*هشدار اسپویل
فیلم «انگاشته»، تازهترین فیلم «کریستوفر نولان» یکی از بدترین آثار او است و تنها یک هدف را دنبال میکند، «گیج کردن مخاطب»، و قصد دارد این هدف را به هر قیمتی انجام دهد. این گیج کردن اما با سینما نیست بلکه تماماً از طریق دیالوگ و بازی با تدوین است. این فیلم مانند پازلی است که روی تکههای آن هیچ نقش و نگاری وجود ندارد، زیرا یک پازل پس از حل شدن ممکن است یک تصویر زیبا از یک منظره طبیعی، برج ایفل یا یک نقاشی اثر «رامبرانت» را نمایان کند، اما با حل شدن معمای این فیلم، تقریباً چیز دیگری از آن باقی نمیماند، گویی تکههای پازل کاملاً بی طرح و سفیدند. حتی هدف از طرح این معما نیز مشخص نیست! تکههای این فیلم که باید بتوانید آنها را کنار هم بگذارید، جز با تدوین یا چیز دیگری ایجاد نشدهاند. تئوری فیلم ساده است، شما بهراحتی میتوانید پس از یکبار یا نهایتاً دو بار متوجه اتفاقات بشوید، فقط کافی است بپذیرید که بازی بازمان یا هر کاری که شخصیتها انجام میدهند، با توجه به علمی که احتمالاً در زمان رخ داد فیلم وجود دارد امکانپذیر است، هرچند فیلم بهطور دقیق زمان وقوع رویداد را نیز مشخص نمیکند و حتی اگر نامشخص بودن این تاریخ و نبود اسمی برای پروتاگونیست داستان، نشانی از این باشد که این اتفاق در هرزمانی و توسط هر شخص یا اشخاصی ممکن است روی بدهد، باز به خوبی اجرانشده است. اگر قبول کنید که سفر در زمان (یا هر چیزی که در فیلم اسم آن را گذاشتند، اعم از معکوس کردن آنتروپی مواد با استفاده از یک الگوریتم) در فیلم امکانپذیر است آنوقت نهتنها فهمیدن بقیه رویدادها برایتان سخت نیست، بلکه خیلی جاها به تناقضهای سادهای نیز میرسید. هدف از این نقد، بررسی تئوری استفادهشده در فیلم نیست اما بگذارید نکتهای را در باب آن بررسی کنیم.
ایرادات فیلم کم نیست اما تئوری فیلم جز یکجا تقریباً کامل است و یکی از خوبیهای نولان این است که در اکثر فیلمهای بهنوعی «علمی-تخیلی» خود، حداقل به خودش نمیبازد! یعنی از پس تئوری که در فیلم ایجاد کرده، خوب یا بد، برمیآید، و برعکس چیزی که خیلیها باور دارند، فیلم را رها نمیکند، حتی اگر در پایان فیلم بد از آب دربیاید. نولان تئوری خود را، درست یا غلط، پیش میبرد و نمیتوان در این جهان فرضی نولان که دلایل منطقی و تئوریک در آن کم نیست، از او ایراد گرفت. در این فیلم اما یکجا قابلشک است. در زمان بازگشت در زمان، جهت نجات دادن «کاترین» توسط «قهرمان یا پروتاگونیست فیلم» (که برای آن هیچ اسمی انتخاب نشده) به قهرمان گفته میشود که در این شرایط خود او معکوس است اما دنیای پیرامون آن معکوس نخواهد بود، و در ادامه ذکر میکند که دما نیز دچار این معکوس بودن خواهد شد اگر او قرار باشد آتش بگیرد، فیالواقع یخ خواهد زد، کمی جلوتر اما میبینیم علاوه بر خود او، محیط پیرامونش (پنجره ماشین) نیز یخ میزند و اگر قرار است دما برای محیط نیز برعکس باشد (که طبق دیالوگ نباید اینگونه باشد) پس چرا هنگام بازگشت به اصطلاحا Free Port انفجارهای اطراف تبدیل به سرما نمیشوند! نولان در قسمت دوم درست کار کرده و طبق دیالوگ فیلمش، دما را برای محیط معکوس نکرده اما در سکانس یخ زدن شخصیت، محیط را نیز دچار یخزدگی کرده برای اینکه یک نمای شاید جالب از این اتفاق، از بیرون پنجره در حال یخ زدن، در فیلمش ایجاد کند. بگذارید یکبار دیگر به دیالوگ رجوع کنیم، به قهرمان گفته میشود که او معکوس حرکت خواهد کرد اما جهان پیرامون او خیر، درحالیکه در ادامه میبینیم هنگام بازگشت به Free Port تمام اتفاقات پیرامون، حرکت آتشنشانها و انفجار هواپیما، معکوس است درصورتیکه قرار نبود اتفاقات پیرامون معکوس باشد!
