فیلم «شوالیه تاریکی برمیخیزد» اثریست که میتوان به عنوان یک «رفع تکلیف» در کارنامه سینماییِ «کریستوفر نولان» از آن نام برد و تبعاً نیز در سهگانهی بتمنِ نولان حضوری غالباً دکوراتیو پیدا میکند. نولان در این فیلم همچنان با استفاده از آن دستاویز و نقطهٔ جذابیّت این سهگانه در میان عموم یعنی عمیق/مفهومسازیِ متظاهرانه با تکیه بر ادبیاتمحوری و کلامگرایی [ترجیحدادهشده و غالبشده بر رویکردِ ابژکتیویته در پلات فیلم] توأم با حقههای تکنیکال (تدوینموازی و کاتهای سریع در عینِ کنشها و موقعیتهای برجسته و تنشزا) یک مرعوبیّت ظاهری اما حقیقتاً تاریخ-انقضا-دار، فیلمش را ساخته و پیش برده است اما با این تفاوت بزرگ در این قسمت از سهگانه که هیچ رویکردِ سمپاتیکی وجود ندارد تا همچون قسمتِ دیدنیِ پیشین حداقل یک آنتاگونیستِ کاریزماتیک از دل اثر توانسته باشد خروج کند.
فیلم با یک مینی-پرولوگ از سخنرانی «گوردون» درباب «قانونِ دنت» آغاز شده و جلوتر با سکانس اصلیِ پرولوگِ فیلم -همچون قسمتِ پیشین- برای معارفهی شرور و بد-من («بین» با بازی تام هاردی) رسماً افتتاح میشود اما هرچه که جلوتر میرویم با تقطیعهای سریعِ روایی و البته تکنیکال همراه با دیالوگ/مونولوگهایی که بسیار از وجهِ بصریِ کارکترها جلوتر هستند مواجه میشویم. همچنین از طرفی برای حالات و حرافیهای کارکترها، هیچ تمهیدِ بصریای به عنوان یک تعلیلِ زیستی تعبیه نشده و تبعاً فیلم به شعار میل پیدا میکند و البته با تسامح و نابلدی در رسم پرترهٔ دو قطب اصلی (بتمن و بین)، فیلم به افراط در این ذلتِ مدیومی (شعاری شدن) دچار شده و از یک سرگرمیِ درستِ سینمایی عاجز میماند.
حال با یک قیاسِ بجا در محدوده ی عرض اندامِ آنتاگونیست این قسمت یعنی «بین» با «جوکرِ» کاریزماتیک قسمت پیشین (شوالیه تاریکی) و همچنین نحوه برخواستنِ پروتاگونیست این قسمت (بتمن) با آغازکردنش در قسمت اول، ایرادات و ضعف های این قسمت به چشم آمده و آن شعارزدگیای که پیشتر گفته شد، بیش از پیش خودنمایی کرده و در ذوق میزند؛ در قسمت پیشین، شرور قصه یعنی جوکر از جانب نولان در فیلمنامه از یک وجهِ سمپاتیکِ اساسی برخوردار بود به گونهای که حتیالامکان یک میزانسنِ آنارشی -هرچند با عمری کوتاه- پیرامون رسم پرتره ی شخصیتی جوکر شکل گرفت و از طرفی گفتهها و نگرشها (مفروضات) به موازات دیدهها و کنشها (عینیّات) قرار گرفته بودند و سینمایی شدند اما در این قسمت هرچند که «بین» با یک پرولوگِ قابل توجه از شمایلِ اولیه از رفتارش و حتی به چشمآمدنِ یک مسلک پارتیزان-طور به مخاطب نشان داده میشود اما هر چه که جلوتر میرویم بسیار او را در فرم و شخصیتپردازی از وجه تکنیکالِ شماتیکش عقبافتاده میبینیم. در واقع «بین» جز یک صدای شدیداً بم/فیلترشده در قاب تصویر که بیش از سایر اجزای بصری صحنه به چشم و گوش میآید چیزی نیست همچنین یک اجرای تکنیکی در گرفتن زاویهٔ های-انگل و لو-انگل پیرامونش دیده میشود که ابداً به یک میزانسن سینمایی نمیرسد زیرا پیشتر در فیلمنامه تنها با حرف و کلام و شعار ترسیم شده است و نه با کنش و عمل و میزانسن. سستی این پردازش نیز آنجایی بر مخاطب حجت تمام میکند و مضحک میشود که در اواخر فیلم پی میبریم «بین» تنها یک دستنشانده بوده و مضحکتر اینکه با یک شلیک از جانب «کَتوومن» نابود میشود. به قطع با این پایانبندی و رویهٔ شعاری، جبهه شرّ در فیلم ابداً به شماتیکی از یک سیستم توتالیتاریسم نمیرسد حال هر چقدر که با مفهومِ شرّ و انتساب واژگانی چون «مطلق» یا «لازم» بازی کرده باشد.
از آن طرف جبهه خیرّ به سرکردگیِ سوپرهیروی مشهورِ فیلم یعنی «بتمن» نیز از فرط شعاریشدن و مفهومزدگی، ذلالت فیلم را دوچندان میکند. حداقل میتوان تا حدودی برخواستنِ بتمن و -پیشتر- «بروس وین» پس از بازنشستگیِ ناخواستهاش به مدت هشت سال را به احساس نوستالژیکِ او به سوپرهیرو-بازیهایش نسبت داد (سکانس بازدید از تکنولوژی و امکاناتِ جدیدِ فاکس و چهرهٔ بشّاشِ بروس از این دیدار و همچنین هزلیاتِ کلامی کوتاه در واکنشِ سایرین نسبت به بازگشت بتمن و امکاناتش) اما قطعاً جملاتِ دهان-پُر-کنِ بروس/بتمن همچون عِرقِ به گاتهام و اتصال این احساسِ تعلّقِ کاملاً مفروضانه به برخاستن یا تولدِ دوبارهٔ روح از چالههای «انجمن سایهها»، دروغ و فریبی بیش نیست. دقتکنید به اولین حضورِ بروسوین پس از بازگشت به گاتهام که در نمایی لانگشات و یک قاب ابتر و زاید به معرض دید میآید که لو دهندهی آن همه عِرق و حساسیتِ متظاهرانه و دروغین نیز هست.
در واقع حیلهای که نولان برای پنهانسازی این ضعف های اساسی در فیلمش به کار میگیرد، شاخ و برگ دادن به کاراکترهای فرعی همچون «کت-وومن» و داستانکهای بیاهمیتشان است که با پریدنها و رفتوبرگشتهایی سریع، مفهومزدگی کارکترهای اصلیاش را میپوشاند. همچنین فیلم آنقدر در شعار سیر میکند که حتی سکانسی در باب راضیکردنِ کمیسرِ پلیسی (پیتر فولی) برای پیوستن او به مبارزه علیه «بین» شکل داده است (صحبت گوردون با وی) درحالیکه آن کارکتر هیچ کارکرد مهمی در پیشبرد داستان نداشته است. از این دست نمونهها در فیلم کم نیست. تمامی این ضعفهای خواسته و ناخواسته (فقر باطنی نولان در نگاهِ معنادار انسانی) از «The Dark Knight Rises» یک اثر دکوراتیو در سهگانه بتمن ساخته است و اگر کمی هم خارج از متن فیلم نگاهی داشته باشیم، عدم اطمینانِ نولان در تکمیلِ پروژهی بتمنش به چشم میآید که تبعاً بر این رویکردِ متکاهل و سست عنصرانه میتوان آن را مزید بر علت نیز محسوب کرد.
[poll id=”85″]
نظرات