نقد و بررسی قسمت پنجم از فصل هفتم سریال Game of Thrones

15 August 2017 - 22:38

روز گذشته قسمت جدید فصل هفتم سریال Game of Thrones «بازی تاج‌وتخت» از شبکه‌ی HBO پخش شد. اکنون قصد داریم به نقد قسمت پنجم این فصل یعنی «ایست‌واچ» بپردازیم. با سایت سینماگیمفا در ادامه‌ی مطلب همراه باشید.

  هشدار: ادامه‌ی متن دارای اسپویل بسیار شدید است و داستان این قسمت را لو می‌دهد.

رفته‌رفته به پایان فصل هفتم سریال بازی تاج‌وتخت نزدیک ‌‌می‌شویم. به همین خاطر می‌توانیم در انتظار اتفاقات هیجان‌انگیز و مهمی در این قسمت‌های آخر باشیم. پس از گذشت سال‌ها مشاهده‌ی جنگ‌های داخلی وستروس، اکنون باید منتظر جنگ عظیم‌تری باشیم. شاه شب و ارتش مردگان آماده‌ی حمله‌ی بزرگ خود به وستروس هستند و این بزرگ‌ترین چیزی است که وستروس و افراد درون آن را تهدید می‌کند. تهدیدی که باعث می‌شود تمامی زندگان در یک جبهه قرار گیرند.

قسمت «ایست‌واچ» هیجان و اکشن قسمت گذشته را در خود ندارد و آرام‌تر دنبال می‌شود، اما اتفاقات بسیار زیاد و مهمی در آن رخ می‌دهد که تاثیر به‌سزایی در آینده و سرنوشت وستروس و جنگ‌های بعدی آن دارد. «ایست‌واچ» دقیقاً از جایی شروع می‌شود که قسمت «غنائم جنگی» به پایان رسیده‌ بود. جیمی با کمک بران به صورت معجزه‌آسا و عجیبی نجات پیدا می‌کند و بدون مزاحمت هیچ فردی از سپاه دنریس، به سوی باراندازپادشاه بازمی‌گردد. نحوه‌ی نجات پیدا کردن جیمی نه‌تنها قوانین فیزیک و علم را زیر سوال می‌برد، بلکه در ادامه با فرار کردنش و بی تفاوتی دنریس و حتی تیریون برای اسیر کردن او، منطق این سکانس را به صورت کلی نادیده می‌گیرد و آن را غیر قابل باور می‌کند. اسیر کردن جیمی برای دنریس می‌توانست مزایای زیادی داشته باشد و این کار با فرستادن چند تن از سربازان دنریس به دنبال جیمی و بران به‌راحتی امکان پذیر بود. با این وجود، نویسندگان سریال تصمیم‌ گرفتند تا کار را برای سرسی بیش‌تر دشوار نکنند و جیمی را دوباره به باراندازپادشاه برسانند.

دنریس پس از نبرد قسمت گذشته، اکنون باید فکری به حال اسیران خود کند. او حق انتخابی به اسیران خود می‌دهد که به او بپیوندند یا کشته شوند. با این شرایط، طبیعی است که سربازان پیوستن به دنریس را برگزینند اما این قضیه برای رندیل تارلی و پسرش یکسان نیست. رندیل تارلی پیشنهاد دنریس را با دلایلی بسیار سطحی نمی‌پذیرد و جان خود و فرزندش را قربانی می‌کند؛ با این وجود، نکته‌ی مهم اینجاست که نحوه‌ی کشتن آن‌ها توسط دنریس بیرحمانه بود. دنریس می‌توانست آن‌ها را به رسم وستروس اعدام کند اما تصمیم گرفت با آتش اژدها آن‌ها را مجازات کند. تصمیمی که می‌تواند هشدار و زنگ خطری برای تبدیل شدن دنریس به پدرش باشد و این هشدار در حالت چهره و بازی بسیار خوب پیتر دینکلیج به وضوح آشکار است. هر چند با وجود مشاوران بسیار خوب دنریس، همچنان امید هست که چنین چیزی هرگز رخ ندهد.

در بازگشت دنریس به دراگون‌استون، او سوار بر دروگون با جان رو به رو می‌شود. در این لحظه کارگردان سکانس جالب و شاید غیرقابل انتظاری از نوازش دروگون توسط جان را به تصویر کشیده است و در این بین موسیقی نواخته شده به حس این سکانس کمک‌ می‌کند. به نظر می‌رسد که کارگردان قصد داشته تا خون تارگرین بودن جان را در این قسمت بیش‌تر نشان دهد و بر روی آن تمرکز ویژه داشته است. مهم‌ترین نکته در رفتار و رابطه‌ی متقابل دو شخصیت جان و دنریس (به خصوص دنریس و نگاه‌هایش به جان) رمانسی است که بین این دو در حال شکل‌گیری است. به دلیل رابطه‌ی خانوادگی که این دو شخصیت با هم دارند، این رابطه از دید بسیاری خوشایند نیست (که البته این واکنش بسیار هم طبیعی است). با این وجود، این رمانس تا به این لحظه باعث شده تا دیدار این دو شخصیت و ارتباط آن‌ها با یکدیگر جذاب‌تر و زیباتر دنبال شود. همانطور که حدس زده می‌شد، جورا مورمنت هم به دراگون‌استون آمد و قصد دارد دوباره به ملکه‌ی خود خدمت کند. دنریس در حالی قرار دارد که یکی از قدیمی‌ترین و وفادارترین مشاوران و دوستانش را بعد از مدت‌ها در کنار خود می‌بیند و از آن سو نبرد بزرگی را هم پیروز شده و این‌ها کمی خیال او را آسوده کرده است.