اما کمی از تئوری فاصله بگیریم و وارد فیلم بشویم. مهمترین رکن هر اثر سینمایی، فیلمنامه آن است. چیزی که در این فیلم درست مانند فیلم بسیار بد «دانکرک» اصلاً وجود ندارد. این فیلم صرفاً از اتصال تعداد زیادی سکانس تئوریک و معکوس شده آنها شکلگرفته که ابداً نه تبدیل به داستان و نه تبدیل به فیلمنامه نمیشوند. در کارنامه نولان ما شاهد فیلم «تلقین» و «یادگاری» (حافظه یا ممنتو) هستیم که در آنجا اتفاقات فیلم تا حدودی تبدیل به یک داستان و از آن مهمتر یک فیلمنامه میشوند، اما در این فیلم نهتنها شاهد یک فیلمنامه منسجم نیستیم بلکه هیچ هدفی جز بیان یک سری مسائل تئوریک و گیج کردن مخاطب وجود ندارد. وجود شعار در یک فیلم هرگز آن را به یک آرمان، هدف یا احساس واقعی تبدیل نمیکند. نولان در فیلم «دانکرک» شعار نجات میهن را داد و از پس آن حتی ذرهای برنیامد اما این بار چندین گام فراتر از آن رفته و شعار نجات دنیا را میدهد. این شعار نهتنها ذرهای در این فیلم به واقعیت تبدیل نمیشود بلکه تناقضهای زیادی نیز در ضد این شعار در فیلم نمایان است. اولین آنها زمانی است که پروتاگونیست فیلم، در جواب به اینکه اگر تروریست ها بمب را در سالن اپرا کار بگذارند تعدادی از افراد خواهند مرد میگوید که برای آنها مهم نیست زیرا آن مردم روی صندلیهایی با قیمت بلیط ارزان نشستهاند و حال وظیفه نجات آنها برروی دوش من است، وقتی به این جمله بهاصطلاح قهرمان فیلم نگاه کنیم که اشباح شده از شعار است و از طرفی شعار نجات دنیا را در تمام فیلم ببینیم، همهچیز مثل یک شوخی به نظر میآید، گویی نولان قصد شخصیت پردازی با شعار را دارد! اگر توجیه نولان برای این جمله این است که پروتاگونیست هنوز نمیداند قرار است دنیا را نجات بدهد، یا به علت جابه جایی زمانی یادش نمیآید، و طبیعی است که اعتقادات یک فرد ابتدا شعاری باشد و سپس عوض بشود، یا بهنوعی یادش بیاید، ما نه در فیلمنامه و در شخصیتپردازی چیزی از این تغییر نمیبینیم، بماند که شخصیتپردازی اصلاً وجود ندارد.
بگذارید کمی روی مقوله «شخصیتپردازی» تمرکز کنید هرچند اصلاً خبری از آن نیست! شخصیت پروتاگونیست ابداً در فیلمنامه ساخته نشده و بهراحتی میتواند با یک کاراکتر دیگر جابهجا شود، درست مانند دیگر کاراکترها. ما در جایجای فیلم هدف او را نجات دنیا میدانیم، اما نه در فیلمنامه و نه در شخصیتپردازی هیچ نشانی بهجز اعمال او نمایانگر این هدف نیست. حتی در اعمال او نیز شاهد تناقضهایی هستیم. پروتاگونیست، محموله سرقت شده پلوتونیم را جهت نجات «کاترین» به «سیتور»، آنتاگونیست فیلم، میدهد درحالیکه «نیل» به او میگوید با این کار همهچیز، یا همان نجات دنیا، به خطر میافتد اما او باز زنی را نجات میدهد که کاراکتر آن بهکلی در فیلم اضافی است، وجود او مثلاً قرار بود در پایان فیلم کمکی بکند که بازهم زودتر از موعد معین «ستور» را به قتل رساند و کمک شایانی نکرد، و اگر این ترجیح دادن، معلول احساس بین این دو نفر است، ما از این احساس نیز چیزی نمیبینیم. تقریباً تمام کاراکترهای فیلم بهنوعی فقط هستند که باشند و کارهایی که کارگردان میگوید را انجام بدهند، اما نه باورپذیرند، نه پرداختشدهاند و نه ارتباط و احساسی بین آنها وجود دارد. جدای از فقدان تام حس در این فیلم ما حتی کوچکترین احساسی نیز در روابط ساختهشده، اما پرداختنشده، فیلم نمیبینیم، نه دلیل اهمیت «کاترین» برای پروتاگونیست و احساس تصنعی بین آنها معلوم است و نه چیزی از رابطه مادر و فرزند میبینیم، جز یک نوازش در مقابل مدرسه! در مورد آنتاگونیست فیلم نیز، هدف او از نابودی دنیا چیست؟ تنها به خاطر اینکه بیماری دارد و میخواهد با مرگش دنیا را نیز نابود کند (طبق دیالوگ فیلم)؟ آیا این تمام شخصیتپردازی و هدفی است که نولان برای قطب منفی و مسبب تمام اتفاقات فیلم، در نظر گرفته؟!
