شوندا رایمز (Shonda Rhimes)، تهیهکنندهی پرکار آمریکایی، اینبار با یک سریال عاشقانهی تاریخی به تلویزیون بازگشته است که بسیاری آن را زنده کردنِ دوبارهی ژانر درام تاریخی در تلویزیون میدانند.
سریال بریجرتون (Bridgerton) اقتباسی ۸ قسمتی از مجموعه رمانهای جولیا کویین (Julia Quinn) است که در دوران پادشاهی انگلستان در قرن نوزدهم رخ میدهد. بریجرتون، یکی از پرمخاطبترین سریالهای اورجینال نتفلیکس در سال گذشته بود و خبر رسیده که فیلمبرداری فصل دوم آن نیز آغاز شده است. این سریال، توسط کریس ون دوسن (Chris Van Dusen) از دستاندرکاران سریالهایی همچون Grey’s Anatomy و Scandal خلق شده است.
این سریال درام که طراحی لباسی بسیار شیک و خیرهکننده دارد، داستان اشرافیانِ انگلستان، عقدهها، عشقها و خیانتهایشان به یکدیگر است. تمامی اتفاقات سریال، توسط بانویی مرموز بهنام خانم ویسلدان با صدای جولی اندروز (Julie Andrews) و با حالتی شبیه به شایعاتی که در نشریات مطرح میشود، روایت میشود. تمرکز سریال بریجرتون، در کنار چندین داستان فرعی، بر روی دختر خانوادهی بریجرتون بهنام دافنه با بازی فیبی دینور (Phoebe Dynevor) و دوستی و رابطهی پیچیدهی او با دوک سایمون بست با بازی (Regé-Jean Page) و رد کردن دیگر خواستگارانش است.
بریجرتون، از سریالهایی است که شما قبل از تماشایش با قطعیت زیادی میتوانید بفهمید که از آن خوشتان میآید یا نه. علاقهمندان به سریالهایی که در دوران اشرافی انگلستان میگذرد، یا طرفداران داستانهای عاشقانهی جین آستین (Jane Austen)، احتمالا موارد بسیار زیادی برای جذب شدن و تحسین کردن را در سریال جدید شوندا آدامز پیدا خواهند کرد.
بسیاری از جنبههای بصری این سریال احتمالا طرفداران این دست از سریالها را بهراحتی و حتی بدون در نظر گرفتن داستان جاری در سریال، بهوجد خواهد آورد؛ مواردی مانند خانههای مجلل و باشکوه، لباسهایی اشرافی و شیک که از طراحی بسیار سطح بالایی بهره میبرند و فیلمبرداری بسیار باکیفیت سریال که تصاویری حرفهای و هنرمندانه را از موارد یاد شده به مخاطب نشان میدهند.
عملکرد بازیگرانِ اغلب جوان سریال نیز بسیار قابل قبول است و احتمالا همگی آنها را به سطوح بالاتری در سینما و تلویزیون سوق خواهد داد. آنها بهخوبی قادر به برقراری نوعی لحنِ منحصر بهفرد و یکدست در طول سریال میشوند و دیالوگهایشان را با تسلط و گیرایی بالایی به زبان میآورند. داشتن جولی اندروز نیز، حقیقتا غنیمتی ارزشمند برای این سریال است. او در نقش خانم ویسلدان و با صدای جادوییش، شیطنت و بازیگوشی خاصی را به سریال بخشیده که قطعا از نقاط قوت سریال به حساب میآید.
سازندگان سریال، خلاقیتهای خوبی را برای جلوگیری از کسل شدن مخاطبانی که احتمالا چندان رابطهای با سریالهای تاریخی ندارند نیز در نظر گرفته است، مانند پخش آهنگ Girls Like You از گروه موسیقی Maroon 5 در یکی از قسمتهای سریال، و بهنظر میرسد که یکی از دلایل محبوبیت آن در شبکهای که بیشتر مخاطبانش شامل افراد کم سن و سالتر است نیز همین خلاقیتها و تدبیرها باشد و البته که سازندگان، مخاطبانِ سنبالاتر که پیشتر نیز سریالهای تاریخی تماشا کرده بودند را نیز از یاد نبرده است. تماشای بریجرتون، حسی دوگانه از تماشای یک عاشقانهی تاریخی و یک سریال مدرنِ امروزی را بهدست میدهد و این نکته، هوشمندی بالای سازندگان را نشان میدهد.
بهنظر میرسد نویسندگان سریال، در خصوصِ استفاده از راوی، الهاماتی از سریال Gossip Girl گرفتهاند. این الهامات میتوانسته به نقطه ضعف سریال بدل شود، ولی نویسندگان بریجرتون بهخوبی از این نقاط ضعف جاخالی دادهاند. سریال، در مواقعی که خانم ویسلدان صحبت میکند و به بیان شایعات میپردازد، در مرز یک سریال درامِ خوب و یک سریال زردِ بیارزش حرکت میکند. بهنظر میرسد که نویسندگان باید این نکته را در نوشتن دیالوگهای خانم ویسلدان در فصل دوم در نظر بگیرند.
از موارد دیگری که سازندگان باید بر آن در فصل دوم دقت کنند، ایجاد چالشهایی جذابتر برای شخصیتهای سریال است. بریجرتون، مخصوصا در قسمتهای ابتدایی، گاها خستهکننده میشود و سازندگان بهجای پرداختن به موضوع اصلی سریال، به بیان داستانهایی فرعی و بیاهمیت میپردازند که اغلب هیچ تاثیری بر خط داستانی اصلی سریال و آنچه که قرار است در آینده برای دافنه اتفاق بیفتد، ندارند.
از آنجایی که سریال در تمامی لحظاتش تاکید خاصی بر مجلل بودن صحنهها، مکانها و لباس شخصیتها دارد، گاها بهنظر میرسد که شخصیتهای سریال بهجای زندگی در دنیای واقعی، در تابلوهای نقاشی زندگی میکنند. این مورد، در صحنههای احساسی و عاشقانهی سریال جواب داده و ترکیب مضامین عاشقانه و طراحی صحنه و لباس بینظیر و فیلمبرداری گیرای فیلم، احساساتی زیبا را در سریال جاری کردهاند ولی از طرفی این “واقعی نبودن”، باعث میشود که برخی مضامین جدیتر و تاریکتر سریال، مانند مضامینِ مردسالارانه و اختلافات طبقاتی، چندان بهثمر ننشینند.
پیشتر فیلمسازانی مانند سوفیا کاپولا (Sofia Coppola) در فیلمهایی مانند Marie Antoinette بهخوبی موفق به ترکیب فضایی مجلل و بینقص با مضامینی تیره و تار و جدی شدهاند و بهنظر میرسد که بزرگترین نقطه ضعف بریجرتون، دقیقا همین ناتوانی در بیان مسائل جدیتر و مهمتر است.
نظرات