Legion یا لشکر، عنوان محصول اخیر شبکه FX در دنیای مردان اکس است که چند هفته پیش کار خود را با استقبال متوسط مخاطبان آغاز کرد، اما منتقدان و طرفداران به طور همزمان نقدهای خوبی را پیرامون آن منتشر کردند. سریال با آنچیزی که در ذهن داشتیم کاملا تفاوت دارد: به شدت گنگ و گاهی اوقات از نظر بصری گیج کننده است که باعث میشود سوالات بیشماری برای طرفداران به وجود آید. در حال حاضر سریال در قسمتهای ابتدایی فصل خود قرار دارد و با افزایش تعداد بینندگان آن، به نظر میرسد با گرفتن پاسخ این سوالات فاصله بسیاری داشتهباشیم. موجود شیطانی با چشمانی زرد رنگ چه کسی است؟ داستان در کدام خط زمانی روایت میشود؟ چه ارتباطی بین داستان سریال و دنیای مردان اکس وجود دارد و در نهایت اینکه آیا چارلز اگزیویر واقعا پدر دیوید است؟
در کنار سوالات بالا چندین سوال دیگر نیز وجود دارد اما شاید مهمترین و بزرگترین مسئله به وجود آمده در مورد Legion این باشد که چه چیزی واقعی است و چه چیزی در ذهن دیوید جریان دارد؟
شخصیت دیوید هالر با بازی دن استیونز، نمونه واقعی یک داستانسرا یا راوی غیرقابل اتکا است. از سکانس فلشبک در ابتدای قسمت اول به این نتیجه رسیدیم که دیوید در سن نوجوانی بنا به تشخیص پزشکان مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی شدهاست و اکثر زندگی خود را با این باور سپری کردهاست که او یک بیمار روانی است. از دیدگاه کتابهای مصور، دیوید در واقع یک جهش یافتهی بسیار قدرتمند است که تقریبا محدودیتی برای قدرت او وجود ندارد، او همچنین از اختلال چند شخصیتی رنج میبرد. همچنین با توجه به گفته سازنده سریال نوآ هالی، اکثر اتفاقات سریال از نقطه نظر دیوید به نمایش گذاشته میشود و امکان دارد واقعیت چیز دیگری باشد:
وقتی زمان تصمیمگیری برای ساخت سریال فرا رسید به این نتیجه رسیدهبودم که داستانی خیالی را که از درون نشئت میگیرد روایت کنم. که به این معنی است که اتفاقات سریال دنیای واقعی را به نمایش نمیگذارد، بلکه تمام اینها تجربه دیوید از دنیا است. او دنیای خود را با کنار هم قرار دادن اتفاقات خوشایند گذشته و خاطراتش میسازد و ما نیز همان را نشان میدهیم.
در این سریال شاهد متصل شدن چندین دوره زمانی به همراه خاطرات و اتفاقات زمان حال به یکدیگر هستیم که به زیبایی در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. همچنین در سریال شاهد برداشت دیوید از اتفاقات، کاراکترهایی که ممکن است تنها در ذهن دیوید باشند و دنیایی که جهش یافتهها در آن حضور دارند و هنوز ناشناخته هستند، هستیم. با وجود اینکه در حال حاضر هیچ راهی برای تشخیص این موضوع وجود ندارد که چه چیزی واقعی و چه چیزی خیالی است، چند تئوری و نظریه احتمالی وجود دارند که ممکن است در تفکیک این موضوع به ما کمک کنند. با ما همراه باشید.
خاطرات کذایی
یکی از احتمالات این است که شاید واقعیت وابسته به آن خط زمانی باشد که در حال تماشای آن هستیم. همانطور که مشخص شدهاست، سه خط زمانی در سریال وجود دارد: زمان حال، جایی که دیوید توسط گروهی حرفهای از جهش یافتگان نجات مییابد و برای کنترل قدرتهای خود از آنها کمک میگیرد. زمان اتفاقات بیمارستان روانی Clockworks، جایی که دیوید به مدت شش سال برای درمان بیماری اسکیزوفرنی، زندگی خود در آنجا سپری کردهاست. زمان گذشته دور، جایی که دیوید دوران کودکی خود را به خاطر میآورد و اتفاقات قبل از بیمارستان روانی در آن روایت میشود.
