ژانر علمی-تخیلی در چند دهه گذشته با آثار زیاد و بیشماری جای خود را به عنوان یکی از محبوبترین سبکهای ادبیات داستانی یا نمایشی ثبت کرده است و ما برروی این بیشمار بودن آثار تاکید میکنیم! وقتی به فرنچایزی مثل «پیشتازان فضا» میرسیم، شاید مهمترین نکته این باشد که این سری به عنوان یکی از برترین علمی-تخیلیهای جهان شناخته میشود. با نقد سینماگیمفا از فیلم Star Trek Beyond همراه باشید.
بله، دیگر انقدر رمان و آثار ادبی در ژانر علمی-تخیلی نوشته شده است که نمیتوان حد و مرزی برای آن تعیین کرد. در میان تمامی این کتابها، فیلمها، سریالهای تلویزیونی و البته بازیهای ویدیویی، تنها نام چندین اثر بخصوص میدرخشد و این آثار زمامدار و راهبر ژانر علمی-تخیلی هستند. دیگر خودتان نام آنها را میدانید؛ دو غول آمریکایی به نام Star Wars و Star Trek و ساختار عظیمالجثه بریتانیایی که آن را با نام Doctor Who هم میشناسیم. متاسفانه بزرگترین مشکل فیلم جدید استارترک یا پیشتازان فضا با نام Beyond یا فراتر این است که شرکت صاحب امتیاز فیلمهای این مجموعه آنطوری که باید به آن اهمیت نمیدهد و اینگونه میشود که Star Trek Beyond خیلی خاموش و بی سر و صدا و با فروش قابل قبول و البته بحثبرانگیز خود آن هم درحالی که طرفداران استارترک از همه طرف فریاد میزنند که این فیلم فوقالعاده است! عرضه میشود و میرود پی کارش!
فیلم در شرایط بدی منتشر شد و بااینکه با توجه به بودجهاش سوددهی داشت، باید در نظر گرفت که این موفقیت خیلی کم اصلاً در شأن استارترک و طرفداران بیشمار آن نیست. اما اگر از گله و شکایت از عوامل و شرکت ناشر فیلم بگذریم، به خود فیلم میرسیم که در تیتر مطلب خلاصه میشود؛ استارترک بیاند به راحتی از پس تمامی انتظارات طرفداران بر میآید و تبدیل میشود به هرآنچه که فرنچایز پیشتازان فضا میتواند باشد! بیاند به شما تجربهای هیجانانگیز و پر از اکشنهای نوآورانه پیشنهاد میکند و با زیرلایههای مفهومی به شدت ساده خود به عنوان یک علمی-تخیلی خوب و تماشایی در تاریخ سینما ثبت میشود.
گویا جی.جی. آبرامز استاد بازگرداندن فرنچایزهای محبوب تاریخ سینماست. او به بهترین شکل ممکن استارترک را با فیلم سال ۲۰۰۹ به حیات بازگرداند و در فیلم سال ۲۰۱۳ با نام Star Trek Into Darkness «پیشتازان فضا به سوی تاریکی» یک فیلم درجه یک و عالی ساخت. این فیلمّها هرکدام فرمول منحصربهفرد خود را داشتند اما وقتی به بررسی و تحلیل آنّها میپردازیم، به یک سری نکات خاص اشاره میکنیم؛ از جمله شخصیتپردازی قوی!
و در ادامه باید بگویم که وقتی فهمیدیم جاستین لین سکان را از آبرامز گرفته است کمی ناامید شدیم. بله، این کارگردان قبلاً خود را ثابت کرده است اما به هرحال میدانستیم که این جی.جی. است که به خوبی این دنیای علمی-تخیلی را درک میکند و میتواند حتی آن کاری که با Into Darkness انجام داد را کاملتر کند و با یک فیلم فوقالعاده و تقریباً بینقص روّبهرو شویم. خوشبختانه با دیدن فیلم جدید میبینید که جاستین لین نکات مثبت کاری که آبرامز با این فیلمها انجام داد را استخراج کرده است و که در نقاط مختلف داستان با وضوح نمود پیدا میکند.
