نقد فیلم Jojo Rabbit | شمشیر دولبه تعصب

12 March 2020 - 22:00

در حالی که به نظر می‌رسد فاکتور فاشیسم جهانی دوباره سرش را بالا برده، تایکا وایتیتی راهی پیدا کرده است که برند بی نظیر طنز خود را به سمت نکوهش شر و جشن نیکی سوق دهد. وایتیتی در جدیدترین فیلم خود یعنی Jojo Rabbit یا جوجو خرگوشه، در تلاش است اثری متعادل و پرشده از کمدی، ترس، دوستی، پوچی و تراژدی را تحویل مخاطبان دهد و در این راه تا حد زیادی موفق ظاهر شده است.

فیلم از همان ابتدا با تریلر‌هایش نشان داده بود که قرار است فیلمی طنز و ضد نفرت را تحویل بیننده دهد، قرار نیست بار دیگر به طور مستقیم دست روی شرورت‌ها و قساوت‌های رایش سوم بگذارد و می‌خواهد دنباله رو Downfall ها با چاشنی طنز باشد. فیلم اقتباسی از کتاب Caging Skies اثر کریستین لوننز است که بیشتر یک کمدی با عناصر طنز است تا یک داستان طنز واقعی و به نوعی در رده فیلم‌های مرتبط با سن بلوغ(Coming of age) قرار می‌گیرد، جائی که یک پسر ده ساله در دنیایی گم شده است که در آن وفاداری باعث آوارگی عشق شده‌است و پهلوان‌پنبه بازی جای شجاعت واقعی را گرفته است. مهارت وایتیتی در هدایت کودکان روی صحنه بر هیچ‌کس پوشیده نیست و در گذشته در فیلم‌هایی نظیر Boy و Hunt for the Wilderpeople که متکی بر نقش‌آفرینی کودکان بوده‌اند، هنر او را دیده‌ایم. داستان فیلم جدید او جوجو خرگوشه نیز حول یک کودک با نام یوهانس “جوجو” بتزلر با بازی رومن گریفین دیویس تازه کار که البته از همین الان حرفه‌ای به نظر می‌رسد، می‌چرخد. نقشی که نیازمند توانایی زیادی در انتقال احساسات و نشان دادن احساس کودکی که در آستانه نوجوانی دست و پا می‌زند، می‌باشد و  رومن گریفین به اندازه کافی خوب ظاهر می‌شود.

داستان فیلم روایتگر کودکی است به نام جوجو که به همراه مادرش رزی با بازی اسکارلت جوهانسون در مرکز شهری آلمانی زندگی می‌کنند. به اعتقاد او پدر غایبش در ایتالیا در حال جنگ برای میهن است و البته شایعات پیرامون پدرش حاکی از چیز دیگری است. جوجو کودکی خجالتی و مقداری ترسو است و با وجود دنیایی در اطرافش که شیفته هیتلر است، او پیشوای نازی را نه تنها به عنوان یک بت بلکه به عنوان یک دوست خیالی سخنگو با بازی تایکا وایتیتی می‌بیند. تنها دوستان دیگرش مادر او و دوستش یورکی هستند.بنابراین هیتلر نقش بزرگی در زندگی خود بازی می‌کند. از دیدگاه جوجو، هیتلر یک دوست مهربان است که از جوجو حمایت می‌کند، درحالی که او در دنیای تعالیم فاشیستی سیر می‌کند و با رفتار‌های طنز و صلح‌آمیزگونه‌ی وایتیتی به جز پرده‌ی نهایی فیلم، وجود پیدا کرده است.

جوجو به همراه دوستش یورکی به اردوی نظامی جوانان هیتلری می‌روند که توسط کاپیتان کلانزنورف با بازی سم راکول و به کمک فینکل با بازی آلفن الن فرماندهی می‌شود. کلانزنورف ابتدا در رابطه با تمرینات نظامی صحبت می‌کند و سپس اطلاعاتی از یهودی‌ها ارائه می‌دهد. مثل اینکه چطور آن‌ها را تشخیص دهند و چرا آن‌ها شرور و ترسناک هستند. جوجویی که هنوز وجدان دارد پس از آن که نمی‌تواند گردن یک خرگوش را در مقابل جمعی از جوانان غلدر بشکند، لقب شرم‌آور جوجو خرگوشه را به دست می آورد. اما هیتلر خیالی به جوجو یادآوری می‌کند که شباهت او با خرگوش هیچ عیبی ندارد زیرا هردو باهوش هستند و می‌توانند از هر کس که دنبالشان می‌دود پیشی بگینرد و نتیجه‌ی این سخنرانی دلگرم‌کننده این است که جوجو در تلاش برای نشان دادن شجاعتش، با منفجر کردن یک نارنجک جلوی خود، به خانه فرستاده می‌شود. در خانه زانوی غم بغل میگیرد زیرا که هرگز بخشی از گارد محافظین هیتلر نخواهد شد، با زخم‌هایی که روی صورتش است و توانایی فیزیکی که حال مختل شده‌است. اما او درمی‌یابد که شاید راه دیگری برای خدمت به پیشوا دریافت کرده‌است، زمانی که یک دختر یهودی به نام السا با بازی توماسین مک‌کنزی را می‌بیند که در دیوارهای خانه‌اش زندگی می‌کند و در آنجا توسط مادرش پنهان شده‌است. اما رفته رفته نظرش به السا جلب می‌شود و به او نزدیک تر می‌شود. درحالی که جنگ در خارج از خانه در حال شدت گرفتن است او به طرز نامحسوسی درحال بزرگ شدن است.

