پس از چهار سال دوری از میادین، پادشاه سرگرمیسازی در سینما بار دیگر برگشته است تا به مدت ۱۵۰ دقیقه، به ما یادآوری کند که چرا دیوانهوار سینما را دوست داریم. جالب اینجاست که «روزی روزگاری در هالیوود»، خود نحوهی ابراز عشق تارانتینو به سینما و به صورت دقیقتر، عصری گمشده از سینمای هالیوود است. در ادامه و بررسی این فیلم با سینما فارس همراه باشید.
تماشای «روزی روزگاری در هالیوود» برای من که هوادار بزرگ کوئنتین تارانتینو هستم، از جهتی بسیار خوشحالکننده و از جهتی غمانگیز بود. خوشحالکننده چرا که «روزی روزگاری در هالیوود» ضمیمهی شایستهی دیگری برای کارنامه پربار تارانتینو است که تماشایش برای یک سینهفیل که از سیل توهینآمیز و غیرقابل توقف بلاکباسترهای تکراری و معلومالحال هالیوودی خسته شده، مانند ابـر بـارانی در نگاه تشنه آبی در صحرا است. غمانگیز هم از این جهت که «روز روزگاری در هالیوود»، به شمارش خود آقای تارانتینو، نهمین فیلم این کارگردان (تارانتینو دو فیلم Kill Bill را یک فیلم حساب میکند) است و این به معنای نزدیک شدن به ایستگاه پایانی این کارگردان افسانهای هستیم. تماشای «روزی روزگاری در هالیوود» مانند تماشای اپیزود «آزیمندیاس» از سریال «بریکینگ بد» است. اگرچه سریال در آن اپیزود موفق میشود با ارائهی یکی از بهترین اپیزودهای تاریخ تلویزیون، خودش را برای همیشه جاودانه کند اما همزمان به پایان رسیدن ماجرای کسانی که ۵۰ ساعت در کنارشان بودهایم، به غایت ناراحتکننده است.
تارانتینو در کنار کریستوفر نولان، سرکردهی موج جدیدی از سینما است که تمرکز اصلیاش ارائهی بلاکباسترهای اریجینال و با کیفیت است که هدف اصلیشان سرگرم کردن مخاطب است. اینکه بلاکباسترها را به عنوان سینما حساب کنید یا نه کاملا بستگی به خود شما دارد، با این حال تارانتینو بدون شک یکی از بهترینها، اگر نه بهترین، در این زمینه است. بهترین توصیف برای فیلمهای تارانتینو «صیقلخورده» است. تارانتیو مانند یک دانشنامهی انسانی سینما است و فیلمهای او به مانند کلاژی از سکانسها و دیالوگهایی است که در آثار دیگر دیدهایم و حالا به بهترین شکل ممکن کنار یکدیگر آمدهاند تا در خدمت روایت داستان و سرگرم کردن مخاطب باشند. با این اوصاف، میتوانید متصور شوید تارانتینو برای ساختن فیلمی در مدح سینما، چندتا از بهترین حقههایش را از آستین بیرون خواهد آورد. «روزی روزگاری در هالیوود» از این بابت ابدا مخاطب را ناامید نمیکند و با وجود مشکلاتش و پایانبندی پرایرادش، احتمالا بهترین پردهی دوم کارنامهی این کارگردان را ارائه میدهد که به مدت ۹۰ دقیقه، بیوقفه مخاطب را با دیالوگهای درجهیکش، بازی شگفتانگیز بازیگرانش و ستپیسهای حیرتانگیز میخکوب میکند.

«روزی روزگاری در هالیوود» از این بابت ابدا مخاطب را ناامید نمیکند و با وجود مشکلاتش و پایانبندی پرایرادش، احتمالا بهترین پردهی دوم کارنامهی این کارگردان را ارائه میدهد که به مدت ۹۰ دقیقه، بیوقفه مخاطب را با دیالوگهای درجهیکش، بازی شگفتانگیز بازیگرانش و ستپیسهای حیرتانگیز میخکوب میکند.