با توجه به اینکه دیوید راوی غیرقابل اتکای داستان ما است، و اینکه این او است که خاطرات بیمارستان و اتفاقات قبل از آن را به یاد میآورد، این احتمال وجود دارد که اتفاقات این دو خط زمانی آن طور که باید واقعیت نداشتهباشند. در اپیزود دوم، دیدیم که دیوید در به خاطر آوردن جلسه خود با روانشناس در بیمارستان روانی، نمیتوانست به درستی عمل کند. همچنین در یکی از خاطرات دوران کودکی خود، دیوید نمیتواند چهره پدر خود را به خاطر آورد که به این نتیجه میرسیم که این خاطرات به طور کلی از بنیان دارای مشکل هستند. این احتمال وجود دارد که همانند خاطرات دوران کودکیاش، خاطرات بیمارستان روانی نیز آن چیزی نباشد که در واقعیت اتفاق افتادهاست؛ سکانس رقص به سبک بالیوود در قسمت اول مثالی در این زمینهاست که تقریبا مطمئن هستیم در واقعیت اتفاق نیافتادهاست. در واقع سریال سعی میکند به ما بگوید که خاطرات به نمایش در آمده در جلسه «تمرین حافظه» به طور کامل دقیق نیستند، اما آیا این امکان وجود دارد که خاطرات دیگر او نیز به همان اندازه غیرقابل اتکا باشند؟
ارواح، شخصیتهای خیالی یا واقعی؟
یکی دیگر گزینههای موجود این است که اتفاقات خطوط زمانی به جز خلاهای به وضوح اشاره شده، واقعی هستند. در عوض چندین کاراکتر، خیالی و زاده ذهن دیوید هستند. این گزینه به صورت کامل با نسخه کامیک بوکیِ دیوید هالر مطابقت دارد، که چند شخصیتی است و میتواند از قدرتهای بی شمارش در کالبد آنها استفاده کند. بسیاری از طرفداران از هم اکنون این حدس را زدهاند که بیشتر شخصیتهای به نمایش درآمده در سریال، در واقع همان جنبههای مختلف شخصیتی دیوید هستند که او آنها را در کالبد انسانی مشاهده میکند.
در خود سریال نیز برای اثبات این نظریه مدارک بسیاری را میتوان پیدا کرد. شخصیت لنی باسکر با بازی اوبری پلازا در ابتدا به عنوان یکی از بیماران بیمارستان روانی معرفی میشود و به نظر میرسد تنها و تنها با دیوید حرف میزند و برخلاف سایر بیمارانِ بیمارستان، لباس مخصوص نارنجی را بر تن ندارد. پس از آن، او به صورت وحشتناک به قتل میرسد و در ادامه به صورت روح در آپارتمان خواهر دیوید ظاهر میشود. در اپیزود دوم، اینبار لنی در خاطرات به مراتب اولیهتر به نمایش درمیآید و او را در کنار دیویدِ جوان مشاهده میکنیم. به نظر میرسد لنی یکی شخصیتهای ذهنی دیوید یا یک توهم است. حداقل این نظریه محتملتر از این موضوع است که آنها از همان ابتدا به یکدیگر دوست بودهاند و با هم کارشان به تیمارستان کشیدهاست!!!
برخی دیگر از طرفداران، دوست دختر و ناجیِ دیوید، سید بارِت با بازی ریچل کلر را زیر سوال بردهاند و او را بخشی از خیالات دیوید تلقی کردهاند. یکی از اتفاقاتی که به این تئوری دامن میزند، تغییر جسم آنها در اپیزود آغازین سریال بود که میتوان آن را مربوط به قدرت ویژه سید دانست، اما همچنین میتوان آن را مهر تاییدی بر چند شخصیتی بودن دیوید قلمداد کرد. این امکان وجود دارد که از همان ابتدا این دیوید بود که از تیمارستان مرخص شد و به صورت کاملا صلح آمیز توسط موسسهای دیگر مورد تحقیق قرار گرفت و هیچکدام از اتفاقات بیمارستان روانی واقعیت نداشتهاست. در بخشی از قسمت آغازین، میبینیم که به دیوید گفته میشود که سید شخصیتی خیالی است؛ البته این موضوع را میدانیم که این ادعا بخشی از یک لاپوشانی بود ولی به هر حال همه چیز ممکن است. حساسیت سید به لمس کردن و علاقهاش به حضور در پس زمینه اکثر سکانسها، همگی میتوانند نشانهای بر غیرواقعی بودن این شخصیت باشند.
این دو شخصیت زن تنها شخصیتهایی نیستند که باعث سردرگمی بینندگان شدهاند. مردی که به صورت عجیب در بیمارستان روانی در ظاهر درخت استتار کردهبود نیز توجه بسیاری را به خود جلب کرد. آیا او نیز یک جهش یافته است یا تنها در ذهن دیوید قرار دارد؟ آیا این امکان وجود دارد که کل بیمارستان روانی در دنیای واقعی وجود نداشتهباشد؟ اینکه این تیمارستان در واقع فضایی است که دیوید برای نگه داشتن تمام شخصیتهای خود از آن استفاده میکند. این تئوری بسیار محتمل است و مکانی به نام Clockworks در دنیای واقعی وجود ندارد و همه اتفاقات آن در ذهن دیوید جریان دارند.