میتوان شخصیتپردازی نسبتاً قوی یا بهتر است بگویم قابل قبول فیلم را به عنوان یکی از نکات مثبت در نظر گرفت اما در نهایت نمیتواند به آن پیچیدگی دو فیلم اول و بخصوص Into Darkness برسد! یکی از مشکلات استارترک جدید – البته وقتی آن را با فیلمهای آبرامز یا عناصر اصلی این مجموعه مقایسه میکنیم – این است که اکشن زیادی در خود دارد. برای یک فیلم علمی-تخیلی این مقدار اکشن را میتوان توجیه کرد اما استارترک هیچوقت با اکشن بسیار بالا و جنگ ستارگانی شناخته نشد و از همان ابتدا منحصربهفردی خود را داشت! برای این بخش در نهایت میخواهم اضافه کنم که اگر به بُعد شخصیتپردازی پیچیدهتر بیشتر توجه اختصاص داده میشد، این اکشن بیشتر و پررنگتر قابل قبول که هیچ، بسیار هم لذتبخشتر و هیجانیتر خود را نشان میداد.
فیلمنامه غالباً از کلیشهّهای شناخته شده دنیای علمی-تخیلی فاصله میگیرد و سعی میکند روایت داستانی هوشمندانه و البته جمع و جوری را به مخاطبان ارائه دهد. هیچ پیچ و تاب خاصی در داستان نیست و در نهایت با یک فیلم سرگرمکننده که هیچ سوالی هم برای فیلمهای آینده ایجاد نمیکند روبهرو هستید. این مسئله بعدی استارترک جدید است! بیایید این فیلمهای جدید را با فیلمهای جدید دنیای استاروارز مقایسه کنیم.
از طرفی دیزنی با برنامهریزی بسیار دقیق و حساب شده مشغول گسترش دنیای استاروارز است و در هر قدم میداند که چکاری میخواهد انجام دهد. فیلمهای جدید عنصر مرموز بودن قابل توجهی در خود دارند که یکی دیگر از نکات مثبت محسوب میشوند. بله، در یک اپرای علمی-تخیلی نمیتوان خیلی بر عناصر فلسفی و مرموز و ذهنی تمرکز کرد چرا که در راستای وظیفه کلی اثر به خوبی خود را نشان نمیدهد. این کاری بود که جرج لوکاس دقیقا با سهگانه دوم استاروارز انجام داد و شکست خورد و دید که مردم وقتی به سراغ تماشای فیلمهای استاروارز میآیند واقعاً حوصله فلسفههای دینی و مضامین و تمثیلهای فلسفی دامنه عقاید شرقی لوکاسوار را ندارند!
جی.جی. آبرامز و دیگر عوامل سری جدید هم به هیچوجه این اشتباه را مرتکب نشدند و به ریشههای استاروارز که یک اپرای سرگرمکننده و نوآورانه بود بازگشتند. بااینحال، یک سری چیزهای مرموز در فیلم باقی ماندند که طرفداران را به پرسش سوال در مورد شخصیتها و خط داستانی جدید تشویق کنند. متاسفانه استارترک هیچکدام از عناصر گفته شده را ندارد! سازندگان و استودیوهای پشت این فیلمها حتی یک چشمانداز و داستان واحد برای آن ندارند و هربار یک فیلمنامه مستقل با روایت داستانی متفاوت و شخصیتپردازی منحصربهفرد اما در راستای فیلم قبلی نوشته میشود.
