(نقد از جشنواره فیلم ونیز) فیلم Spencer به کارگردانی پابلو لارائین و درخشش کریستین استوارت روایتی تکراری را با دیدگاه متفاوتی به تصویر میکشد.
خانواده سلطنتی معاصر بیش از هر چیزی چهرههایی رسانهای هستند که تاثیر زیادی بر نحوه زندگی امروزه در بریتانیا (انگلستان) دارد. آنها مقدمات لازم برای ساخت درامی در نتفلیکس به نام The Crown و فیلم تحسینشده استفن فریرز (Stephen Frears) به نام The Queen را فراهم آوردند. خانواده سلطنتی منبع مناسبی برای تولید اخبار جالب و نیز برای ترسیم شدن روی کارت پستالها و سوغات و چایهای این کشور هستند. به نظر میرسد که مشارکت اخیر شاهزاده اندرو به عنوان یکی از عوامل اصلی رسوایی اپستاین افکار عمومی را به همان صورتی که درباره خانواده سلطنتی وجود داشت، تثبیت کرد.
اما این موضوع همیشه صادق نبوده است. در دهه ۱۹۸۰ و به ویژه در دهه ۱۹۹۰ ما پرنسس ولز یعنی پرنسس دایانا (Diana) را دوست داشتیم که به خاطر نیکوکاری و جذابیت زمینیاش بسیار دوستداشتنی بود و تصورات مربوط به فرزند خود را کاملا تغییر داده و آنها را وارد قرن ۲۱ کرد: دورهای که موقعیت آنها به عنوان ملیپوشان و الگوهای جامعه بیشتر تکامل یافت. کافی است نگاهی به رسانههای پیرامون شاهزاده هری و مگان مارکل (Meghan Markle) بیندازید تا دریابید چگونه دایانا بر رفتار و انتظارات خانواده سلطنتی امروز تاثیر گذاشته است. شاید او اولین وارث “بیدار” پادشاهی بریتانیا بود.
این موضوع که چرا کریستین استوارت (Kristen Stewart) برای انتخاب شدن در نقش اصلی فیلم Spencer گزینه مناسبی است یک مقوله قابل بحث است. دومین فیلم قابل توجه کارگردان فیلم Chilean یعنی پابلو لارائین (Pablo Larraín) به یک زن نمادین در تالار قدرت نگاه میکند. استوارت از نظر لحن، شیوه رفتار و حساسیتها بسیار کالیفرنیایی است، اما همچنین سهم قابل توجهی از توجه عمومی را به خود اختصاص میدهد و یک چهره رفیع در مد محسوب میشود. آرایش و موی او در اینجا از دقت بالایی برخوردار است به گونهای که او در کاراکترش مانند فیلم The Runaways محو میشود. اما عدالت شاعرانهای در تجسم زنی وجود دارد که برخی بسیار آو را دست کم گرفته بودند و در آخر او کسی بود که جلوی روی آنها پیروز شد. انتخاب بازیگران و نحوه به تصویر کشیدن این کارگردان (لارائین) و فیلمنامه استیون نایت (Steven Knight) که نویسندگی سریال Peaky Blinders را نیز برعهده دارد کافی به نظر میرسد، اما این روایت داستان اسپنسر (نام خانوادگی دایانا) است که دیدن فیلم را ضروری میکند. روایت فیلم همچنین به دلیل تمرکز حول موضوعی که بسیاری از ما ممکن است آن را تجربه کرده باشیم یعنی تصمیمگیری برای پایان دادن به یک رابطه جدی و طولانیمدت، جذاب به نظر میرسد. کریسمس سال ۱۹۹۲ است- دوره سرد و سوزناکی از سال- و دایانا در انتظار سر کردن روزهایی با همسر خود چارلز و ملکه و شاهزاده فیلیپ میباشد (فقط این جمع را تصور کنید!). البته شاهزادگان محبوب او یعنی فیلیپ و هری هم هستند ولی به گونه تلخی از کشمکش درونی مادرشان بیاطلاعاند. و پاپاراتزیهای بیرحمی که پایان غمانگیز دایانا را رغم میزنند هم در حال گشتزنی هستند. در نظر آنها ایجاد تنش در ملک ساندرینگهام و در خانواده سلطنتی یک هدیه رویایی است.