دو چیز در فیلم که طرفداران افراطی نولان ممکن است از آن خوششان بیاید، سکانسهای اکشن، که اتفاقاً خوب از آب درنیامدهاند، و پیچیدگی فیلم است! چیزهایی که نه دلیل بر خوب بودن آن است و نه بد بودن آن. نولان در این فیلم در سکانسهای اکشن بسیار ضعیف کارکرده و فقط سکانس نجات «کاترین» از ماشین، کمی خوب است، هرچند بازهم تعداد کاتها، درست مانند کل فیلم، بیشازاندازه زیاد است. اما در سکانسهای دیگر نولان اصلاً خوب کارنکرده. قسمت دزدیدن محموله پلوتونیوم بهوسیله محاصره چهار ماشینه، رسماً یک شوخی است! بهطوریکه حاملان محموله تا لحظهای که سارقین با ماشین به آنها میکوبند حتی ذرهای شک نمیکنند و پلیس نیز به شکلی کاملاً دکوری واردشده و درنهایت با یک شلیک از داستان کنار میرود، در همین حین شاهد این هستیم که آینهبغل ماشین پروتاگونیست تیرخورده (که طبق اتفاقات قبلی به معنای وقوع حادثه است) اما او هرگز متوجه این شکستگی آینه نمیشود درحالیکه همیشه نسبت به این آثار گلوله واکنش نشان میداد. حال بگذارید کمی راجع سکانس آغاز و پایان فیلم صحبت کنیم که به نظر دو سکانس اکشن خوب برای مقدمه و مؤخره فیلم هستند، اما کاملاً برعکس، یکی از دیگری بدتر اجراشده. بیایید از سکانس آغاز شروع کنیم، از همان ابتدا شاهد حمله تعدادی افراد ناشناس به سالن اپرا هستیم که اسلحه بهدست وارد سالن میشوند، بماند که اسلحهها شبیه اسباببازی است! کمی جلوتر شاهد پخش گازی هستیم که گویا بیهوش کننده است و تمام تماشاگران در کسری از ثانیه بدون تفاوت با دیگری مانند یک ربات خاموش میشوند. کمی جلوتر شاهد انفجار سالن پس از خروج پروتاگونیست و تیمش هستیم که در اینجا جلوههای ویژه عجیبانه بد کارشده و سنگی که از بقیه جلوتر است و نزدیک شخصیتها به زمین اصابت میکند فوقالعاده تصنعی است. نکته تصنعی دیگری که در طول فیلم دیده میشود بیهوش شدن بسیار سریع سیاه لشکرها در مقابل کوچکترین ضربات شخصیتهای اصلی است که گویی منتظر کوچکترین لمسی از جانب بازیگر متقابل هستند تا خود را به بیهوشی بزنند. علاوه بر تمام اینها، پس از سهگانه بتمن، علیالخصوص فیلم اول آن تریلوژی، نولان بار دیگر ثابت کرد در نشان دادن صحنههای نبرد رودررو (مشتزنی)، نابلد است. در این فیلم تمام درگیریهای رودررو مثل سکانس مبارزه در آشپزخانه یا سکانس مبارزه پروتاگونیست با بهنوعی خودش، بسیار مصنوعی و کاملاً ژیمناستیکی است و ما را به یاد حرکات نمایش گونه مسابقات «کشتی کج» میاندازد و نهتنها درگیری وجود ندارد بلکه هر بازیگر به دیگری کمک میکند تا بهتر کتک بخورد! و اما در سکانس پایانی فیلم، شاهد یک جنگ بسیار ضعیف از نظر اجرایی هستیم، میزانسن فوقالعاده بد، زوایایی فیلمبرداری بلاتکلیف و آشفته و درنهایت بهمانند کل فیلم، تدوین عجولانه و پریشان از عواملی هستند که نهتنها این سکانس بلکه بسیاری از نقاط فیلم را ضعیف به نمایش میکشند. در سکانس جنگ پایانی که شاید بدترین و ضعیفترین سکانس بهاصطلاح اکشن کل فیلم است، بهعلاوه نکات ذکرشده، نحوه تیر زدن و مبارزه نیز شدیداً تصنعی بوده و انگار دو تیم قرمز و آبی در حال مبارزه با هوا هستند! در همین سکانس نیز نولان از تدوین بسیار سریع با کاتهای زیاد استفاده میکند تا شاید این سکانس مهیج به نظر آید.
تا اینجا در باب تدوین و کاتهای این فیلم صحبت شد، حال بگذارید کمی دقیقتر آن را بررسی کنیم. نولان از همان ابتدای فیلم و سکانسهای سالن اپرا، کلید این تدوینهای پریشان و سریع بهعلاوه کاتهای بیشازحد را زده است. این روند در تمام فیلم ادامه پیدا میکند که راجع آن صحبت شد. همانطور که پیشتر اشاره شد، این تدوین اگزجره در کنار دیالوگهای بهنوعی تئوریک، تنها عواملی هستند که باعث گیج شدن مخاطب میشوند و مونتاژ بهمراتب تأثیر بیشتری حتی از تئوری فیلم دارد. مخاطب آنقدر شاهد کات و تدوین پرشی است که اجازه فهمیدن از او گرفته میشود، حتی تئوری فیلم نیز آنقدر گیجکننده و غیرقابل فهم نیست و اگر نولان انقدر عجولانه بین پلانها پرش نمیزد، ابهام فیلم بسیار پایینتر از چیزی میشد که هست. اگر از کنار نوع مونتاژ فیلم عبور کنیم، به چگونگی اجرای آن میرسیم که بسیاری از جاها خیلی عجیب و مبتدیانه است و از کارگردانی با این تجربه بعید است. در سکانسی که پروتاگونیست، «کاترین» را از ماشین نجات میدهند، چند لحظه بعد افراد آنتاگونیست فیلم، آنها را دستگیر و از ماشین پیاده میکنند، در کات بعدی ناگهان میبینیم که آنها در حال ورود به انباری هستند که اصلاً آنجا نیست! این کات با این سرعت و محل اجرا و البته زاویه دوربین در دو پلان، اصلاً نمیتواند یک کات اسکیپ باشد که ما را از مبدأ به مقصد برساند. این کات آنقدر ضعیف کارشده که به نظر میآید آنها درجایی از شهر از ماشین بیرون آورده میشوند، میچرخند و وارد جای دیگری از شهر میشوند! میزانسن فیلم نیز فقط در سکانس آغازین و چند جای جزئی دیگر خوب است و در بسیاری جاها درست مانند جنگ پایانی، بهمانند تدوین، بسیار شلوغ و آشفته است، گویی اصلاً برای کارگردان مهم نبوده.
