پاتریک مِلروز (Patrick Melrose) محصول تازه شبکه شوتایم (ShowTime) از آن دسته آثاری است که گاهی با لحظات خندهدار از حقایق تاریکش پرده برمیدارد و گاهی از شدت دردناک بودن لحظاتش، ذهنمان را برای مدت طولانی درگیر خود میکند. مسئله غیر قابل انکار این است؛ پاتریک ملروز تجربهای بسیار عالی است که خصوصا علاقهمندان به ژانر درام به هیچوجه نباید به سادگی از آن گذر کنند. در سینما گیمفا بخوانید …
تا صحبت از پاتریک ملروز میشود؛ اولین چیزی که به ذهنم خطور میکند نام بندیکت کامبربچ (Benedict Cumberbatch) و سکوتی قابل تامل است. بازی استادانه و ماهرانه کامبربچ در نقش پاتریک ملروز، مرکز توجه سریال و اصلیترین دلیل عالی بودن آن است. پاتریک شخصیتی مشابه شرلوک و یا کاراکترهای دیگری که نقش آنان توسط وی ایفا شده نیست، بلکه تلفیقی از بیشتر آنها البته با چاشنی اعتیاد است! کامبربچ شاید جزو چند بازیگر برتری باشد که معنای اعتیاد و معتاد بودن را به طرز دیوانهوار و واقعگرایانهای به تصویر میکشد؛ طوری که بیننده ناگزیر با او همزادپنداری میکند. خلاصه اینطور برایتان بگویم که اگر کامبربچی وجود نداشت خبری از پاتریک ملروز هم نبود، انگار پاتریک ملروز برای کامبربچ خلق شده و کامبربچ برای پاتریک ملروز.
پاتریک ملروز در مورد آزار دیدن، خرد شدن و بازنگری است. کاراکتر پاتریک به لطف پدر خود، کودکی بسیار وحشتناکی را پشت سر گذاشتهاست؛ چراکه قطعا وحشتناکترین اتفاق برای یک فرد داشتن پدری دیوانه با شخصیتی منزجرکننده و مادری ضعیف و ترسو در دوران کودکی است؛ پدری که پسرک خود را از گوشهایش آویزان میکند تا به او درس اعتماد بیاموزد، پدری که بخاطر مسئلهای ساده پسرکش را تهدید به نصف شدن میکند، پدری که همه از او حساب میبرند و همه، حتی مادر پسرک هم از مخالفت با او وحشت دارد. به لطف هیوگو ویوینگ (Hugo Weaving) بازیگر نقش دیوید مِلروز (David Melrose) یا همان پدر پاتریک، با شخصیتی باورپذیر طرف هستیم، طوری که بیننده نیز همانند شخصیتهای داستان از او متنفر خواهد شد و این امتیازی مثبت برای سریال است.
سریال احساسات مخاطبان را با مهارت خاصش همانند وضعیت پاتریک در تلاطم قرار میدهد و باعث میشود تا در دنیای کثیف خانواده مِلروز، متحدان و آدمهای مشابه آنان غرق شویم. در اپیزود اول پاتریک ملروز، شاهد نسخه معتاد پاتریک هستیم که تلاش میکند از لجنزاری که هر لحظه بیشتر درونش فرو میرود خلاص شود، و سریال پدر وی را متهم به این اتفاق میکند اما بیننده را در میان هالهای از ابهام قرار میدهد زیرا هنوز سریال دلیل آنرا به بیننده اثبات نکرده و تماشاچی سریال برای فهمیدن چرای آن هیجانزدهتر میشود، حال کارگردان در اپیزود دوم این فرصت را پیدا میکند تا به وسیله فاش کردن حقیقت آنچه در کودکی پاتریک رخ دادهاست، بیننده را شگفتزده و هیجانزدهتر برای تماشای ادامه آن کند.
یکی از جذابترین، خندهدارترین و البته تاثیرگذارترین بخشهای سریال تماشای حالت معتاد و منگ پاتریک بود؛ صحبت با خود، داد و بیداد بیدلیل و طعنههای غیرعادی در عین به تصویر کشیدن کمدی و طنزی تماشایی، این حقیقت تاریک که اعتیاد چه بر سر آدم میاورد پردهبرداری میکند و منجر می شود کهاز فکر کردن به اعتیاد به مواد مخدر وحشت کنید! در عین حال بیننده میتواند با تماشای این سریال معنای حقیقی “کمدی سیاه” را درک کند. با اینکه نوع روایت در اپیزودهای اول، چهارم و پنجم بدون توقف و خستهکنندگی به خودنمایی ادامه میدهد، اما خط داستانی بریجت واتسون (Bridget Watson) و مادر پاتریک یعنی اِلِنور مِلروز (Eleanour Melrose) در اپیزودهای دوم و سوم جذابیت لازم را دارا نیستند و احتمالا باعث میشود احساس خستگی کنید و یا بیتفاوت از بخشهایی از آن عبور کنید.
