یک حقیقتی که نشانههای آن در طول زندگیمان مشهود است، موضوع تاثیر گذاری متقابل انسانها به یکدیگر میباشد. حقیقتی که از سوی هر انسان نیرویی خارج از بُعد مادی، رخ میدهد و تعدادی به سوی خوبی هدایت میشوند و تعدادی دیگر به سوی نابودی و تاریکی. تاثیری که مقصود بنده است، مربوط به فردی برمیگردد که با خلاقیت و علم و تلاشی چشمگیری که از خود نشان داده، جانِ میلیونها انسانهای هم نوع خودش را نجات داد و مسیری را در پیش گرفت که جز او امکان پذیر نبود. “بازی تقلید” فیلمی از مورتن تیلدوم (کارگردان آثاری چون مسافر “Passengers”) که در سال ۲۰۱۴ اکران شد و بازیگرانی چون بندیکت کمبربچ و کیرا ناتالی هم در آن ایفای نقش میکردند. فیلمی در زیر ژانر جنگ جهانی و اتفاقات آن دوره و زمانه که با موفقیتهای بسیار زیادی هم در آکادمی اسکار همراه شد و با هشت نامزدی اسکار و تصاحب یکی از جوایز (بهترین فیلمنامه اقتباسی) به کار خود در آکادمی پایان داد. این تنها موفقیت او نبود و نمرههای خوبی هم در سایتهای جهانی نمره دهی کسب کرد. بهره بردن مورتن تیلدوم از بازیگری چون بندیکت کمبربچ در جایگاه نقش اول داستان پُر التهابش که بر اساس واقعهای حقیقی از دوران جنگ جهانی دوم دنبال میشود، آیا به ثمر رسیده است؟ فیلمی دیگر در زیر ژانر شلوغی این روزگار هالیوود که انواع و اقسام فیلمها چه در قالب فیلمی علمی تخیلی و ترکیب آن با زیر ژانر نام برده شده و چه روایتی حقیقی از دوران تاریک و مخوف حاصله از جنگهای جهانی. با نقد فیلم “بازی تقلید” همراه سینما گیمفا باشید.
در دوران جنگ جهانی (به خصوص در روایتهای جنگ جهانی دوم)، اتفاقات و حوادث بی مانندی رخ دادند و در طول دوران ۶ ساله این جنگ، هزاران مورد از فداکاری و کینه توزی و دشمنی و … به چشم میآید. در “بازی تقلید” که روایتی حقیقی از دورانی تاریک از تاریخ است، با توجه به همین مسائل شکل گرفته است. یک فداکاری از سوی انسانی که به نظر با دیگر فداکاریها از اساس تفاوت دارد و یک نجات دسته جمعی و یک روایت خاص از یک پروژه خاص. مثل همیشه با بررسی ژانر و سبک فیلم یاد شده، به یاد جنگهایی مملو از خشونت و رعب و وحشت میافتیم و اینگونه انتظاری هم از آن داریم ولی مورتن تیلدوم به سراغ روایتی از جنگ جهانی دوم رفته است که تا چند سال اخیر، جز افراد معدودی، عموم مردم از آن خبر نداشتند. یک پروژه محرمانه از سوی دولت انگلیس و با کمک چندین و چند تن از نابغههای ریاضی و رمز گشا که تمامی آن ها برای یک هدف واحد هم مسیر شده بودند. آن مسیر واحد شکافتن رمز ماشین انیگما (ماشینی که در دوران اواخر جنگ جهانی اول به دست آلمانیها ساخته شد و در دوران جنگ جهانی دوم توسط آن ها برای رمزنگاری و رمزگشایی استفاده به عمل میآمد) بود. مسیری که هر کس در آن قدم میگذاشت، بیثمر از سوی آن عقب نشینی میکرد. “بازی تقلید” حول محور ماشین انیگما و افرادی است که قصد شکستن آن را دارند، میباشد. فیلمی که از المانهای همیشگی و کلیشهای که در این گونه فیلمها میشناختیم، به دور است و فیلمنامهاش را با حقیقتی تلخ پیوند داده است. مورتن تیلدوم در “بازی تقلید” و روایت تاریخی آن که مربوط به بُعد فیلمنامه آن است، باید پایبندی به خصوصی را از خود به نمایش میگذاشت. به بیان بهتر، فیلم هایی که از سویی از ناحیه