این فیلم شاید تنها یک نکته مثبت داشته باشد و آن، بازیگری فیلم است. بازی «واشنگتن» و «پترسون» بازی معمولی است هرچند واشنگتن در بسیاری لحظات تصنعی بازی میکند اما درمجموع نمیتوان عملکرد وی را بد دانست و ایراد گنگ بودن شخصیت او و «نیل» با بازی «پترسون» بیشتر به فیلمنامه وارد است تا این دو بازیگر. ایفای نقش «الیزابت دبیکی» و «کنت برانا» اما بهمراتب بهتر از دیگر بازیگران است. برانا در نقش آنتاگونیست فیلم به شکل معقولی ایفای نقش میکند، نه اگزجره است و نه مصنوعی و همچنین دبیکی در نقش «کاترین» قویتر از شخصیتپردازی کاراکترش در فیلمنامه، که تا حدودی اصلاً وجود ندارد، کار میکند و ما تنها حس مادری که نولان در فیلمش میگوید را در بازی او میبینیم و چیزی در فیلمنامه در این باب وجود ندارد. موسیقی فیلم بهمانند خود فیلم، بهتنهایی چیزی برای گفتن ندارد و صرفاً یک همراه کننده نهچندان قوی برای لحظات فیلم است که در تمامی سکانسها حس مشترکی را القا میکند و این موسیقی بدون دیدن تصاویر فیلم، ارزش گوش دادن هم ندارد. برخلاف آثار قبلی نولان، مانند «میان ستارهای»، «تلقین» و «شوالیه تاریکی»، که موسیقی متن همواره از بارزترین نکات مثبت فیلم بود این بار بهمانند بسیاری از ارکان فیلم، حرفی برای گفتن ندارد.
درمجموع تمامی فقدانهای سینمایی فیلم به نتیجه بسیار مهم و البته واضحی میرسیم و آن این است که فیلم «انگاشته» فاقد حتی ذرهای فرم است. از کارگردانی محتوا گرا مانند «نولان» که هیچگاه حتی نزدیک به یک تفکر فرمالیستی فیلم نساخته، شاید بعید نباشد که فرم قوی از او در فیلمهایش نبینیم اما نبود فرم، که یکی از مهمترین ارکان سینما است، را نمیشود با محتوا گرا بودن سازنده اثر توجیه کرد. به تصویر کشیدن فیلم بر اساس یک محتوا و بدون در نظر گرفتن فرم مانند این است که بهجای کشیدن یک «مار» روی تابلوی نقاشی، تنها کلمه «مار» را بنویسید! نولان در «انگاشته» بیشتر از تمامی فیلمهای گذشتهاش از فرم فاصله گرفته و این نکته بهخودیخود ضعف بزرگ فیلم است. در کنار غیبت فرم، نولان در این فیلم حتی تکنیک خوبی را نیز به نمایش نمیگذارد، در برخی از فیلمهای قبلی او مانند «تلقین» و «میان ستارهای» حداقل شاهد تکنیک قابل قبولی بودیم، اما در این فیلم نه فیلمبرداری، نه دکوپاژ و میزانسن و نه حتی تدوین خوب نیست و اوج تکنیکِ مونتاژی این فیلم، صحنههای معکوس است که همین نیز تکنیکی پیشپاافتاده با برگرداندن فیلم است. استفاده نولان از این ایده برای فیلمسازی قابلتحسین است و ذهن خلاق و جلو رونده او را نشان میدهد و اثبات میکند که کارگردانی با ایدههای خلاقانه و نو است، اما فقط داشتن ایده خاص کافی نیست و باید در اجرا نیز آن را به تجلی رساند. درمجموع میتوان گفت، فیلم «انگاشته» یک فیلم ضعیف یا حتی بسیار ضعیف بوده که اگر تکههای پازل بی نقش و نگارش را کنار هم بگذارید، ناگهان متوجه میشود که فیلم به اتمام رسید و حاصل، یک پازل و معمای حلشده، اما تهی از حرفی برای گفتن و چیزی برای به تصویر کشیدن است.
[poll id=”95″]
نظرات
سلام با نقدتون موافقم بنظرم خیلی از طرفدارای نولان چشم بسته از فیلم دفاع می کنن، نکات تدوینی که گفته بودین هم جالب بود من تو سایت دیگه ای ندیده بودم، خسته نباشید…
سلام دوست عزیز، ممنون از توجهتون…
درود به شما با نقدتون کاملا موافقم و تیتر نقدتون بسیار خلاقانه بود موفق باشید
سلام، ممنون از توجه شما…
نوشتهی خوبی شده عرشیا جان. موفق باشی عزیز
لطف داری حامد جان، همچنین برای تو
سلام و قت بخیر
یه جای نقدتون در مورد اهمیت نداشتن جان انسانها برای قهرمان فیلم در سکانس اپرا نوشتین….به نظرم یکبار دیگه اون قسمت رو نگاه کنید و در نظر بگیرید که شخصیت قهرمان اون جمله رو از دید تروریست ها میگه ( اونا – حضار – صندلی با بلیط های ارزان قیمت برای تروریست ها هستند و جونشون – حضار – برای تروریست ها ارزشی نداره ) که بعدش مامور میگه این کار ( نجات حضار سالن اپرا ) جز وظایف ما نیست ولی قهرمان فیلم میگه : ولی الان وظیفه منه…!!!! که میره و تمام بمب ها رو یکجا امن برا انفجار میندازه.
