ویلیام بلیک (William Blake)، شاعر انگلیسی میگوید انتهای جاده زیادهروی، قصر خرد و دانش است. دور از عقل نیست که بگوییم هیچ کارگردانی به اندازه تارانتینو در ۲۰ سال اخیر در مسیر این جاده نبوده است. فیلمهای او با خشونت زیاد و اغراق شده، استفادههای عجیب و غریب از موسیقی، دیالوگهای درجه یک و جذاب، بازیهای خیرهکنندهای که از بازیگرانش میگیرد و همچنین اشارات زیاد به فرهنگ عامه شناخته میشوند. تارانتینو که به گفته خودش حتی به یک سمینار فیلمسازی هم نرفته، اکنون یکی از مقبولترین و محبوبترین کارگردانان هالیوود است اما، چه چیزی باعث میشود که فیلمهای تارانتینو تا این اندازه برای مخاطبان جذاب و هیجانانگیز باشند؟ در ادامه به صورت مفصل به بررسی المانهای سینمای تارانتینو میپردازیم و این سوال اساسی را پاسخ میدهیم.
از آنجایی که بررسی سینمای یک فیلمساز از طریق تنها یک جنبه غیر ممکن است، در این مقاله فیلمهای تارانتینو را در هفت بخش مختلف بررسی و به تاثیر آنها در اثر نهایی میپردازیم.
۱- داستانگویی
تارانتینو استاد نوشتن دیالوگهای تاثیرگذار با سبک خاص و رها کردن نصفه و نیمه ماجرا است. او در فیلمهایش یک گفت و گوی جذاب را نیمه کاره رها میکند تا به سراغ موقعیتی جذابتر برود و از این طریق موقعیتها را در کسری از ثانیه ۱۸۰ درجه تغییر میدهد. به سکانس دعوای عروس (با بازی اوما تورمن) با ورنیتا در Kill Bill توجه کنید؛ درست لحظهای که دو نفر برای هم گارد هجومی میگیرند و مخاطب آماده ادامه اکشن میشود، در باز میشود و دختر دبستانی ورنیتا با ورودش موقعیت را زیر و رو میکند. صحنههای زیادی در فیلمهای تارانتینو وجود دارند که به مخاطب سرنخ دیدن تصویری آشنا میدهند اما با تغییر جهتی ناگهانی او را غافلگیر میکنند.
۲- طراحی تولید
طراحی تولید از کلیدیترین ابزارهای تصویری فیلمساز برای داستانگویی است. طراحی تولید مجموعهای از طراحی صحنه، لباس و کیفیت جلوههای تصویری است. تارانتینو علاقه دارد در فیلمهایش از نماهایی با کنتراست بالا و همچنین تصاویر اگزجره شده استفاده کند (صحنه قطع شدن سر تاناکا در Kill Bill). تارانتینو از طریق لباسهایی که شخصیتهایش میپوشند برای آنها هویتی تصویری مشخص میکند. به عنوان مثال به اعضای گنگ در فیلم Reservoir Dogs توجه کنید، همه افراد گنگ کت و شلواری مشکی و یکسان پوشیدهاند، به جز دو نفر: جو و پسرش ادی. کت و شلوار برای سایر اعضا یک مرز شخصیتی تعیین میکند. تارانتینو از وسایل حاضر در صحنه هم چنین استفادهای میکند. به عنوان مثال به سکانس ابتدایی فیلم Inglourious Basterds میپردازیم: در این سکانس هنگام گفت و گوی لاندا با لاپادیت، هم او و هم لاپادیت پایپ بر دهان دارند اما پایپ هانس لاندا به طور عمد اگزجره شده و کارتونی و پایپ لاپادیت ساده است. تارانتینو از طریق این انتخاب در حال مشخص کردن موضع قدرت برای این دو کاراکتر است. علاوه بر این از تفاوت در طبقه اجتماعی این دو نفر میگوید و نوعی سبکسری تارانتینویی به سکانس اضافه میکند.
۳- رنگ
رنگ یک ضامن احساسی در سینمای تارانتینو است. هر چند او در طول سالها از تصاویر سیاه و سفید در فیلمهایش استفاده کرده اما اکثرا علاقه دارد تا از رنگهایی سرزنده در فیلمهایش استفاده کند. این اتفاق به خصوص در زمانهایی که کاراکتر در حال انجام یک ماموریت (به خصوص با موضوع انتقام) است بیشتر به چشم میخورد. برای مثال میشود به کت و شلوار آبی جنگو در فیلم Django Unchained، لباس زرد پر زرق و برق عروس در فیلم Kill Bill یا لباس سرخ شوشانا در فیلم Inglourious Basterds اشاره کرد. هنگامی که جنگو برای انتقام به راه میافتد به جای شانههایی افتاده در لباسی گرد و خاک گرفته، استوار در کتی به رنگ آبی تند دیده میشود: جنگو از بند رها شده.