فیلمنامه تامین هستند، انواع فیلمهایی که از کتابها و رمانهایی اقتباس میشوند و یا واقعهای حقیقی را روایت میکنند، از سوی دیگر به مشکلی عظیم برخورد میکنند. یکی از مشکلات، عدم مانور همه منظوره کارگردان به سوژه مورد نظر است و همپوشانی خاصی که توسط فیلمنامه در سراسر فیلم صورت میگیرد، از شدت مانور و عمل کارگردان میکاهد. مقولهای که در اکثر فیلمهای اینچنینی مشاهده کردیم و نتایجی چون خسته کنندگی فیلم در تمام لحظات اثر و عدم تطابق مناسب فیلمنامه با طرح برنامه ریزی شده توسط کارگردان که بسیار به وجوهات فیلم ضربات جبران ناپذیری وارد میکند. مورتن تیلدوم در اثرش، قانون اول در جذب مخاطب که مربوط به سرگرم کننده بودن اثر مربوط میشود را به خوبی هر چه تمامتر رعایت میکند. فیلم در تمام سکانسهایش، ضرب آهنگ مناسبی را در بیان تمامی لحظات فیلمنامه، طی میکند و هیچوقت از شدت تعیین شده آن که از اولین سکانس فیلم صورت میگیرد، کاسته نمیشود. مخاطب مجذوب سرگرم کنندگی بالای فیلم میگردد و نکته لازم به ذکر دیگری که یکی از اساسیترین المانهای فیلم هم به حساب میآید، بازی بسیار عالی بندیکت کمبربچ در نقش اول داستان است. بندیکت کمبربچ در قالب انسانی نابغه در حوزه ریاضیات به بیننده معرفی میشود و با توجه به پیشنیه او (هنرنمایی بسیار عالی این بازیگر در سریال شرلوک “Sherlock”)، نقش آفرینی او در چنین نقش هایی به شدت مطابق شخصیت و تیپ بازیگری او محسوب میشود و انتخابی درست برای “بازی تقلید” به حساب میآید.
عامل دیگری که وجود آن به شدت به سرِ حال بودن فیلم کمک کرده است، عدم وقفههای خسته کننده در طول حوادث و افت و خیزهای فیلمنامه است. حوادث پشت سر هم با الگویی مناسب فیلمنامه، طی میشوند و در طول داستان، احساس اتلاف وقت را به بیننده منتقل نمیکنند. شخصیت پردازی نقش اول داستان که به نظر جزو اولین اهداف کارگردان نیز محسوب میگردد، بسیار موفقیت آمیز و هدفمند طی میشود. مورتن تلیدوم برای ابعاد شخصیتی آلن تورینگ، (با بازی بندیکت کمبربچ) کم نمیگذارد. او با به کار گیری از فلش بک و فلش فورواردهایی که به زندگی آلن تورینگ میپردازد و اهداف و قواعد زندگی او را بیش از پیش به مخاطب ارائه میدهند، به خوبی توانسته است به مقصود نهایی خود برسد. هدف داستان جدا از مفهوم رمز گشایی و اتفاقات سالیان جنگ جهانی، بیشتر مربوط به آلن تورنیگ، ریاضی دان بریتانیایی میباشد که در آن دوران با ذهن نابغه خود چگونه به هدف مورد نظر رسید. سنگینی داستان به سوی تورنیگ سوق داده است و حتی از طرح فیلمنامه هم میتوان به بهره بردن کارگردان از داستان زندگی آن، پی برد. پس با فیلمی درام از زندگی فردی مواجه هستیم که به عنوان یک مخترع، یک نابغه و یک سرباز افتخار آفرین جنگی، به حساب میآید. عنصر دیگری که ترکیب آن با زیر ژانر جنگی، زینت خاصی به اثر بخشیده است، عنصری به اسم ریاضیات است. آلن تورینگ پیش از این که به جایگاه خاصی در اختراع و نوآوری و خلاقیت برسد (سرانجامی که در پایان فیلم تماشا کردید)، یک ریاضی دان بزرگ نیز بود. کسی که جزو نوابغ ریاضیات جهان بود و با علم مسطلش به ریاضیات توانست به جایگاه کنونی خود برسد که در ادامه بیشتر به آن میپردازیم.
اگر فیلم را ندیدهاید، از این قسمت به بعد متن را نخوانید که حاوی اسپویل است.
