن این نامهها برای مخاطب، پس از پایان فیلم عمیقا باعث ایجاد حس حسرت میشود. حسرت از اینکه شاید اگر نیکول به خواندن نامه در دفتر مشاور رضایت داده بود، هنوز این دو نفر از یکدیگر جدا نشده بودند.
با این وجود «داستان ازدواج» دوراهی جذابی برای مخاطب خلق میکند و این سوال را میپرسد که آیا با هم بودن نیکول و چارلی اصلا به نفعشان هست؟ یکی از موتیفهای تکرارشونده در فیلم، جدا شدن این دو نفر به واسطهی یک جسم خارجی است. چه وقتی میلهی وسط مترو صفحه را برای این دو به دو نیم تقسیم میکند یا چه وقتی بسته شدن در این دو را از هم جدا میکند. گویی فیلمساز قصد دارد بگوید این دو اصلا به همدیگر نمیخورند. با این حال، بامباک سعی ندارد تا در فیلم طرف خاصی را بگیرد؛ هر دوی نیکول و چارلی همزمان مقصر هستند و نیستند. اولا نیکول، مشخصا با وجود اینکه از تماشای موفقیت چارلی خوشحال میشود، اما همزمان احساس حسادتی دارد که باعث میشود خودش را بدون هیچگونه موفقیتی سوای شوهرش ببیند. این مهم را میتوانید به هنگام شنیدن خبر دریافت جایزهی مکآرتور توسط چارلی ببینید. صورت نیکول در ابتدا خوشحال است و لبخند میزند، اما به ناگاه یک نوع حس یاس آن را فرا میگیرد. در مقابل چارلی در حالی به خیال خودش همه چیز را با نیکول سهیم است که نمیتواند ببیند واضحا به خواستههای نیکول توجهی ندارد. هر دوی اینها اشتباهات قابل درکی هستند که شخصیتهایی انسانی میسازند. این موضوع به خصوص در مورد شخصیت چارلی صدق میکند که فیلمساز توانسته دغدغهها، خواستهها و اشتباهات ناخودآگاه او را به خوبی به تصویر بکشد.
قدم مثبت دیگر فیلمساز در جهت انسانیسازی شخصیتها، به تصویر کشیدن آنها به عنوان افرادی کاملا عادی و بافته شده در جامعه است. نیکول و چارلی آدمهایی هستند که هر روز به هنگام قدم زدن از کنار آنها رد میشویم. هیچ چیز معرکهای در مورد آنها وجود ندارد. داستان ازدواج این دو نفر خارج از دایرهی خودشان، برای کس دیگری اهمیتی جز منفعت شخصی ندارد. نیکول در حالی پشت تلفن سر چارلی داد میزند و او را بیخیال میخواند که مهمانی هالیوون در اطراف او در جریان است یا وقتی نورا، وکیل نیکول، با چارلی تماس میگیرد طراح صحنه همچنان از او در مورد دکور نظر میپرسد. او به هنگام این تماس تلفنی در میان هزاران نیویورکی دیگر در میدان تایم گم میشود. مثال دیگر وقتی است که دیگران در مورد این طلاق صحبت میکنند. تهیهکنندگان سریال تلویزیونی نیکول و بازیگر جایگزین او در تئاتر چارلی، در مورد خوششانسیشان صحبت میکنند و از این میگویند که این طلاق چقدر به نفعشان بوده است. جالب این است که آنها در حالی وارد پروسهی طلاق میشوند که به خیال خودشان، میتوانند بدون نیاز به وکیل و خیلی دوستانه همه چیز را حل کنند.
همانطور که اشاره شد، بامباک خود پروسهی طلاق را از سر گذرانده است و به نظر میرسد در این فیلم سعی کرده نقدی به سیستم هم داشته باشد. شاید جالب باشد بدانید که بامباک در حالی فیلمنامهی «ماداگاسکار ۳» را نوشت که در بحبوحهی طلاق از همسر سابقاش بود. راستش را بخواهید، «ماداگاسکار ۳» فیلم ضعیفی است و این طور برداشت میشود که بامباک برای پرداخت هزینههای وکلا، مجبور به نوشتن و فروش این فیلمنامه در اسرع وقت بوده است. حتی چارلی نیز در فیلم میگوید که برای پوشش هزینهها، مجبور به کارگردانی چند نمایشنامهی مزخرف شده است. چارلی در ابتدا در حالی سعی میکند که با یک وکیل انسانی و دوستداشتنی وارد میدان شود که خبر ندارد سیستم و وکیل بیرحمی که آن سوی میز است این اجازه را به او نمیدهد. پروندهی چارلی و نیکول برای نورا مثل هزاران پروندهی دیگر، یک مسابقه است که باید در آن برنده شد. نورا در انتها طوری با افتخار از گرفتن ۵۵ درصد حضانت هنری صحبت میکند که نیکول میگوید همان ۵۰/۵۰ برایش کافی بوده است.
بخشی از موفقیت فیلم «کرامر علیه کرامر»، آخرین فیلم بزرگ هالیوود با محوریت مسئلهی طلاق، بازیهای درجه یکی بود که داستین هافمن و مریل استریپ در نقشهای اصلی ارائه داده بودند. خوشبختانه، «داستان ازدواج» هم از چنین نعمتی بهره میبرد. جوهانسون احتمالا بهترین بازی کل حرفهاش را ارائه میدهد، اما ستارهی اصلی آدام درایور است که اگر همچنان شکی در مورد تواناییهای او وجود داشت، پس از این فیلم تمامی برطرف خواهند شد.
«داستان ازدواج» قدم رو به جلوی بزرگی برای فیلمساز مستعدی است که گویی فیلمسازی جریان اصلی از یادش رفته بود. بامباک با تمام وجود سعی میکند تا روایتی بیطرف و باورپذیر از سختیها و گسستهای احساسی یک طلاق را روایت کند و بدون ارفاق و تمام و کمال، موفق به دریافت نمرهی قبولی میشود.
نقد ویدئویی فیلم را از اینجا مشاهده کنید.
نظرات