یکی از مشکلاتی که ممکن است طرفداران قدیمی تارانتینو با این فیلم داشته باشند، عدم تشابه نسبی آن با ساختههای پیشین این کارگردان است. تارانتینو اصولا کارگردانی است که فیلمهای ژانر میسازد. تمام فیلمهای او پر از کهنالگوهای مشاهده شده در ژانر آن فیلم هستند. مثلا «جنگوی از بند رها شده» که وسترن اسپاگتی با محوریت انتقام است. پایان این فیلم مانند تمام وسترنهای اسپاگتی با محوریت انتقام یک آدم خوب است. فیلمهای تارانتینو همانقدر که در داشتن سکانسهای غافلگیرکننده معروف هستند، همانقدر هم در پایان و گرهگشاییهای داستانی قابل پیشبینی هستند. وقتی فیلمهای ژانر میسازید که کلاژی از فیلمهای مورد علاقهتان است، غیر از این هم ممکن نیست. با این حال، «روزی روزگاری در هالیوود» کمی از این قاعده مستثنی است. فیلم با سرعتی بسیار کند رو به جلو میرود و از سوئیچ کردن بین خطهای داستانی مختلفش ابایی ندارد. اصلا فیلم به آن شکل خطهای داستانی مشخصی ندارد و بیشتر همراهی با دو مرد شاغل در هالیوود است که به روزهای آخر حرفهشان رسیدهاند.
با این وجود این موارد باعث نشده که «روزی روزگاری در هالیوود» از موتیفهای سینمای تارانتینو که دوستشان داریم پر نباشد. تارانتینو یک عاشق سینما است و «روزی روزگاری در هالیوود» هم مانند به حقیقت پیوستن فانتزی یک سینهفیل است. اول از همه پس از سالها انتظار بالاخره شاهد اولین همکاری لئوناردو دیکپریو و برد پیت، دو تا از باپرستیژترین بازیگرین هالیوود مدرن هستیم. تارانتینو با آزادی عمل بالایی که دارد موفق میشود حتی این بازیگران را به نوعی در فیلمهای دهه شصتی جا دهد؛ به عنوان مثال اگر تا کنون میخواستید بدانید حضور لئوناردو دیکپریو به جای استیو مککوئین در «فرار بزرگ» چگونه خواهد بود، ساختهی تارانتینو این جواب را به شما خواهد داد. فیلم مانند اکثر فیلمهای تارانتینو متشکل از یک خط داستانی نیست و شامل چند داستان است که به نوعی به هم متصل میشوند. همچنین «روزی روزگاری در هالیوود» در دورهی تاریخی دیگری روایت میشود و تارانتینو باز هم به سبک خودش، دست به تغییر تاریخ زده است. «روزی روزگاری در هالیوود» اما در مورد خانواده منسون و قتل عام معروفشان نیست. شاید همین مسئله باعث ناامیدی برخی از این فیلم شده باشد. حضور منسونها در فیلم گذرا است و اگر چه آنها در دوتا از خارقالعادهترین سکانسهای فیلم حضور دارند، به هیچ عنوان مرکز ثقل فیلم نیستند. «روزی روزگاری در هالیوود» در مورد یک دورهی منقرض شده در هالیوود و بیرحمی صنعت فیلمسازی در آمریکا است. ریک دالتون که روزگاری ستارهی هالیوود بوده است حالا بدون اینکه کسی ککش بگزد در حال فراموش شدن است. هر چند از آن جهت که تارانتینو همیشه فیلمهایش را به پایان خوش میرساند و در این راه تغییر میدهد، هالیوود دهه شصت هم در «روزی روزگاری در هالیوود» به وجود داشتن ادامه میدهد.

حضور منسونها در فیلم گذرا است و اگر چه آنها در دوتا از خارقالعادهترین سکانسهای فیلم حضور دارند، به هیچ عنوان مرکز ثقل فیلم نیستند. «روزی روزگاری در هالیوود» در مورد یک دورهی منقرض شده در هالیوود و بیرحمی صنعت فیلمسازی در آمریکا است.