خلاصه داستان فیلم صراحتا به دورانی از جنگ جهانی برمیگردد که آلمانها در جبهه قدرتمند این جهنم قرار داشتند. روزگاری که اروپا در آتشی از درون زبانه میکشید و در هر دقیقه چندین و چند انسان جان خود را از دست میدادند. نکتهی مورد تمرکز فیلم، آن هم به صورت فرعی (همان طور که بیان کرده بودم، هدف فیلم چیزی جز جنگ جهانی و شکستن کد انیگما است) کد انیگما میباشد که بیننده را مجذوب خود میکند. کد انیگما در آلمان به عنوان یه راهبرد انتقال اطلاعات و دستورهای نظامی مورد استفاده قرار میگرفت. کدی که به صورت عمومی (به دلیل امنیت بالایی که داشت، تمام افراد جهان، توانایی دسترسی به کد انیگما را داشتند و نکته مهم آن همان رمزگشایی غیر ممکن آن بود) پیامهای نظامی را رمزنگاری (از سوی مبدا) و رمزگشایی (از سوی مقصد) میکرد و نقشههای آلمانها را به ثمر میرساند. تعدادی از ریاضی دانان بزرگ و نوابغ جهان دور هم در انگلستان جمع میشوند و برای رمزگشایی کد انیگما تلاش میکنند. یکی از آن ریاضی دانان آلن تورینگ (یکی از بزرگ ترین نوابغ ریاضی جهان) میباشد. او به همراه پنج تن دیگر، به رمز گشایی این کد میپردازند. داستان فیلم در نگاه اول تعریفی از شکستن کد انیگما و دردسرهای بیپایان آن است ولی با دقت بیشتری که مشاهده میکنیم، میبینیم که هدف مورتن تیلدوم، آلن تورینگ، این ریاضی دان بزرگ جهان است. با یک فیلم بیوگرافی جنگ جهانی مواجه هستیم که با هر دو بُعد خود، به خوبی کنار میآید و در حالتی موازی به اندازه ظرفیت داستانی دو مورد ذکر شده، به آنها میپردازد. فیلم با سکانسی از وضعیت کنونی (در فیلم چندین خط زمانی وجود دارد و تشخیص حال و گذشته سردرگمی ایجاد میکند، با بیان سال میشود به تقریب آن دست پیدا کرد، سال ۱۹۵۱) آلن تورینگ شروع میشود که فقط با دیدن مواردی که از زاویه دوربین روایت میشود و سَر نخ درست و حسابی هم به مخاطب نمیدهد، به شکل گذرا آن را سپری میکنیم. خوبی اثر تیلدوم در غنیمت شمردن تمامی ثانیههای فیلم است. به سرعت به سراغ عنصر مورد هدف خود میرود و تلافی وقت را فدای افزایش قدرت کیفی روایت داستانیاش میکند. او به سرعت به دورانی از تاریخ میرود که اغلب جریانات فیلم در آن دوران کلیک میخورد. اولین جهش خط داستانی فیلم به اولین سال وقوع جنگ جهانی در لندن برمیگردد (سال ۱۹۳۹). اولین سوق داستانی در لوکیشن فیلم شکل میگیرد، کارخانه رادیوسازی بلتچلی، مکانی که قرار است روایتگر سری اتفاقات اعجاب انگیزی در آن باشد. اولین اقدام فیلم معرفی شخصیت فرعی و اصلی صورت میگیرد. ما با گروهی از انسانها مواجه هستیم که از نوابغ ریاضی آن دوران هستند و باید با کمک یکدیگر، کد انیگما را بشکنند. آلن تورینگ نیز یکی از آن ریاضیدانانی است که در این گروه زیر نظر هیو الکساندر (با بازی بسیار خوب متیو گود)، قهرمان شطرنج در انگلستان، است. قدرت بالای کارگردانی تیلدوم در قانون علت و معلولی موجود در “بازی تقلید” میباشد. او بیهوده دست به کاری نمیزند و برای تمامی راهبردهایش هدفی در پسِ آن دارد. یکی از آنان که مربوط به روابط اجتماعی تورینگ در جامعه است، مورد هدف کارگردان میباشد. هدفی که کارگردان با استفاده از فلش بکهایی تودرتو (در فلش بکِ روزهای اولیه جنگ جهانی، به دورانی از دبیرستان و کودکی آلن تورینگ میرود)، ریشه یابی را از آن دوران استارت میزند و دلیلی موجه برای وضعیت کنونی آلن به مخاطب ارائه میدهد. خط داستانی فیلم آرام و قرار ندارد و در یک لحظه با جهشی، به سوی دورهای خاص از زندگی تورینگ میرود و آن هم به دلیل خاصی که کارگردان مد نظر خود قرار دارد، انجام میپذیرد.