۴- سینماتوگرافی
سینماتوگرافی خوب متشکل از چندین تکنیک از جمله نورپردازی، حرکت دوربین، انتخاب لنز و قاببندی است. بگذارید نگاهی به سکانس ابتدایی فیلم Inglorious Basterds بیاندازیم. در تصویر زیر هانس لاندا را در نمایی مدیوم از روی شانه میبینیم اما در در طرف مقابل لاپادیت (مرد کشاورز) در نمایی مدیوم اما تکی حضور دارد که نشانگر تنها بودن او در این صحنه است:
سپس لاندا شروع به مرتب کردن پرونده میکند و لاپادیت نیز در نمایی مدیوم اما از روی شانه قرار میگیرد. این تغییر نما حال و هوا را آرامتر میکند، هر دو شخصیت در یک سطح هستند، حالا میشود آرام بود چرا که لاندا مشغول کاغذبازی است اما، وقتی لاندا در مورد خانواده دریفوس از لاپادیت سوال میپرسد، لاپادیت به او دروغ میگوید و تارانتینو دوباره او را تنها در نمای مدیوم قرار میدهد، شرایط دوباره استرسزا میشود و تارانتینو شروع به بازی با احساسات مخاطب میکند. وقتی لاپادیت نام از بچهها میبرد تارانتینو لاندا و لاپادیت را با حرکت دالی دوربین در یک قاب قرار میدهد. او در این نما قانون ۱۸۰ درجه را میشکند و سپس متوجه میشویم که خانواده دریفوس درست زیر پای لاندا و لاپادیت پنهان شدهاند: شرایط هیجانانگیزتر از گذشته میشود.
با افزایش تنش، نماها به کلوزآپهای مدیوم با حرکت رو به جلوی دوربین تبدیل میشوند، سپس وقتی لاندا از لاپادیت میپرسد آیا او به خانواده دریفوس پناه داده و او پاسخی مثبت میدهد این نما به آرامی به کلوزآپی کامل از صورت لاپادیت، آن هم در حالی که قطره اشکی از چشم او جاری میشود، تبدیل میشود: بازی برای خانواده دریفوس تمام شده است.
با این حساب میشود گفت تارانتینو از حرکت دوربین در فیلمهایش برای تغییر دائم و سریع حال و هوا و احساسات شخصیتها استفاده میکند. همانطور که در سکانس بالا دیدیم، او موفق میشود احساسات شخصیت را با بیننده گره بزند و مدام آن را به بازی بگیرد.
۵- تدوین
تارانتینو با تدوین در فیلمهایش سعی میکند به دو چیز برسد: احساس انتظار یا ترس. صحنه زیر از فیلم Inglourious Basterds را به یاد بیاورید: شوشانا در حال سپری کردن شام عذاب آوری است و تارانتینو میداند ما نیز دوست داریم این شام هر چه زودتر به پایان برسد، پس درست وقتی لاندا سر میرسد او به صورت شوشانا کات میزند، کل صحنه بر روی شوشانا تمرکز میکند و حتی با اینکه این لاندا و زولر هستند که با هم صحبت میکنند فقط و فقط روی شوشانا تمرکز میکند. او از این طریق احساسات بیننده را با احساسات شوشانا گره میزند و مخاطب را بیش از پیش به کاراکتر نزدیک میکند. این صحنه به خوبی حس ترس را در مخاطب بر میانگیزد چرا که ما نگران اتفاقی هستیم که ممکن است برای شوشانا بیافتد.
مثال دیگری را بررسی میکنیم. حتما صحنه اوردوز میا در Pulp Fiction را به یاد دارید. ما در این لحظه میدانیم که اگر وینسنت موفق به نجات میا نشود سرنوشت خوبی انتظارش را نمیکشد پس از اهمیت صحنهای که وینسنت قرار است به میا آدرنالین تزریق کند خبر داریم. تارانتینو در این صحنه به عمد لحظه تزریق را کش میدهد. یک: نمایی نسبتا طولانی از صورت میا و سپس سوزن آمپول، دو: نمایی طولانی از صورت پریشان وینسنت و نقطهای که قرار است آمپول را به آن تزریق کند، سه: آمپول تزریق میشود. صحنهای که شاید در واقعیت پنج ثانیه طول میکشد به لطف تدوین به بیش از پانزده ثانیه میرسد تا انتظار و هیجان مخاطب را به سقف برساند. تارانتینو با نماهای طولانی از واکنش کاراکترها و کش دادن موقعیت، دست به تنشآفرینی میزند.