همانطور که می‌دانیم، خطر اصلی وستروس از همیشه نزدیک‌تر شده است و برن استارک یا همان کلاغ سه چشم جدید شاه شب را در نزدیکی قلعه و برج نگهبانی ایست‌واچ دیده است. به همین خاطر، برن با فرستادن نامه سیتادل و جان را از این خطر آگاه می‌سازد. خطری که جان با آن‌ کاملاً آشنایی دارد اما ظاهراً اساتید سیتادل آن‌ را جدی نمی‌گیرند. با آشکار شدن این قضیه، تیریون نقشه‌ای عجیب را برنامه‌‌ریزی می‌کند تا صلح موقت بین سرسی و دنریس برقرار شود. هرچند این تصمیم چندان عقلانی و هوشمندانه به نظر نمی‌رسد اما نتیجه‌ی آن ابتدا رفتن تیریون و داووس به کینگزلندینگ و بازگشت گندری پس از مدت‌ها دوری بود و سپس سبب تشکیل گروهی شامل چند تن از برترین شخصیت‌های سریال در انتهای اپیزود شد که دیدن این شخصیت‌ها در کنار یکدیگر قطعاً برای اکثر مخاطبان بسیار هیجان‌انگیز است. صحبت از گندری شد، خوب است که به سکانس ملاقات او و داووس هم اشاره‌ای داشته باشیم. لیام کانینگهام که در این فصل تا به حال بازی بسیار خوبی از خود نشان داده، در این سکانس هم دوباره دیالوگ طنزی را به زبان می‌آورد و نشان می‌دهد که همچنان بار دیالوگ‌های طنز در این فصل بیش‌تر بر عهده‌ی او گذاشته شده است. گندری که اکنون هویت واقعی خود را می‌شناسد، به شخصیت پخته‌تری نسبت به گذشته‌اش تبدیل شده است. استفاده از پتک به عنوان سلاح، بسیار نکته‌ی جالب و هیجان‌انگیزی است. او کار با سلاحی را انتخاب کرده است که پدرش در استفاده‌ از آن مهارت فوق‌العاده‌ای داشت.

در باراندازپادشاه، سرسی درخواست تیریون و دنریس را به ظاهر قبول می‌کند تا هنگامی که توانست از هر راهی برای شکست آن‌ها استفاده کند؛ همان کاری که احتمالاً تایوین لنیستر انجام می‌داد. با این وجود، در این قسمت از زبان سرسی می‌شنویم که او قرار است بچه‌دار شود. این خبر نه‌تنها جیمی بلکه مخاطب را هم شوک‌زده می‌کند. البته نمی‌توان از صحت این گفته‌ی سرسی اطمینان داشت و شاید ترفندی از سوی او بوده است تا جیمی را همچنان و حتی بیش‌تر از گذشته در اختیار خود داشته باشد.

خط داستانی سم که در قسمت قبلی چیزی از آن ندیدیم، این هفته با بازگشتی بسیار مناسب ظاهر شد و یکی از مهم‌ترین راز‌های مجموعه‌ی «نغمه‌ی یخ و آتش» در این خط داستانی از زبان گیلی آشکار گشت. شروع این سکانس بسیار شبیه آن سکانس‌هایی است که فقط قصد پر کردن وقت سریال را دارند و عملاً چیز خاصی را به داستان اضافه نمی‌کنند. در حالی که بیننده چنین فکری می‌کند، ناگهانی گیلی به صورت ناخواسته از راز بزرگی پرده‌برداری می‌کند که البته سم که در حال حاضر درگیر راهی برای مبارزه با وایت‌واکرها است، چندان به گفته‌ی گیلی و این راز بزرگ دقت نمی‌کند. هر چند در فصل آخر متوجه شدیم که جان فرزند ریگار تارگرین و لیانا استارک است، اما همچنان گمان می‌کردیم که جان یک حرامزاده است. با این وجود، نویسندگان و کارگردان این قسمت با روشی بسیار جالب و قابل‌توجه توسط شخصیت گیلی این راز را آشکار کردند که ریگار مخفیانه با لیانا ازدواج کرده است و این یعنی جان حرامزاده نیست و می‌توانیم اکنون نام جان تارگرین را به او بدهیم. البته، این تنها نکته‌ی مثبت در خط داستانی سم نیست. سمول تارلی بالاخره متوجه شد که کسی در سیتادل قصد یاری او را ندارد و با برداشتن چند کتاب مهم از بخش ممنوعه، از سیتادل فرار کرد. این قضیه می‌تواند برای طرفداران هم خوشحال‌کننده باشد که از این پس بخش‌های خسته‌کننده کمتری از سیتادل را خواهند دید.