صحنه آغازین با موسیقی که داشت به نظر من بهترین قسمتش بود.
سکانس های جنگ در اخر فیلم بدترین قسمت فیلم بود.
فیلم ایرادات زیادی داشت و با بیشتر قسمتهای نقدتون موافقم.
سلام دوست عزیز، اول این که متشکرم از توجه شما.
بنده احتمالا در رساندن منظور به شما ناموفق بودم، و ایراد از من بوده، منظور بنده این هست که این جمله پروتاگونیست فیلم کاملا یک جمله شعاری است و در کنار شعار نجات دنیا یک فضای کاملا شعاری پدید میاره که مثل فیلم های دسته پایین و شعاری به مانند یک شوخی هست! (انگار این سخن کلیشه ای گذاشته شده تا یه وجه قهرمانی پدید بیاد و منظورم این نبود که جون اونها برای او مهم نیست) بله اون جا پروتاگونیست میگه که حالا وظیفه منه و همین جمله اصلا در شخصیت او به تحقق نمی رسه و مانند خیلی جاهای دیگه در حد شعار و دیالوگ باقی می مونه! (به نوعی این آرمان در او تجلی پیدا نمی کنه و در یک حالت شعاری باقی می مونه)، به هر حال عذرخواهم اگر منظورم رو بد رسوندم… من چند کلمه به متن اضافه می کنم که منظورم اشتباه نرسه و این ابهام پیش نیاد، باز هم ممنون (و بله موسیقی در سکانس اول کمی به فضاسازی کمک میکرد اما به طور کل ضعیف بود)
سلام و ممنون از توضیحات و جواب
یه قسمت از متن هم که اتفاقات Free port رو توضیح دادین , به نظرم کلمه آتشنشان , آتشفشان تایپ شده است.
و توی اون قسمتی که دارن قهرمان رو برای ورود به دنیای معکوس آماده میکنن و شرایط رو توضیح میدن بهش ذکر میشه که ( جاذبه زمین برات عادیه ولی از چشم دنیای اطراف , تو معکوسی )
حالا قهرمان وارد دستگاه شده و معکوس ( تو معکوسی ولی دنیای اطراف نه ) . اینجا دنیای معمولی و معکوس سر جای خودشون هستن.فقط قهرمان یا هرکسی که وارد دستگاه شده معکوس میشه.
پس معکوس بودن پرندگان و اتفاقات free port درسته.
سلام مرسی از توجهتون، البته من چک کردم آتشنشان درست نوشته شده بود…
راجب free port هم بگم که دوربین نولان در تمام این قسمت ها (بازگشت توی free port) ابدا دانای کل، گرفته نشده (شاید هدفش این بوده که اگر بود حرف شما قابل قبول بود تا حدی، اما چند نما داره که قشنگ دوربین رو از دانای کل بودن در میاره) که ما بخوایم بگیم از دید محیط داریم می بینیم، دوربین تماما به همراه خود پروتاگونیست هست (که البته همین دوربین هم خوب کار نشده) و ما از دید شخصیت داریم به free port بر می گردیم، پس ما با چشم و فضای شخصیت همراهیم، جدای از این اجرا این قسمت ایراد داره یکی دیگه از دوستان هم گفتن تو کامنت ها، اگر بازگشت هست این ها چطور میتونن دیالوگ بگن! به طور کلی موضوع اصلی من و نقد منفی اصلی من روی تئوری نیست روی اجرای این تئوری هست… که با اجرای بد تئوری خودش هم داره ناقص جلوه میکنه… سلامت باشید
ولی آتشفشان بود شات گرفتم من :)))
ممنون از نقد و بررسی و پاسخ های خوبتون…موفق باشید
پس حتما اشتباه از من بوده… ممنون از توجه شما، سلامت باشید
سلام در اون قسمتی که گفتید باید اتفاقای فری پورت برعکس اتفاق بیفته و دنیای پیرامونشون به صورت عادی
در جواب این باید بگم که در سفر اولی که پرتگنیست به گذشته انجام میده ماشین به صورت برعکس حرکت میکنه دنیای پیرامونش به صورت عادی ولی از دید خود شخصیت محیط پیرامون(شاید) به صورت برعکسه و خودش داره عادی حرکت میکنه یک جورایی نولان داشته چیزی که اتفاق میفترو برای درک بهتر مخاطب به نمایش میزاشته ولی پس از درک مطلب توسط مخاطب که به سفر دومو نجات کاترین می انجامه داره اتفاقاتو از دید پرتگنیست به نمایش میزاره ولی از نظر من این جنبه ای داشته برای درک مخاطب و نولان هیچ وقت یه همچین اشتباهی مرتکب نمیشه
و همچنین باید بگم که اگه برعکس اتفاقا میفتاد در فری پورت شخصیتا نمیتونستن هیچ دیالوگی رد و بدل کننو شاید نولان مجبور بوده به نحوی اینکارو انجام بده
سلام دوست عزیز،
نولان در طول فیلم چندان به فکر درک مخاطب نیست، و حتی اگر این جا عامدانه بوده و برای درک مخاطب، بازهم من رو توجیه نمیکنه چون در ضد تئوری هست که کل فیلم رو روی اون ساخته و از هر چیزی براش مهم تر بوده… راجب دیالوگ هم به هر روی یا باید فکر چاره دیگه ای می کرد یا حداقل تو دیالوگ در تناقض با خودش صحبت نمی کرد، به طور کل باید از پس خودش و تئوریش بر میومد که اینجا این اتفاق نیفتاده، در بقیه فیلم اما تا حدی قابل قبوله این قضیه(هرچند کل تئوری با علم امروزی ما تطابق نداره اما خوب فیلم هم رئال نیست) …ممنون از توجهتون سلامت باشید…
چه تیتر قشنگی…. واقعا برازنده این فیلم هست… کاملا با نظر نویسنده عزیز موافقم…
سلام، متشکر از توجه شما
ایول به این سایت، بنظر من بیشتر سایت ها پیرو جریان های موجود هستند و همینطور با دلایل غیر سینمایی و با نگاهی غیر سینمایی یه فیلم رو ارزیابی می کنند ولی اینجا دوستانی می بینیم که برای خودشون سینما را تعریف کردن و با همین پشتوانه کارشون می کنند.