موجووِرس یا دنیای جادو
یکی دیگر از کاراکترهایی که میتوان به گمانهزنی پیرامون او پرداخت، موجود شیطانی با چشمان زرد است: هیولایی چاق و زشت که به نظر میرسد قبل از هر اتفاق بد خود را ظاهر میکند. این چهرهی کابوس وار میتواند نمایانگر وجه دیگری از شخصیت دیوید باشد، وجهی خشن و خشمگین که میخواهد از قدرتش تنها برای نابودی استفاده کند. او قطعا قبل اینکه دیوید بخواهد عملی ویرانگر را مرتکب شود، خود را ظاهر خواهد کرد.
یکی دیگر از احتمالات این است که این موجود واقعی است و به نحوی توانستهاست راهی را برای ورود به ذهن دیوید پیدا کند. بسیاری بر این باورند که او در واقع همان پادشاه سایهها است که یا دیوید را به تسخیر خود درآوردهاست یا با روشی در حال مکش قدرت دیوید به سمت خود است. با این وجود برخی دیگر، تئوری کاملا متفاوتی دارند: این که این هیولا در واقع موجو است. اگر این موضوع صحت داشتهباشد، تمام اتفاقات سریال به زیر سوال خواهد رفت چرا که امکان دارد تمام اتفاقات سریال در داخل دنیای موجو یا موجووِرس جریان داشتهباشد، دنیایی که توسط این موجود زشت و کریه اداره میشود، شروری که هدفش از ایجاد هرج و مرج، تنها تماشا و لذت بردن از آن است. اگر این موضوع درست باشد، ممکن است دیوید را در تلاش برای فرار از این دنیا مشاهده کنیم که در این راستا قصد دارد از جنبههای مختلف شخصیتیاش استفاده کند.
همه یا هیچ
یکی از زیباترین جنبههای این سریال این است که هرکدام از تئوریهای بالا، هیچکدام یا همه آنها میتوانند به صورت همزمان برقرار باشند. در واقع میتوانیم دیوید را ببینیم که با استفاده از ایجاد خاطرات غیرواقعی، در حال فرار از موجوورس به کمک کاراکترهایی است که در واقع شخصیت خود او هستند. شاید این موضوع کمی پیچیده به نظر برسد اما به هر حال در دو قسمت به نمایش درآمده از سریال دیدیم که Legion با کمال میل حاضر است ریسک منحرف کردن مخاطب را قبول کند. در واقع همتراز کردن قدرتهایی ماورایی با بیماریهای روانی موضوعی است که در گذشته به هیچ وجه بدان پرداخته نشدهاست و این سریال نشان دهنده پتانسیل موجود برای استفاده از این سبک برای بیان یک داستان ابرقهرمانی است.
از طرف دیگر همه چیز میتواند واقعیت داشتهباشد. به غیر از اتفاقاتی که در سریال به صورت واضح به ناقص بودن آنها اشاره میشود، مابقی حوادث کاملا واقعی است که لحن عجیب و گیج کننده آن به سادگی نشان دهنده روشی است که دیوید با آنها برخورد میکند و به آنها واکنش نشان میدهد.
محتملترین سناریوی ممکن، چیزی مابین این دو تئوری است. حداقل یکی از کاراکترها شخصیتِ ذهنیِ دیوید است و محتملترین نامزدها برای کسب این عنوان لنی و شیطان چشم زرد هستند. برخی از خاطرات دیوید به احتمال زیاد غیرواقعی هستند اما از بین خطوط زمانی اشاره شده، حداقل یکی و احتمالا دو عدد از آنها کاملا واقعی هستند. زمان حال و گذشتهی دور شباهت بیشتری به واقعیت دارند، در نتیجه تیمارستانِ Clockworks را میتوانیم زاده ذهن دیوید تلقی کنیم. البته با دانستن حقیقت فاصله زیادی داریم و قرار است مانور بسیاری پیرامون همین روشن شدن حقیقت دادهشود. همانند سایر سریالهایی که دوست دارند طرفداران خود را در تاریکی مطلق نگاه دارند (همانند وستورلد و مستر ربات)، Legion نیز با ایجاد بستر مناسب، به طرفدارن این امکان را میدهد که پیرامون اتفاقات آینده تئوری پردازی کنند. در واقع همین ویژگی مرموز بودن در کنار ایجاد سردرگمی، به عنوان یک ویژگی مثبت عمل میکند و باعث میشود از تماشای آن لذت ببریم.
منبع: ScreenRant
نظرات
از اون سریال هاییه که تو همون قسمت اول آدمو میخ کوب میکنه.
پیشنهاد میشه به شددددت.