بالاخره لیتل‌فینگر پس از مدت‌ها تقش عمده‌ای را در این قسمت ایفا کرد و نویسندگان سریال نشان دادند که همچنان برنامه‌هایی برای این شخصیت در ذهن دارند. آریا استارک که به بیلیش مشکوک‌ شده است، فعالیت‌های عجیبی را از سوی بیلیش مشاهده می‌کند تا به این شک او افزوده هم شود. در سکانس زیبایی که از کارگردانی خوبی هم برخوردار است، او بیلیش را تعقیب کرده و نامه‌ای مرموز پیدا می‌کند. این نامه همان نامه‌ای است که در فصل اول سانسا به درخواست سرسی آن را برای راب نوشت تا به نزد جافری بیاید و در مقابل او زانو بزند. در این نامه سانسا حتی ند را خیانت‌کار خطاب کرده بود. البته پس از آن متوجه می‌شویم که این تعقیب و یافتن نامه توسط آریا، همگی نقشه‌ای از جانب بیلیش بوده است و او آریا را بازیچه خود کرده است. نباید هوش بالای بیلیش را فراموش کنیم. تقریباً می‌توان گفت که او کسی بود که دعوای پنج پادشاه را در وستروس آغاز کرد. حال باید دید که آریا چگونه با این تهدید مقابله می‌کند. دیدن آن نامه می‌تواند بر روی رابطه‌ی آریا و سانسا تاثیر منفی بگذارد و این همان هدفی است که بیلیش به دنبال آن است؛ هرج و مرج.

همانطور که اشاره کردیم تیمی که در انتهای اپیزود در ایست‌واچ در کنار هم جمع می‌‌شوند، ترکیب بسیار فوق‌العاده و هیجان‌انگیزی را تشکیل داده‌اند. ترکیبی که بیش‌تر یادآور گروهی از قهرمانان است و کمی وجه آن را حماسی می‌کند. نکته‌ی جالبی که در مورد این گروه وجود دارد، این است که اعضای آن هر یک به گونه‌ای ارتباطی با یکدیگر دارند یا در گذشته با همدیگر آشنایی داشته‌اند. در هر صورت تشکیل این گروه فقط آغاز کار بوده است و مشخصاً تمرکز در قسمت بعد بیش‌تر بر روی همین دسته خواهد بود.
قسمت «ایست‌واچ» هرگز نتوانسته به جایگاه قسمت گذشته برسد و کمی‌ آرام‌تر دنبال می‌شود اما همچنان قسمت خوبی است و شاید بتوان گفت توانسته به نحو بسیار خوبی برای اتفاقات و سورپرایزهای قسمت‌های آْینده زمینه‌سازی کند. هرچند بعضی سکانس‌ها از جمله سکانس آغازین و برخی از اتفاقات مهم همچنان به منطق داستان لطمه می‌زنند و کمی بیننده را ناامید می‌کند. به نوعی می‌توان گفت در این فصل علی‌رغم اینکه کارگردانی بسیار بهبود یافته و حرفه‌ای‌تر شده است، اما کمی باورپذیری داستان از آن‌ چیزی که در فصل‌های نخست دیده بودیم، فاصله گرفته است. هرچند هنوز برای تصمیم‌گیری زود است و دو قسمت آینده سریال که مهم‌ترین قسمت‌های این فصل هم هستند، در راهند.

شما می‌توانید نقد و بررسی قسمت‌های قبلی سریال Game of Thrones «بازی تاج‌وتخت» را در سایت سینماگیمفا مشاهده کنید.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • Hold the Door says:

    این قسمت شخصیت ها و انتخاب هاشون رو نشون داد که باید با نتایج مواجه بشن !
    بیلیش استارت خودشو بالاخره زد !
    سرسی میخواد از پشت خنجر بزنه اما امیدوارم پیشگویی های مگی غورباقه درست از آب دراد ( اینکه ۳تا بچه داره و ملکه جون تری بعد از اون میاد !)
    امتیاز من ۱۰/۱۰ مثل همه ی قسمت های قبلی سریال D: ( به نظر من این سریال با اختلاف بهترین سریال موجود و میشه از چندتا ایراد جزی گذشت !)

  • محمد زمانی says:

    تذکر: اسپویل از قسمت‌های سریال که به صورت رسمی پخش نشده‌اند، ممنوع است.
    در صورت عدم رعایت این موضوع، برخورد و دسترسی کاربر گرفته خواهد شد.