“بازی تقلید” بیشتر به بازی زندگی آلن تورینگ شباهت دارد تا دستگاهی با قدرت بالای هوش مصنوعی و تشخیص اطلاعات. کارگردان با ارجاعاتی که به گذشتهی تورینگ میزند، شخصیت تکامل یافتهی او را بیشتر به مخاطب میفهماند گرچه به تمامی آنها پرداخته نمیشود ولی در مدت کوتاه زمان فیلم، ارتباط تنگاتنگ تمام اتفاقات، به جریان اصلی فیلمنامه کمک زیادی کرده است و از نقاط قوت فیلم محسوب میشود. ورود کارکتر جُوان کلارک (با هنرنمایی کیرا ناتالی) به جریان فیلمنامه، جان دیگری به روابط و داستانهای فیلم میدهد. جوان کلارک اولین مرکز داستانی است که با رسیدن فیلمنامه به آن، مسیرهای دیگری را باز میکند و ریل قطارِ فیلم در خط مسیرهای جدید معرفی شده، قرار میگیرد. آن دو مسیر، یکی مربوط به رمز گشایی کد انیگما میباشد که با ورود جوان کلارک، شکل و قیافه جدیدی به خود میگیرد و دیگری نیز مربوط به خود آلن و ارتباط عاشقانه او رقم میخورد. قسمتی از زندگی آلن تورینگ که مشکلات زیادی هم برای این نابغه به وجود آورده بود و نقاط تاریکی را در سرنوشت او رقم زده است. مراحل شکستن کد انیگما و طراحی ماشین مورد نظر تورینگ، وضع و حالت دیگری به خود میگیرد و وارد فاز جدیدی از رمزگشایی میشود. مورتن تیلدوم در خلق سکانسهایی که فراز و نشیبهای مربوط به تلاشهای تورینگ و تیم همراه او برای بدست آوردن کد انیگما است، کوتاهی نمیکند و با دقت و حوصله تمام به بیان آنها میپردازد. نمایش با جزییاتی که در جریان رمزگشایی انیگما توسط کارگردان انجام میشود و همراهی آن با قدرت بالای نقش آفرینی بندیکت کمبربچ در نقش آلن تورینگ، جلوهی آن را بیش از پیش درخشان کرده است. تلاشهای تورینگ برای دفاع از اختراعش در برابر نیروهای دولتی و نظامی که کار او را بیهوده میپنداشتند و به نظر، قصد تخریب و پایان دادن به کار دستگاه مورد نظر داشتند، از نمونههای بسیار عالی اجرای کمبربچ در نقش یک پدر در قبال فرزندش است (حس پدر گونه بندیکت کمبربچ در قبال اختراع ماشین بررسی احتمالات و رمز گشایی کد انیگما).