۶- طراحی صدا
طراحی صدای دیده شده در آثار تارانتینو، اکثرا بسیار اصیل و خاص یا به شدت جسورانه هستند. طراحی صدا در فیلمهای تارانتینو بیشتر کاربردی تاکیدی و مبالغه آمیز دارند یا حتی بعضا به خشونت در فیلمهای او جنبهای مفرح میدهد. برای مثال صحنه مرگ ورنیتا در فیلم Kill Bill را بررسی میکنیم. از زمان شلیک ورنیتا تا مرگش به هر صدا با دقت گوش کنید: صدای شلیک گلوله در هر پنج نمای بعدی طنینانداز میشود تا بر تنش اولیه در هر نما تاکید کند. وقتی عروس به لیوان قهوه لگد میزند، صدای شبیه به صدای برخورد راکت با توپ تنیس شنیده میشود. سپس وقتی عروس چاقو را پرتاب میکند صدای آن که هوا را میشکافد بلند شنیده میشود و بعد صدای گوشخراشی از سر ورنیتا که روی کابینت شیشهای کشیده میشود. یک سبکسری تارانتینویی پشت خشونت فیلم هست که به آن حالت کمیکی جذابی بخشیده است.
۷- موسیقی
در این که فیلمهای تارانتینو بسیار شخصی هستند شکی نیست. در تمام فیلمهای تارانتینو میتوان ردی از علایق او و فرهنگی که در آن بزرگ شده است، دید. بخش زیادی از انرژی موجود در فیلمهای تارانتینو بسته به موسیقیهایی است که از پلیلیست شخصی تارانتینو به فیلم منتقل شدهاند. انتخابهایی که اکثر مواقع ممکن است نامناسب یا غلط به نظر برسند (مثلا آهنگ Unchained از James Brown و ۲pac در فیلم Django Unchained که فیلمی وسترن است) اما، او با استفاده از همین روش برخلاف انتظارات مخاطب ظاهر میشود. شاید جالب باشد بدانید تارانتینو آنقدر روی موسیقی فیلم Reservoir Dogs حساس بود که کل بودجه بخش موسیقی فیلم را روی لایسنس استفاده از آهنگ Stuck in the Middle with You از Stealers Wheel، در سکانسی که آقای بلوند افسر پلیس را شکنجه میدهد، خرج کرد. این مثال خوبی برای نحوه استفاده تارانتینو از موسیقی در فیلمهایش است. چرا که Stuck in the Middle with You لحنی بسیار متفاوت با تصاویر خشنی که همزمان پخش میشوند، دارد.
تارانتینو در فیلمهایش از موسیقی استفاده میکند که برایش لذت بخش است. او به ندرت از ساندترکهای اریجینال در فیلمهایش بهره میبرد. در واقع، فیلم The Hateful Eight اولین فیلم تارانتینو است که ساندترکی کاملا اریجینال برای آن تدارک دیده شده و جالب است بدانید Ennio Morricone، یکی از مشهورترین آهنگسازان وسترنهای اسپاگتی، مسئول ساندترک فیلم The Hateful Eight است و تارانتینو بارها گفته که حین بزرگ شدن یکی از طرفداران پر و پا قرص وسترنهای اسپاگتی بوده است.
پس تارانتینو چگونه فیلمهایی پیچیده اما در عین حال قابل دسترس برای مخاطب عام میسازد؟ او با دیالوگهایی طبیعی و چند لایه داستان سرایی میکند و معمولا صحنههایی طولانی و پر از المانهایی غافلگیر کننده میسازد. او دست به طراحی تولیدی میزند که خالق کنتراست بالا است، از فرصتهای غیر منتظرهای برای تدوین استفاده میکند تا دست به خلق تنش یا وحشت بزند و از موسیقی مورد علاقه خودش استفاده میکند تا بر خلاف جریان فیلم ظاهر شود.
نظر شما در مورد فیلمهای کوئنتین تارانتینو چیست؟ آیا او را یکی از بهترین کارگردانهای عصر حاضر هالیوود میدانید؟ در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.
نظرات