به طور کلی نقشآفرینیها در سریال در حد خوبی هستند، همانطور که قبلا اشاره کردیم بندیکت کامبربچ و هیوگو ویوینگ گرداننده این میدان بازیگری و امتیازات حقیقتا مثبت آن محسوب میشوند و در صورت نبود آنها (خصوصا کامبربچ) سریال آن کیفیتی که باید را نداشت و شاید در دسته آثار معمولی و یا حتی ضعیف تلویزیون قرار میگرفت. بازیگران نقشهای اِلِنور و بریجت نیز در سطح قابلقبولی قرار دارند، اگرچه ایفای نقش جنیفر جیسون لِی (Jennifer Jason Leigh) در نقش اِلِنور کهنسال قابلاحترام است و آن حس لازمه را به تماشاچی اِلقا میکند. اما متاسفانه جولیا (Julia) کاراکتری قابل درک نیست و امکان دارد که لحظات حضورش در طول سریال باعث خستگی و آزردهخاطری بیننده شوند، بگذریم که بازیگر وی نیز چندان خوب عمل نکردهاست.
موسیقی فیلم از آن دسته مواردی است که برای بنده ارزش خاصی دارد و شاید ضعیف و یا قوی بودن آن نظر کلی من را درمورد اثر مربوطه تغییر دهد. البته برای فردی مثل من که ۸۵ درصد مجموعه موسیقیهایش را موسیقیمتن فیلمها، سریالها و بازیهای ویدئویی تشکیل میدهند، کاملا عادی و طبیعی است. موسیقی پاتریک مِلروز، ساخته هیوشکا (Hauschka) موسیقی شنیدنی، هماهنگ و سنجیده با فضا و موقعیت لحظات سریال است که به اندازه کافی خلاقانه است و اگر از دنبال کنندگان موسیقی باشید گوش دادن به ترک “David Melrose Theme” و امثال آن میتواند تجربهای لذتبخش و آرام را برایتان رقم بزند.
این پاراگراف بخشی از پایان سریال را فاش میکند
پاتریک ملروز از آن مدل سریالهایی است که به راحتی احساسات مخاطبانش را به بازی میگیرد و احتمالا در نوع تفکر و قضاوت شما تاثیر میگذارد. قطعا پس از همراهی پاتریک تا آخرین اپیزود سریال، فکر کنیم که دلیل تنفر وی از والدینش را درک میکنیم و به همان اندازه که پاتریک از درد داشتن چنین پدر و مادری رنج میبرد ما هم به همان اندازه در درد و غم و او سهیم هستیم و احساساتش را درک میکنیم. اما کارگردان به طرز زیرکانهای در عقایدی که در طول سریال در ذهنمان کاشته شدهاست، شک و شُبهه ایجاد میکند که گویا واقعا اینطور که فکر میکردیم بوده یا نه؟ برای مثال سریال دیوید ملروز (پدر پاتریک) را به عنوان شیطانی ترسناک و نامتعادل به بیننده معرفی میکند و برای اثبات، آنرا در لایه های عمیق سریال میبافد. اما در اپیزود پایانی با یک صحنه بیننده را در دنیایی از حدس و گمان رها میکند؛ آنگاه که دیوید با شنیدن پاسخ منفی پسرش پاتریک و نافرمانی او در حالی که دستان پیر و استخوانیاش میلرزد، معنای پشیمانی و ناراحتی را درک میکند و نگاهش از غم و اندوه با درونمایهای از ترس پر میشود. آدم نمیداند که دلش برای او بسوزد یا همچنان از او متنفر باشد.
اتمام فاش داستان سریال
سریال در زمینه کار بر روی روابط و شیمی کاراکترها نیز تا حد قابلتوجهی موفق بودهاست؛ اگرچه رابطه گذشته النور و دیوید و داستان ازدواج آنها پتانسیل پردازش بیشتر را داشت اما سریال اطلاعاتی بیشتری از گذشته آنان برای ما فاش نکرد.
پاتریک ملروز سریالی است که شاید طرفداران سینهچاک بسیاری نداشته باشد، اما در نوع خودش قابل تحسین و محترم است. اگر به کمدی سیاه، درام غمناک و بندیکت کامبربچ(!) علاقه دارید تماشای این سریال برای شما ضروری است. پاتریک ملروز سریال بخصوصی است که طرفداران خاص خود را دارد، حتی اگر این سریال برای شما به یک تجربه خاص و ویژه بدل نشود، خصلتهای مثبتی دارد که از اندیشیدن بهشان خسته نمیشوید و داستانش تا مدتی ذهنتان را به تسخیر خودش درمیآورد.
شما چه فکر میکنید؟ از مطالعه مقاله لذت بردید؟ آیا از تماشای این سریال لذت بردید؟
نظرات
سریال جالبی بود. گرچه اگر طرفدار بندیکت کامبربچ باشید صد در صد از این سریال لذت میبرید.
خوب بود. اما فکر کنم و شاید مطمئن باشم که این یک مینی سریال است و قرار نیست فصل دومی داشته باشد. بهتر نیست تیتری که در آن نوشتید که نقد و بررسی فصل اول Patrick Melrose، تغییرش بدهید به مینی سریال؟!
شاید ادامه دادن این سریال آنچنان ایده خوبی نباشه. اما در رابطه با اینکه برای مینی سریال ها فصل دومی در کار نیست باید بگم، سریال شرلوک هم مینی سریال بود ولی خب ۴ فصل ازش ساخته شد و همچنان زمزمه های از ساخته شدن ادامهش به گوش میرسه.
خیلی ممنون از توجه و پیشنهادتون ولی حس میکنم در تیتر مربوطه اشکالی وجود نداره.
و ممنون از شما بخاطر مطالعه مقاله.