دیگر مواردی که در فیلم به چشم میآید و مورد دیگری از داستان حواشی کد انیگما محسوب میشود، جاسوسی از شوروی بود که در تیم اکتشافی آلن در حال خدمت به گروه بود و ترکیب داستان شخصی آلن با چنین موردی از داستان چالش برانگیز انیگما، نوید پیوند زیاد تک تک وقایع فیلم به یکدیگر را میدهد که کارگردان با زیاد کردن پیاز داغ روابط تیره و تار آلن در زندگی شخصیاش، تاثیرگذاری آن را بیشتر میکند. معمولا مسیر رسیدن به موفقیت همیشه جذابتر از نهایت و سرانجامی است که با دست یافتن به هدف خاتمه مییابد. ولی “بازی تقلید” نوع دیگری را به مخاطب نشان میدهد و برای آن قواعد جدیدی را خلق میکند. هر چقدر که فیلم در مسیر شکستن کد انیگما بسیار اصولی و کنترل شده، قدمهای خود را برمیدارد، در سرانجام رسیدن به آن هدف، با جنجال و جنبش و غوغایی درونی میدَوَد. آرام و قرار نداشتن فیلم در سکانسهای پایانی مربوط به شکستن کد انیگما به شکل اعجاب برانگیزی بر روی مخاطب تاثیر میگذارد و مزه شیرینی حس رمزگشایی و پیدا کردن جواب مسئلهای به دشواری انیگما، به مزاج تمام بینندگان خوش میآید. نقش کلیدی کارگردان در خلق چنین سکانسهایی مورد غیر قابل چشم پوشی است. بگذارید با دقت بیشتری به سکانسهای پایانی رمزگشایی نگاه کنیم و آن را بررسی کنیم. مورد قابل بیانی که مربوط به حالات دوربین و جهشها و جوانب آن است در این سکانسها بسیار مشهود است. یکی از این حالات و روشهای رایج امروزی در هالیوود، استفاده حالت دوربین بر روی دست توسط فیلمبردار و فیلمبرداری فیلم به این شیوه است. شیوهای که حس هیجان و عدم آرامش و سکون را به مخاطب میدهد و یک حس التهاب درونی را به بیننده القا کرده و به بیننده اتمسفری از تردید و شک تقدیم میکند. روشی که بسیاری از کارگردانان اکشن ساز و بلاک باستر ساز هالیوود به آن رو آوردهاند و به عنوان سبک رایجی در سینما به حساب میآید. ولی نکتهی قابل توجه در “بازی تقلید”، عدم استفاده این سبک توسط کارگردان در سکانسهای نهایی شکافتن رمز انیگما است. مورتن تیلدوم بدون استفاده از دوربین بر روی دست و استفاده به جا از کاتهای سریع و بدون مقدمه که وضع و حال تمامی اعضای گروه را به خوبی به تصویر میکشید، مسیر خود را طی کرد. دلیل عدم استفاده تیلدوم از شیوه مذکور، مربوط به درون مایه فیلم در آن دقایق از اثر بود. کارگردان با ثابت نگه داشتن دوربین و بهره مندی از دوربین در قالب کاتهای کوتاه و سریع، یک نوع حس اطمینان و موفقیت را به بیننده منتقل میکند. اعتماد کارگردان به آخرین تلاشهای آلن و تیمش، از ثبات دوربین به خوبی القا میشود و خیالمان از این بابت راحت است. او با زبان بیزبانی به مخاطب میفهماند که این بار دیگر همانند دفعات پیشین، پروژه با شکست مواجه نمیشود و بالاخره راه حل پیدا شده است.
شکستن کد انیگما پایان ماجرا نمیباشد و این کد فقط بخش وسیعی از زندگی آلن تورینگ را در بر میگرفت و نه همهی آن. آلن تورینگ جزو افرادی از جامعه بود که علایق و انگیزه و روابط متفاوتی با دیگر اعضای جامعه داشت. فردی که در زندگی با توجه به خواستههایش، با مشکلات زیادی مواجه شد و زندگیاش را با تلخی به پایان رساند. تفاوت او در روابط عاشقانهای که در زندگی هر شخصی رقم میخورد، بسیار مشهود و چالش برانگیز بود. کارگردان از ابتدای فیلم طرح ریزی فیلمنامه را بر عدم احترام به تفاوت ساختاری در روابط انسانی و چگونگی مقابله و نگرش دیگران به این موضوع، انجام داد. نقدی بر تصمیمات انسانهایی در آن دوره که با عقاید خود، زندگی چنین افرادی همانند تورینگ را زودتر از معمول به پایان رساندند که از قضا همان فرد آزار دیده و درک نشده از سوی جامعه و دولتمردان و جهان، فرد نابغهای به اسم آلن تورینگ باشد. نکتهی مهمی که مورتن تیلدوم در “بازی تقلید” به آن میپردازد، داوری از وضع پیش آمده است. او در جایگاه کارگردان به خود اجازهی قضاوت در باب اتفاق به وجود آمده را میدهد. قضاوت از سوی صاحب اثر (گرچه داستان از یک واقعه حقیقی روایت میشود ولی باز هم در سینما به صاحب اثر اختیاراتی داده میشود) تا حد و چارچوبی، حتی لازم و بدون مشکل است ولی اجبار و تحمیل آن، یک عمل غیر قابل قبول است. شاید در نگاه و دید