انگاشته هم که تو کلیفش مشخص هست بنظر میاد انگیزه های فیلمسازی دوستان سینمایی نیست و نتیجه هم میشه همین.
سلام، ممنون از توجهتون، سلامت باشید
پسر ٬ تو اصلا فیلم رو دیدی نقد کردی این فیلم کاملا با داستان ساخه شده و انقد زیباست من چهار بار دیدم نولان توی فیلم های علمی از مشاوره استاد های بزرگی مانند استیون هاوکینگ استفاده میکنه خود نظریه جهان اینه جهان معکوس هست و روزی به پایان میرسد نقد خوبی بود ولی با اون قسمتش مشکل داشتم
سلام و ممنون از نظری که دادید،
به هر روی معیار ها در زیبا دیدن یک فیلم در افراد مختلف متفاوته، بله عرض کردم که نولان در فیلم هایی مثل میان ستاره ای و اینسپشن تقریبا مشکلی تو تئوریش نبود و دلیلش هم شما گفتید در میان ستاره ای مشاورش «کیپ تورن» بود که یک تئوریسین درجه یک فیزیک هست و نتیجه تئوریک فیلم هم خوب بود، (صرفا تئوری رو میگم نه سینما)، اما اینجا نولان از نظریات استفاده نکرده بلکه از فرضیات استفاده کرده که این ایراد کار نیست، مشکل اجرای اون از نظر سینماییه، ایده نولان قطعا قابل تحسین هست اما بحث من روی سینماست نه تئوری… سلامت باشید
یه نکته دیگه هم بگم، تئوری که مد نظر شما هست رو من مطالعه کردم مبنی بر معکوس شدن جهان نیست، راجب این صحبت می کنه که انبساط کنونی جهان (طبق فرضیاتی ممکن است روزی این انبساط هم تبدیل به انقباض بشه و جهان به پایان برسه) اما با توجه به علم کنونی که پارامتر تعیین کننده این مکانیسم با دقت خوبی ۱ هست، این انبساط تا ابد ادامه خواهد داشت و قرار نیست روزی به انقباض برسه، اما همونطور که گفتم فرضیاتی مبنی بر این وجود داره که به مانند انفجار اولیه، یک مکانیسمی با همین ترتیب برای پایان هم وجود داشته باشه که اما فرضیه هستش… سلامت باشید
خیلی هم تمیز و منطقی.
سلام و ممنون از توجهتون… سلامت باشید
کاش فقط مینوشتی “از فیلم خوشم نیومد چون سلیقم نیست”
تمام متن غرض ورزانس و حاصل یک ذهن مریض و جو گیره.
مضخرفاتی که بعد از یک بار دیدن فیلم و فقط به قصد تخریب نوشته شده.
سلام، مرسی از نظرتون، سلامت باشید…
فیلم “تِنِت” نه اکشنِ قابل قبولی داشت (مثل سه گانه بتمن)، نه فیلمنامه درست و دَرمون (مثل تلقین)، نه جنبه علمی-تخیلی (مثل میان ستاره ایی)، نه خلاقیت و ایده جذاب (مثل مِمِنتو)، نه شخصیت پردازی خوب (مثل پرستیژ) و نه زیبایی و جذابیت بصری.
امتیاز من ۴ از ۱۰
.
* نقد کوتاه و بی اِسپویل فیلم *
.
بازیگری: فیلم از این نظر بسیار ضعیف هست. بازی ها بی روح و مصنوعی هستن، بویژه “جان دیوید واشینگتن” در نقش مامور CIA که کاری بجزء زُل زدن و دیالوگ گفتن انجام نمیده. البته فیلمنامه خالی از عناصر دراماتیک و احساس فیلم عملاً مجالی برای به نمایش گذاشتنه مهارت بازیگری هُنرپیشگان در فیلم نمیده.