وایتیتی در این فیلم به کاوش شمشیر دولبه نفرت و تعصب پرداخته است. شمشیری که هم به کسی که به نوعی نشانه رفته شده ضربه می‌زند هم به کنترل کننده‌ی آن. او خود که از مادری یهودی و پدری که از قبایل مائوری است، می‌باشد به نظر می‌رسد چندان با تعصب ناآشنا نیست. او در فیلم قصد دارد افرادی را که توسط هیتلر شیفته شده‌اند، به شدت مضحک نشان دهد. او همچنین به عنوان بازیگر درفرم خوبی قرار دارد. غیرممکن است که از نمایش قبلی وایتیتی در فیلم What We Do in the Shadows در نقش ویاگوی خون آشام یادی نکنیم. در نگاه اول ویاگو و هیتلر عملکرد مشابه‌ای دارند و هردو یک هیولا را به یک مرد دوست داشتنی تبدیل کرده‌اند. رنگ‌های شاد و پرجنب و جوش همراه با موسیقی پاپی که مربوط به آن دوره نیست و به شیوه‌ای آناکرونیسم در قاب وایتیتی که بی شباهت به قاب‌های وس اندرسون نیست ،گنجانده شده است. در نگاه اول ممکن است این نوع قاب با بافت سنگین و خفقان آور شهرهای آن زمان تفاوت داشته باشد اما باید به این نکته توجه داشت که ما دنیا را از دید کودکی تماشا می‎‌کنیم که شستشوی مغزی شده و وعده‌ی ماجراجویی‌های باشکوه و نازی واری به او داده شده است(همان طور که رزی در سکانسی بیان می‌کند که جوجو لباس پوشیدن را دوست دارد و اصلا نازی نیست). گاهی اوقات اما شوخی‌های فیلم، واقعیت آن را تحت‌الشعاع قرار ‌می‌دهد. احتمالا به این دلیل که فیلم به دیدگاه جوجو می‌چسبد و در معرض وحشت رایش سوم، هم سن و هم توانایی او برای درک آنچه در اطرافش رخ می‌دهد، محدود است. اما نفرت می تواند هم مورد تمسخر قرار گیرد و هم کشنده، که البته در بیشتر مواقع جوجو خرگوشه قادر به مدیریت این تعادل بوده است.

جوجو خرگوشه برروی درک مخاطبین خود تکیه می‌کند. درکی که بیان‌ می‌کند چه نوع قساوت‌هایی ممکن است در خارج از دید و پشت صحنه اتفاق بیفتد. السایی که اما چند سالی از جوجو بزرگ تر است و می‌داند که چرا در دیوار پنهان شده‌است، چون اگر او این کار را نکند، توسط نازی‌ها نابود می‌شود. وقتی رزی با دلسوزی به السا می گوید که السا زندگی های زیادی را در آن دیوار گذرانده است، السا به تلخی می‌گوید که او اصلاً زندگی نکرده است. با این وجود‌ السا برای سرگرمی خود، ناآگاهی جوانی جوجو را نسبت به یهودیان به بازی می‌گیرد و برای لذت بردن از تماشای واکنش‌های او، داستانهای وحشی و ساختگی به او می‌گوید. این یک نقطه‌ی عطف طنز در زندگی تاریک او است و در شرایط غیرقابل‌تحمل جنگی که سعی دارد شما را نابود کند. با این حال السا تاثیر خود را برروی تغییر شخصیت جوجو می‌گذارد.

در نهایت، مهم است که به یاد داشته باشید، این داستانی است که از طریق چشمان جوجو تعریف می‌شود ولی جامعه هدف آن بزرگسالان است و تلاش برای وادار کردن آن‌ها به تفکر. از دیدگاه پسری که دقیقا نمی‌داند جنگ چیست، هیتلر واقعا کیست و نفرت از گروهی از مردم به دلیل چهره و عمل کردن متفاوت از او چه معنی دارد. البته در مورد جوجو این قضیه قابل قبول است. در هرصورت او برای این نوع درک‌ها زیادی جوان است. کودکان به دنبال قهرمانانی برای تقلید، بزرگسالان پیرامون خود را دنبال می‌کنند. آنها کسانی را که باعث می‌شوند احساس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند، تبدیل به بت می‌کنند. در دنیایی که جوجو خرگوشه اکران می‌شود درحالی که جریان نفرت و جهل افزایش یافته و عوام فریبی و نئونازی‌ها به راحتی در فضای مجازی پیدا می‌شوند، حرفی که این اثر برای گفتن دارد به طرز هیستریک‌واری خنده دار و در عین حال به مانند جهنم بی‌رحم و جدی است. جوجو خرگوشه از گذشته کمک می‌گیرد تا به ما یادآوری کند که به آن توجه کنیم و از آن درس بگیریم و تلاش کنیم برای دنیایی بهتر. دنیایی که هرکس عقاید خود را دنبال کند بدون آن که از سمت بقیه تحت فشار قرار گیرد. پیامی سخت که البته ارزش انتقال را دارد.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.