اولیه ما بینندگان فیلم، با طرز فکر درستی از سوی تیلدوم طرف باشیم ولی مورد قابل تامل، چگونگی به وجود آمدن این نوع گونه از احساسات و روابط در آلن تورینگ نابغه بود. موردی که حتما مربوط به دوران شکل گیری شخصیت اخلاقی او میشد (مربوط به دوران دبیرستان و بچگی و حتی پیشتر از آن) و کارگردان همانند ارجاعاتی که در تمامی سکانسهای شکستن رمز انیگما به آن اشاره میکند، باید دقایقی جداگانه را برای به وجود آمدن چنین حس متفاوتی در تورینگ خرج میکرد و تابلو و قلم، هر دو را به دست بیننده میداد و آنگاه بیننده با طرز فکر خود، تابلوی سفید داده شده را با قلم میآراست. ارجاعات مورتن به چنین موضوعی که حتما به گذشتهی آلن مربوط است، کمرنگ و بدون هدف دنبال میشود و به گونهای رقم میخورد که انگار عدم وجود آنان نیز فرقی در نتیجه فیلم ندارد و به نوعی فقط وابسته به هنرنمایی بسیار عالی بندیکت کمبربچ در نقش انسانی با جهت گیری خاصی در روابط عاشقانهاش خلاصه میشود. پس اشکال گرفته شده به جهت گیری کارگردان و تحلیل و بررسی درستی و نادرستی قضاوت او نمیباشد و صرفا محدود به رویهی چگونگی انجام آن است.
آلن تورینگ در سپری کردن چالشهای زندگیاش، با سخت کوشی و ذهن قدرتمنداش، چیزی جز موفقیت را نمیدید ولی در بزرگترین جادهی سنگ لاخی احساساتش، شکست خورد و ضربه جبران ناپذیری نیز برای آن اتفاق متحمل شد. اگر کد انیگما را مسئله اول نام بنهادیم، مسئله دوم مربوط به روابط عاشقانه آلن معنا میشود. مسئله ای که نه صورت مسئله دارد (پیدایش این مسئله توسط کارگردان به صورت کمرنگ و ضعیف انجام شده است و مخاطب فقط به دلیل بازی بسیار عالی بندیکت کمبربچ، فشاری که به آلن از هر ناحیه وارد میشود را حس میکند و به او حق میدهد) و از همه مهمتر این مسئله، تمام پارامترهایش نیز مجهول و غیر قابل حدس و حل کردن هستند، حتی سختتر از کد انیگما و به همین روال غیر قابل حل کردن. “بازی تقلید” تقلیدی از سختترین الگوریتمها و پیدا کردن ناممکن ترین جوابها است ولی آن هم قادر به نجات دادن آلن از مشکلات نازل شده بر آن نمیباشد. قصه شکستن کد انیگما به خودی خود جذابیت زیادی برای روایت و فیلمنامه دارد ولی مورتن تیلدوم چیزی بیشتر از نمایش آلن تورینگ و عمل محرمانه او در قبال میلیون انسانهایی که در صورت طولانی شدن جنگ جان میباختند، میخواست. گرچه داستان مورد هدف فیلمنامه کد انیگما نمیباشد ولی مورتن با ذکاوت خود، سعی در به کار گیری تمام پتانسیل خوابیده در انیگما کرده بود و نتیجه مطلوب آن را نیز مشاهده کرد. همانطور که حتما میدانید، مورتن تیلدوم دو سال بعد از “بازی تقلید”، فیلم “مسافر” (Passengers) را کارگردانی کرده و یک درام عاشقانه فضایی را برای مخاطبان فراهم کرد. با وجود ضعفها و نقاط قوتهایی که “مسافر” در تک تک دقایقش مشهود بود، ولی ریشههایی از شیمی بین دو کرکتر اصلی فیلم “مسافر” در “بازی تقلید” تیلدوم به چشم میآید و او توانست تا حدودی در چارچوب روایی فیلم و در حد و مقدار جایز، برای درک بهتر تفاوت آلن تورینگ با دیگران، موفق ظاهر شود. گرایش نامعمول آلن عنصر مورد هدف کارگردان و مشخص کننده مسیر قابل بحث است. در طول فیلمنامه، کارگردان از هر کارکتری که توسط یک بازیگر سکان هدایت آن صورت میگیرد، بهره خاصی میبرد، آن هم برای تکمیل داستان بیوگرافی آلن تورینگ. در دورانی که آلن درگیر رمز گشایی کد بیشاخ و دم انیگما بود، تیم همراه او (همانند کارکترهایی به اسم هیو الکساندر و پیتر هیلتون)، جزو کارکترهایی بودند که در طول روایت زندگی آلن به آن کمک میکردند. نکتهی دیگر کارکترهای فرعی فیلم، مربوط به تاریخ مصرفی است که کارگردان برای آنها باز هم به همین دلیل (تا زمان مورد نیاز برای کمک به شخصیت اول فیلمش)، رعایت میکند. کارکتری همانند جوان کلارک علاوه بر کمک به آلن و تیمش در مسیر رمز گشایی انیگما، نقش مهمی را در مشکلات گرایش جنسی آلن ایفا میکند و بازیگر این نقش، کیرا ناتالی، این بار به کمک بندیکت کمبربچ میآید و کمک حال او میشود. عجز و درماندگی آلن در زندگی شخصیاش که هر چه در آن پیش رفت، برخلاف دیگر مسیرهای زندگیاش، بیشتر و بیشتر از قبل میشد و مانند خورهای به جانش افتاده بود.