شخصیت پردازی: متاسفانه فیلم از این نظر بسیار ضعیف عمل کرده. کاراکترها در فیلم صرفاً وسیله ایی برای پیش بُرد داستان هستن و به هیچ عنوان نمیشه باهاشون ارتباط برقرار کرد. اینکه کی هستن، از کجا اومدن، چه گذشته ایی داشتن و… درست برخلاف فیلمهای “مِمِنتو”، “تلقین” و “بین ستاره ایی” که میشد به راحتی با شخصیتهاشون همزاد پنداری کرد، در تِنِت خبری از همزاد پنداری با کاراکترهای فیلم نیست و این شخصیتها کاملاً تک بعدی هستن. تنها شخصیت منفی فیلم هست که اشاره کوچک و مبهمی به گذشته اش میشه.
جالب اینجاست که کاراکتر اصلی فیلم با بازی “جان دیوید واشینگتن” اسمی نداره!
فیلم شدیداً از جنبه شخصیتهای فرعی هم دچاره کمبود هست و عملاً بجزء ۴ کاراکتر اصلی هیچ کاراکتر فرعی مهّمی نداره. بازیگری مثل “مایکل کین” فقط یک صحنه کوتاه در فیلم حضور داره.
فیلمنامه: تا نیمه اوّل فیلم، داستان چندان بَد پیش نمیره و با تمام ابهامات میشه فهمید قضیه از چه قراره. ولی از اواسط فیلم که داستان پیچیده تر میشه ابهامات و سردرگمی تماشاگر هم بیشتر میشه! نولان بعنوان نویسنده فیلمنامه عملاً هیچ توضیح درست و حسابی درباره پدیده وارونگی در فیلم به مخاطب ارائه نمیده. توضیحات درباره وارونگی کوتاه، گنگ، مختصر و مفید هستن.
در فیلم از “آنتروپی” و “تقارن نسبت به زمان” صحبتهای کوتاهی میشه (توضیحات درباره پدیده وارونگی) ولی یقیناً یه تماشاگر عادی که فیزیکدان نیست هیچی از این اصطلاحات متوجه نمیشه.
هدف آنتاگونیست (شخصیت منفی) فیلم هم خیلی آبکی و سطحی هست و میشه اونو مصداق این جمله توصیف کرد: “اگه من نباشم، میخوام دنیا هم نباشه”
کارگردانی: واقعاً نمیدونم چی بگم! از نولان انتظار نداشتم بعداز ساختن چندین فیلم شاهکار و موفق چنین کارگردانی ضعیفی رو در آخرین اثرش ارائه بده. فیلم خالی از قابها و نماهای جذاب و چشم نواز هست، تدوین دلچسب نیست. در خیلی از جاهای فیلم احساس کمبود نما شدیداً حس میشه، فیلم یدفعه از یک صحنه به صحنه دیگه کات میخوره.
اکشن: فیلم از نظره سکانسهای اکشن هم چندان چنگی به دل نمیزنه، بویژه سکانس آخر فیلم که با تعداد زیاده افراد بسیار آشفته، دَرهم و بَرهم، شلوغ و گیج کننده است. تعداد زیادی آدم، انفجار و تخریب که بصورت معکوس و غیرمعکوس حرکت میکنن و رُخ میدن و اصلاً مشخص نیست کی-به-کی و چی-به-چی هست! معلوم نیست دارن به کی شلیک میکنن، اصلا تیرخوردن و کُشته شدن دشمنان نشون داده نمیشه!
بقیه سکانسهای اکشن هم چندان جذاب نیستن و حتی ارزش بحث هم ندارن.
نولان با این فیلم ثابت کرد هیچگونه مهارتی در ساخت سکانسهای اکشن نداره، اونم در چنین مقیاس بزرگی. کاملاً برخلاف “مایکل بی” که اُستاد ساخت سکانسهای اکشن شلوغ و پلوغه.
جلوه های ویژه: همونطور که گفته شده این فیلم از جلوه های ویژه فیزیکی (SFX) بجای جلوه های ویژه بصری (VFX) استفاده کرده، ولی ابداً خلاقیت و جذابیت بکار رفته در SFX فیلم “تلقین” رو نداره. صحنه های تعقیب و گریز با ماشین، برخورد هواپیما با ساختمان، تخریب و انفجار که چیز جدیدی برای عرضه به مخاطب نداره.
میشه گفت تنها نکته جالبه فیلم حرکات رو به عقب است که گاهی با بازی توسط بازیگر و گاهی با برعکس کردنه تصاویر ساخته شدن.
سکانس دوّم فیلم (شکنجه شدن قهرمان و همکارش در میان ریل های راه آهن)
“فاجعه” تدوین در این فیلم هست!!!
واقعاً نولان آنچنان سوتی در این سکانس داده که حتی فیلمسازان تازه کار هم چنین سوتی نمیدن!
کل این سکانس تقریباً ۳ دقیقه ایی از اوّل تا آخر دارای همین سوتی هست!!!
در یک نما قطارها(۲ قطار) در طرفین درحال عبور هستن و در نمای بعدی اثری از قطارها نیست! در نمای بعد دوباره قطارها دارن رَد میشن و در نمای بعدی قطارها غیب شدن!!!
در تایم ۱:۲۹:۴۶ فیلم، زنی که لباس نظامی پوشیده در محفظه خلاء به واشنگتن(قهرمان) میگه: “قانون شماره ۱: با نسخه آینده(جلوتر) خودت ابداً تماس نداشته باش …”
……………
*سوتی* چطوری وقتی دارن وارونه و معکوس به عقب حرکت میکنن میتونن با نسخه آینده خودشون برخورد کنن؟!؟! چون حرکت رو به عقب هست نه به جلو!