عنوان آغازین با این که جالب بود ولی خیلی هم نامربوط به نظر نمیرسید “افسانهای (داستان) از یک تراژدی واقعی”. این عنوان به جای یادداشت اجباری “این یک اثر ساختگی است” استفاده شد. عناصر اندیشمندانه و تحریکآمیز لارائین پیرامون مسائل مربوط به سلامت روان دایانا متمرکز است. این موضوع در زمان طلاق واقعی وی در سال ۱۹۹۵ در مطبوعات گزارش شد، اما چندان قابل درک نبود. آنها به جنبههای ضعیف او دامن نمیزنند و پیرامون نحوه انسانی شدن دایانا جولان میدهند و او را دوباره به شخصیتی شایسته تبدیل میکنند که در زندگی و سپس مرگ شایسته ترحم بود. در سریال The Tudor، ملکه آن بولین (Anne Boleyn)، همسر دوم پادشاه هنری هشتم به صورت عجیبی در افکار عمومی ظاهر میشود و به گونهای باعث خنده عجیبی در تماشاگران ونیزی میشود، اگرچه این سریال هیچ اشارهای به این حقیقت نمیکند که او از اختلال اسکیزوفرنی رنج میبرد. او با سندرم بولیمیا به صورت روانرنجوری دست و پنجه نرم میکرد و در نهایت توانست بر آن غلبه کند. این بیماری باعث وسواس و تمرکز او نسبت به غذا میشد. یک سکانس نسبتا مسخره نشان میدهد که او در حال چرخیدن و رقصیدن در یک کاخ مجلل است؛ ما در این جا یاد این نکته میافتیم که لارائین فیلم Ema را با رقص اشباع کرد.
خاطرهانگیزترین لحظات این کاراکتر نه با خانواده او که به زودی تحت پیگیری قرار میگیرند، بلکه با کارکنان نگران و وظیفهشناس طبقه پایین اتفاق میافتد. نقشهای رسمی از دوران مدرن اولیه (و البته به یاد ماندنی که در فیلم The Favourite از یورگوس لانتیموس (Yorgos Lanthimos) به تصویر کشیده شد). گروه بازیگران با ستارگان شناختهشده، با اعتماد احساسات دایانا را استخراج میکنند و همچنین با افشای وضعیت ناپایدار او نسبت به سایر کارکنان و دیگر کارمندان به این اعتماد خیانت میکنند. سالی هاوکینز (Sally Hawkins) یک کنیز است که علاقه عجیب و غریبی نسبت به او دارد. شان هریس (Sean Harris) سرآشپز درخشان و دست کم گرفته شده این مجلس است؛ سکانسی جالب در فیلم نشان میدهد که شام این مجلس که غذای دریایی است توسط ارتش در محفظههای ضدگلوله به مهمانی منتقل میشود.
(عملکرد) استوارت نسبت به خانواده موروثی متوسط خود و البته خود فیلم برتری دارد؛ فیلمنامه نوشته شده توسط نایت از وابستگی بیش از حد به تفاسیر درونی و روانشناختی رنج میبرد. عوامل آزارندهای در چنینی بازه زمانی فشردهای برای بازگشت دایانا به زندگی عمومی، ظاهر میشوند. لارائین بار دیگر برای عمق دادن به اثر خود، از فیلمسازان اصلی (لانتیموس که بالاتر به آن اشاره کردیم و کوبریک) جدا میشود. اما این فیلمی است که به طور بالقوه مخاطبان مورد علاقه خود را خوشحال میکند، به چالش میکشد و مجبور میکند که شرایط خود را جدی بگیرند؛ یک رقص باله رویایی از یک ستاره در حال مرگ.
فیلم Spencer برای اولین بار در جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد و قرار است که ۵ نوامبر (۱۴ آبان ۱۴۰۰) در سینماها به اکران درآید.
نظرات