یکی از مسیرهای موفقیت آمیز فیلم در روابط عاشقانه آلن تورینگ با جوان کلارک به حساب میآید و مورتن تیلدوم با “بازی تقلید” و “مسافر” به مخاطبانش ثابت کرد که در ساخت لحظات عاشقانه، آن هم به شیوهای غیرمعمول و تقریبا چالش برانگیز، تبحر خاصی دارد و میتواند در این زمینه به جاده موفقیت خود قدم بگذارد و ادامه دهد. او در “بازی تقلید” به سراغ نوعی از رابطه عاشقانه رفت که دو سوی رابطه، به یک اندازه به هم علاقه ندارند، بهتر بگویم، یکی از افراد یک سوی این رابطه، اصلا تمایل و میلی به جنس مخالف ندارد. یک رابطه عاشقانه یک طرفه و ناقص که قطعا از سوی مخاطب لذت بخش و خوش تعریف نمیباشد ولی واقعیت قضیه را به تصویر میکشد. آلن در مهمترین لحظات زندگیاش، چه موفقیتش برای شکستن رمز انیگما و چه کنترل تمایلات درونیاش، به جُوان نیاز دارد. استارت این رابطه با رمز گشایی و در نتیجه تست گرفتن از متقاضیانِ شرکت در تیم آلن میخورد (البته به این اسم توسط آلن، فراخوانی سراسری نشده بود!) و در ادامه عشق و احساسات بدون بنیانی در آن شکل میگیرد و ستونهای لغزنده آن، یکی پس از دیگری تخریب میشوند و آلن در زیر این آوار، محبوس میشود و راه فراری پیدا نمیکند و در نهایت، این آوار بر نابغهای همانند آلن تورینگ نیز غلبه میکند و سرانجام برتری خود را به رخ آلن میکشد. همانطور که به آن اشاره کردم، هدف کارگردان تخریب ستونهای روابط عاشقانه آلن و جوان و آوارهایی که بر سر او فرود میآید نمیباشد، او از مبدا با ساخت ستونهایی در مناطق گسل زده مشکل دارد. آن سازهها توسط انسانهایی که آن دوره و زمانه به این نوع گرایشات واکنش تندرویانهای نشان میدادند و از قصد مناطق گسل زده را برای آنان برگزیدند. کسانی که حکم منفی صادر میکردند و آن را مشکلی جسمی و جنسی میپنداشتند و به انسانهایی با گرایشهای نامعمول، بیشتر از زاویه دید یک مجرم و گناهکار نگاه میکردند تا یک انسان استثنا و متفاوت با دیگران. پایان بندی فیلم نیز همانند مرثیهای برای یکی از نوابغ تاریخ بود که با تلخی هر چه تمامتر رقم خورد. آلن تورینگ که با خلق دستگاهی که کد انیگما را رمز گشایی میکرد، توانست اولین کامپیوتر جهان را طراحی کند و پدر علم کامپیوتر لقب بگیرد و در تاریخ ماندگار شود. گرایش غریزی تورینگ (به تعریف دیگر گرایشات حیوانی هر انسان) به عنوان یک عنصر نابود کننده گرایشهای انسانی او ، محسوب میشود و پایان زود هنگامی را برای او رقم زد. سرانجام آلن تورینگ در ۴۱ سالگی و سال ۱۹۵۴، خودکشی کرد. (آلن تورینگ در اثر مسمومیت با سیانور جان باخت و توسط کالبد شکافی ها گزارشات پلیس، خودکشی مستقیم تلقی میشد ولی طبق اظهارات مادر آلن، او به دلیل بی دقتیاش در نگهداری مواد شیمیایی در خانه، جان باخت).