……………
در سکانس سوم فرودگاه که اینبار از زاویه نگاه قهرمان با لباس سیاه روایت میشه، اون با نسخه گذشته خودش که برای دومین بار به فرودگاه رفته برخورد میکنه و درگیر میشه. این یعنی با نسخه گذشته خودش تماس داشته(در سکانس دوّم فرودگاه قهرمان با نسخه آینده(لباس سیاه) و معکوس خودش درگیر میشه که البته در اون لحظه نه خودش و نه بیننده نمیدونن اون فرد سیاهپوش با ماسک خود قهرمان هست)
…………….
نکته مهّمی که تماشاگران این فیلم باید بدونن این هست که در این فیلم هیچ “سفر در زمانی” اتفاق نمیوفته و هیچ “دنیای موازی”ایی در کار نیست.
فقط دستگاهی وجود دارد که میتونه آنتروپی هر شیئی که واردش میشه رو وارونه(معکوس یا منفی) کنه.
شما در فیلم دو نوع سکانس میبینید:
الف) سکانسهایی که همه چیز رو به جلو حرکت میکنن و فقط برخی افراد یا اشیاء رو به عقب حرکت میکنن.
در این سکانسها داستان درحال روایت شدن از نگاه رو به جلوی قهرمان هست و افراد و اشیاء معکوس از دستگاه برای معکوس شدن استفاده کردن.
ب) سکانسهایی که همه چیز رو به عقب حرکت میکنن و فقط برخی افراد و اشیاء رو به جلو حرکت میکنن.
در این سکانسها هم داستان از نگاه افرادی که توسط دستگاه معکوس شدن روایت میشن و در اصل این افراد هستن که رو به عقب حرکت میکنن نه محیط اطرافشون ولی چون بیننده داره داستان رو از نگاه اونا دنبال میکنه اونا رو رو به جلو و محیط اطراف را رو به عقب میبینه.
خب نابغه، همون جا بهش میگن که این لباسا رو بپوش ( لباس سیاه، ماسک، دستکش و …) تا از برخورد با نسخه آیندت جلوگیری بشه. همینو نفهمیدی اونوقت اومدی داستان و پلاتم توضیح میدی.
با کمال احترام ، اینا فقط نظر شماست ، شما چون مغزت نمیکشه پازلهای این فیلمو حل کنی فکر میکنی سفیدن و هیج منظره زیبایی نمیدن ، فکر کردی نولان این همه ملت دنیا رو احمق فرض میکنه و آبروی خودشو میبره ؟ نه عزیز برو یه نفر که مغزش کار کرده پازلها رو حل کرده پیدا کن اونوقت میفهمی فوق العادست
سلام. میدونم نظرم برای این فیلم دیگه تاریخش گذشته ولی من تازه موفق شدم این فیلم ببینم
با احترام به نظر منتقد
این فیلم از اون دسته فیلمایی هست که قدر و منزلتش الان نه بلکه برای نسل بعد مشخص میشه و نسل بعد با ذهنی پیشرفته تر خواهند فهمید که این فیلم چه حرفایی برای گفتن داره
شاید اون موقع هم نظریه نولان رد کنن ولی مطمئنا از فکر کارگردان فیلم به خوبی تقدیر میکنن
واقعا نمیدونم چرا فیلمای نولان خیلیا میکوبن اصلا نمیدونم چرا
من خودم فیلماشو نگاه کردم واقعا عالی کار میکنه و در هر زمان فیلماش از زمان خودش جلوتر بوده
داستان نولان مثل داستان گالیور یا خیلی از انسان های متفکر در گذشته میمونه که از همه نظر مسخره میشدن و مردم زمان خودشون میکوبیدن اونارو ولی الان تازه بعد نسلها فهمیدیم که گالیور واقعا راست میگفت و بقیه هم همینطور
مطمئنا اشخاصی هستن که نولان درک میکنن ولی ما فقط دنبال فیلم هایی هستیم که داستان روتین با کمی پیچش داستانی باشن که بفهمیم و بتونیم نقدش کنیم و لی اگه کارگردانی با توانیی بالا فرای فکر ما بره جلو سریع میکوبیمش و نفهمیدن خودمون میذاریم پای فهمیدن کارگردان
به عنوان مثال فیلم تلقین مبحثیه که حتی در قران هم بهش اشاره شده و صحبت شده هم در قران و هم در بین دانشمندان ( البته اگر دوستان اهل تحقیق باشن ) ولی اون زمان کسی نفهمید و الان هم کسانی هستن که نمیفهمن و هنوزم میکوبن فیلمی به اون زیباییرو
مطمئنا این فیلم بعدها قدرش فهمیده میشه
من مطمئنم اقای برجعلی اگر بعدها دوباره این فیلم نقد کنه نظرش کاملا با نظریه الان متفاوت خواهد بود و بیشتر دلسوزی میکنه برای این فیلم
مثلا فیلم احمقانه ای مثل Free Guy ( البته از نظر داستانی احمقانه ولی از نظر فیلمی که یک بازی کامپیوتریه خوبه ) تو نقد فیلم خوبیه ولی این فیلم با پیچش داستانی زیبا و فرم دهی بسیار عالی و با جلوه های ویژه عالی که حتی 90 درصدش جلوه های واقعی بود و جلو بودن از زمان خودش میشه پــــازلـــی بــــدون نـــقش و نــــگار
به امید فهمیدن ارزش فیلمایی همچون فیلمای نولان
باتشکر