بر کسی پوشیده نیست که تارانتینو استاد نوشتن دیالوگهای گفتوگومحور و پیشروی داستان از طریق ستپیسهای بلند و پر از دیالوگ است. با توجه به اینکه این حرفها و اعمال یک شخصیت هستند که شخصیتپردازی او را شکل میدهند، «روزی روزگاری در هالیوود» هم از چندتا از بهترین شخصیتهای سینمای مدرن برخوردار است. ریک دالتون را داریم که باید قبول کند دورهاش در هالیوود به سر آمده است؛ ریک در زندگی روزمره لکنت زبان دارد و حرفهایش را به سختی ادا میکند. با این حال برروی صحنه یک نوع حس آرامش و اعتماد به نفس خاص را دارد که از علاقهی واقعی این شخص به بازیگری میگوید. سکانسی در فیلم وجود دارد که ریک با دختربچهای در مورد یک رمان صحبت میکند. ریک از این میگوید که شخصیت اصلی رمان زمانی یکی از بهترین رامکنندههای اسب در غرب وحشی بوده اما به خاطر آسیبی که به کمرش وارد شده، حالا باید قبول کند دیگر نمیتواند مانند گذشته فعالیتش را ادامه دهد. نوشتن چنین سکانس نبوغآمیزی برای نمایان کردن آشوب درونی یک شخصیت، از تعداد انگشتشماری برمیآید و تارانتینو یکی از آنها است. کلیف بوث شخصیت محوری دیگر داستان است که شخصیت دوستداشتنیاش با یکی از بهترین نقشآفرینیهای دوران بازیگری برد پیت همراه شده است. کلیف پرشده از تناقض جالب است. از طرفی آنقدر بیخیال و سرخوش است که به شایعات مربوط به قتل همسرش ،کوچکترین اهمیتی ندهد و از طرف دیگر آنقدر دیگران برایش مهم هستند که برای مطمئن شدن از سلامت یک نفر که هشت سال پیش او را دیده است، جانش را به خطر بیاندازد. این فیلم متعلق به این دو نفر و تعاملاتشان در حالی که به پایان خطشان نزدیک میشوند است. چارلز منسون و دیگران هم تنها بخشی از این تعاملات هستند.
با این همه «روزی روزگاری در هالیوود» بدون نقص هم نیست. پردهی سومها و جمعبندی از مشکلات اصلی تعداد دیگری از فیلمهای تارانتینو بودهاند و متاسفانه، جدیدترین فیلم او هم به این دسته اضافه شده است. پایان «روزی رورگاری در هالیوود» آنقدر خوب است که مشخص کند فیلم با خودش چند-چند است و نمای نهایی فیلم هم یکی از همان پایان خوشهای پریانی است که تارانتینو خودش دوست دارد (هر چه باشد این فیلم برای خود تارانتینو است). با این حال هر چه به پایان فیلم نزدیکتر میشود متوجه خواهید شد که شاید ۱۶۱ دقیقه کمی برای این فیلم زیادی بوده است. همچنین رفرنسهای موجود به فیلمها و سریالهای دهه شصتی، کمی زیاد هستند و عدم آشنایی با فرهنگ عامهی آمریکا در آن زمان، میتواند مقدار زیادی از تاثیرگذاری برخی صحنهها بکاهد.

بر کسی پوشیده نیست که تارانتینو استاد نوشتن دیالوگهای گفتوگومحور و پیشروی داستان از طریق ستپیسهای بلند و پر از دیالوگ است. با توجه به اینکه این حرفها و اعمال یک شخصیت هستند که شخصیتپردازی او را شکل میدهند، «روزی روزگاری در هالیوود» هم از چندتا از بهترین شخصیتهای سینمای مدرن برخوردار است.
بسیاری از لذتهای تماشای جدیدترین ساختهی تارانتینو، قابل توصیف با کلمه نیستند و باید فیلم را ببینید و برای خودتان تجربهاش کنید. «روزی روزگاری در هالیوود» فیلمی از یک عاشق سینما برای عاشقان سینما است و اگرچه کسانی که در این دستهبندی جای نمیگیرند هم ممکن است حسابی با دیدن این فیلم سرگرم شوند اما، سینهفیلهای واقعی میتوانند با تماشای رد و بدل شدن هر خط دیالوگ بین شخصیتهای دوستداشتنی فیلم، شکل گرفتن ناخودآگاه لبخندی بزرگ بر لبشان را حس کنند.
نظرات
نقد افتضاحی بود. ممنون.