کارگردان زندگی تلخ و ناکام آلن تورینگ را با قدرت بالای کارگردانیاش به نمایش میگذارد و تمام بینندگان اثر را در حسرتِ فردی چون تورینگ نگه میدارد. راهبرد مناسب کارگردان برای ساده ساختی اثرش نیز هوشمندانه و موثر عمل میکند. مورتن تیلدوم بیشتر از این که بیننده را با نحوه چگونگی شکستن کد انیگما و مسائل تخصصی کامپیوتر و شیوه ساخت ماشین حدس احتمالات آشنا کند، قدم در بخشی از مسیر موفقیت آلن میگذارد که بیانگر وضع و حال او در آن دوران است. دورانی که فشار و استرس و دلهره، به عنوان کوچکترین ریاکشنهایی از سوی آلن محسوب میشد و چالش برانگیزترین دوران کاری او به حساب میآمد. کشتار و قتل عام انسانهایی بیگناه در جهان که در هر دقیقه بر تعداد افزوده میشد. سرانجام تورینگ به واسطه ذهن قدرتمندش، به تنهایی یکی از مهمترین عوامل پایان دهنده جنگ جهانی دوم لقب میگیرد اسم او در تاریخ یک بار برای چنین عملی ثبت میشود و یکی از قهرمانان جنگی محسوب میشود و یک بار دیگر به عنوان خالق اولین کامپیوترها و پایه گذار علم کامپیوتر در جهان، در تاریخ برای همیشه ماندگار میشود و زندگی تلخ و کوتاه و خودکشی او غم انگیزترین بخشاش، نه به خودش، نه به خانوادهاش، بلکه به تمام انسانهای دنیا برمیگردد که نتوانستند از این نابغه بهره بیشتری ببرند.
“بازی تقلید” یک درام بیوگرافی توام با ژانر جنگی (زیر شاخه آن، جنگ جهانی) است. فیلمی که در تلخترین لحظات، بیننده را به فکر فرو میبرد و روایتی از نوابغ تاریخ و یکی از افراد تاثیرگذار بر آینده بشر و زندگی آن. روایتی محرمانه از از ماموریتی نفسگیر و با التهاب. “بازی تقلید” جزو معدود آثار جنگیای به حساب میآید که هیچ علایمی از جنگ در آن دیده نمیشود؛ در اکثر سکانسهایی که مربوط به نمایش حملههای متحدین به متفقین میشد، تک تک آنها، با نمایشی توام با مستندی از جنگ جهانی دوم همراه بوده (ترکیب جلوه های ویژه و به دنبال آن استفاده از اسناد مستند) و تمامی آنها تصاویر و فیلمهایی مربوط به آن دوران بودند. ولی نکتهِ مهمی که در طول فیلم بارها حس میشود، بار سنگینی از احساسات و فشارهای روحیای میباشد که شخصیتهای اصلی و فرعی فیلم به دلیل جنگی به آن عظمت، دچار شدهاند و بیننده نیز آنها را حس میکند. حتی اگر به دید یک فیلم جنگی محور (War) به دیدن “بازی تقلید” بپردازید، خود به خود شیفته نوع روایت و سرعت مناسب و یکدست فیلمنامه میشوید و آن را تا پایان دنبال میکنید. پس در هر صورت دیدن “بازی تقلید” برای تمام دوستداران سینما واجب است و باید تاکید کنم دوستداران سینما، زیرا “بازی تقلید” شاید به مذاق کسانی که به تاریخ حقیقی آن دوران واقفاند، اثری با کمی تحریف واقعیت محسوب شود و خوش نیاید ولی از دیدگاه یک بیننده برای دیدن اثری بیوگرافی در شاخه آثار سینمایی، با درامی خوش ساخت و سرگرم کننده از یک نابغه روبه رو هستیم. آن نابغه آلن تورینگ، پدر علم کامپیوتر و یکی از بزرگان هوش مصنوعی و خالق بازی تقلید است.
نظرات