این را به جرئت به عنوان یکی از نقاط ضعف سری فیلمهای جدید Star Trek به حساب میآوریم. چه خوب میشد که کارگردان و نویسنده فیلم آینده فرنچایز را هم در نظر میگرفتند و مخاطب را با حداقل یک پیچ و تاب یا توییست داستانی پیش پا افتاده و ساده نسبت به فیلم بعدی و آینده این مجموعه هیجان زده میکردند. وقتی همه اینّها را در کنار هم قرار میدهیم به این نتیجه میرسیم که Paramount Pictures و دیگر شرکتّهای درگیر فیلمهای جدید اهمیت چندانی به این غول دنیای علمی-تخیلی نمیدهند و هرچند سال یک بار میبینیم که چطور پتانسیل بالای این فیلمها به هدر میرود.
بااینکه استارترک بیاند فیلمی اکشنمحور است این اکشن در سراسر فیلم پخش شده است و شاید اگر به طور کلی به آن نگاه کنیم در صحنههای خیرهکننده و عظیم نمود پیدا نکند. بیاند نسبت به دو فیلم قبلی آبرامز بسیار بیشتر به جلوهّهای دیجیتالی تکیه میکند و بسیاری از صحنهها به واسطه جادوی همین تکنولوژیهای پیشرفته خلق میشوند. لزوماً نمیتوانیم به کارگردانی ایرادی وارد کنیم، کارگردانی که در بعضی نقاط فیلم به وضوح قدرت خود را نشان میدهد و کنترل کامل صحنه و روند روایت آن را در دستان خود دارد.
فیلم شخصیتپردازی قوی آثار قبل از خودش را حفظ میکند اما مشکلش در اینجاست که شخصیتّهای جدید زیادی ندارد. مثلا در Into Darkness ما با دکتر مارکوس آشنا شدیم که گزینه بسیار خوبی برای پیشبرد داستان بود و به عنوان شخصیت مکمل انترپرایز به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده شد اما در این فیلم تنها شخصیت جدید که با عوامل اصلی دیگر ارتباط برقرار میکند همان جیلا است. اگر بخواهید به عمق شخصیت جیلا بروید در نهایت به ری در دنیای استاروارز میرسید!
اگر بخواهیم یک جمعبندی کلی داشته باشیم باید گفت که Star Trek Beyond فیلمی سرگرمکننده و تماشایی است. روایت داستان به هیچوجه شلخته نیست و به صورت کاملاً جمع و جور شما را با سکانسهای پرجزییات غرق در خود میکند. به هیچوجه در این دو ساعتی که به تماشای این فیلم مینشینید خسته نخواهید شد و از وقتی که برروی فیلم گذاشتهاید پشیمان نمیشوید اما اگر به دنبال فیلمی هستید که برای دنیای پیشتازان فضا انقلابی باشد و حتی بهتر از فیلم فوقالعاده سال ۲۰۱۳ شود، بیاند از انجام این کار عاجز است و در بسیاری نقاط کوتاهی میکند؛ این کوتاهی از سازندگان و عوامل سریال از جمله کارگردان و نویسندگان یا حتی بازیگران و تهیهکنندگان نیست بلکه از سیاستهای صاحبامتیاز فیلمهای استارترک نشات میگیرد. اگر جاستین لین به عنوان کارگردان فیلم چهارم معرفی شود اعتراضی نخواهیم کرد چرا که ثابت کرد به خوبی این دنیا را درک میکند و حداقل میتواند یک فیلم راضیکننده به طرفداران ارائه دهد اما اگر هم مسئولیت ساخت فیلم چهارم را بر عهده او میگذارند، باید اطمینان حاصل کنند که به اندازه کافی و بسیار بیشتر از Beyond میتواند نوآوری به خرج دهد و بالاخره از Into Darkness از نظر کیفیت عبور کند.
یکی از مهمترین نکات مثبت فیلم استفاده بهینه از عناصر علمی-تخیلی و زیرکانه بودن مواجهه با دشمنان انترپرایز است؛ در Beyond شخصیتهای ما با امدادهای غیبی از مهلکه جان سالم به در نمیبرند و پیچ و تابی که برای شکست ارتش عظیم کرال مطرح میشود یکی از بهترین سکانسهای تاریخ استارترک را میسازد.
نظرات