سریال This Is Us اخیرا با انتشار قسمت هشتادم خود پایان فصل پنجم و پایان ساخت سریال را اعلام کرد و حالا ما در قسمت زیر به بررسی این سریال میپردازیم.
تقریبا ۵ سال از انتشار سریال خانوادگی-کمدی This Is Us میگذرد و این سریال علیرغم جنبه رئالیسمش توانسته رضایت مخاطبان خود را کسب کند و تحسین منتقدین و جوایز متعددی را به دست آورد.
این سریال ساخته فیلمنامهنویس و تهیهکننده آمریکایی یعنی دن فوگلمن (Dan Fogelman) میباشد که در کارنامه خود ژانرهای کمدی و درام موفقی همچون انیمیشن Cars، سریالهای Pitch و The Neighbors و فیلم فانتزی Galavant دارد. موسیقی متن این سریال اثر سیذارتا خسلا (Siddhartha Khosla) میباشد که هارمونی جذابی با فیلمبرداری این سریال ایجاد میکند. به تازگی قسمت هشتادم این سریال از شبکه NBC منتشر شده است که در پی آن پایان فصل پنجم و همچنین پایان ساخت این سریال اعلام شد.
در قالب کلی و رسمی داستان چنین آمده است: “سریال This is us پیرامون سه خواهر و برادر با نامهای کوین، رندال و کیت و والدین آنها یعنی جک و ربکا در چند قالب زمانی است” اما این معرفی به علاوه اکثر معرفیهای دیگری که برای این سریال به کار رفته است از شمول تمام سریال عاجزند زیرا با این که فصل اول این سریال تقریبا پیرامون این اعضای ثابت خانواده بود، خانواده محوری داستان گسترش پیدا کرده و به داستانهای مرتبط بیشتری پرداخته شد.
کوین با بازی جاستین هارتلی (Justin Hartley): کوین بازیگر شوخطبع و مطرح سینمای هالیوود است. قرار بود او بازیکن حرفهای فوتبال آمریکایی شود ولی به خاطر مصدومیت به بازیگری روی آورد؛ با بازی در مجموعه کمدی The Manny مشهور شد و بعد از تلنگری تلاش کرد جای خود را در سینمای هالیوود باز کند. دوران کودکی کوین برایش سخت بود چرا که تمام توجه مادر او به فرزندخوانده خانواده یعنی رندال بود. او یک ازدواج زودهنگام با سوفی، همکلاسی دوران کودکیاش، داشت. آنها بعدها به دلیل مشکلاتی از جمله اختلال نوشیدن کوین از هم جدا شدند ولی هنوز هم رابطه عمیقی میان آنها وجود دارد. کوین همیشه مراقب خواهر دوقلو و کوچکتر خود یعنی کیت بوده است و همیشه خواستار گسترش این مراقبت به خانواده خود به خصوص بعد از فوت نابههنگام پدرش بود ولی او در این جریان رقیب قدیمی و سرسختی به نام رندال دارد.
رندال با بازی استرلینگ کی براون (Sterling K Brown): کاراکتر باهوش و سیاهپوست خانواده پیرسون. او رابطه قوی و مناسبی با پدرخوانده و به خصوص مادرخوانده سفیدپوست خود داشت و بعدها توانست پدر بیولوژیکی خود یعنی ویلیام را پیدا کند، او را ببخشد و به خانه خود بیاورد. او حملات پانیک را از پدر خود به ارث برده و در قسمتی از سریال بسیار ناراحت بود که این اختلال را به تس نیز منتقل کرده است. او همیشه قوی بوده و دوست داشته است تا این حالت را حفظ کرده و از کسی کمک نخواهد، ولی با شدت گرفتن حملات پانیک و با اصرار همسرش، جلسات تراپی و بعدها مشاوره را شروع میکند. رندال به خاطر رنگ پوست و فرزندخواندگی از کودکی در خانواده و محله خود غریبه بوده و همیشه به دنبال پیوند زدن و سازگار کردن خود با محیط بوده است؛ با مرگ جک رندال ساعت او را زودتر از کوین به دست میکند، در طول تحصیل از مادرش حمایت میکند و همیشه سعی میکند با همسر و فرزندانش سنتهای خانوادگی را ادامه دهد. او بعدها موسیقی پدرش را امتحان میکند ولی وقتی میبیند در این زمینه استعدادی ندارد آن را رها میکند و این بار به فکر کار بزرگتری برای جامعه سیاهپوستان میافتد.
کیت با بازی کریسی متز (Chrissy Metz): او خواهر کوچک کوین و رندال و همیشه تحت حمایت این دو بوده است. براساس عقده الکترا (رجوع شود به نظریه فروید) میتوان گفت: کیت از بچگی عاشق پدر خود بوده و به خاطر زیبایی دستنیافتنی مادرش همیشه نسبت به او حسودی میکرده است. کیت به دلیل چاقی اعتماد به نفس خیلی پایینی داشت و بسیار پیش میآمد که دست از رژیم خود بردارد و دچار لغزش شود. این لغزشها و اراده ضعیف در تعهد به رژیم غذایی تا حد زیادی به ناآرامی شرایط زندگیش مربوط بود تا این که توبی وارد زندگیش شد؛ او سپس توانست مادرش را ببخشد و با او رابطه معناداری برقرار کند.
ربکا با بازی مندی مور (Mandy Moore): ربکا دختری زیبا و خوشصدا بود که قصد داشت راه موسیقی را ادامه دهد. برای مصاحبه در ایالتی دورتر از محل زندگیش با جک همسفر شد و با این که در مصاحبه موفق نشد ولی همراه و همسر رنج کشیده و دنیادیده خود را پیدا کرد. او که بعد از زایمان به تازگی یکی از فرزندان سه قلوی خود را از دست داده بود پسر سیاهپوستی که در همان روز به دنیا آمده بود و در بیمارستان حضور داشت را به فرزندی قبول کرد. جک و ربکا خیلی سعی میکردند که در تربیت فرزندان خود اصلا کوتاهی نکنند و مساوات را میان آنها رعایت کنند ولی گویی باز هم در تقسیم توجه خود نقص داشتند.
جک با بازی میلو ونتیمیگلیا (Milo Ventimiglia): و در آخر جک پدر قهرمان خانواده پیرسون؛ او که در تمام دوران کودکی و جوانی همراه و همدرد برادرش بود به خاطر اعزام اجباری برادرش به ویتنام به آن جا رفت تا از او مراقبت کند. او تمام چیزی بود که فرزندان و همسرش انتظار داشتند؛ به طور کامل خودش را وقف خانواده کرد و در آخر در اثر گازگرفتگی در یک آتشسوزی خانگی فوت کرد. مرگ او برای خانوادهاش بسیار سنگین بود به طوری که کنار آمدن با مرگ او توسط اعضا (به صورت مستقیم و غیرمستقیم) بخش قابل توجهی از سریال را به خود اختصاص میدهد.
موضوع کلی سریال چند ژانره کمدی، درام و رمانتیک This is us را میتوان پرداختن به دغدغههای واقعی و در نتیجه آن الگویی برای سبک زندگی سالم دانست. منظور از دغدغههای واقعی در این سریال نفی دغدغههای خیالی و ساختگی آثار تخیلی و غیرواقعی و تاکید بر موضوعات اینزمینی و آشنا برای مخاطبان است. دغدغههایی که ما بعضی از آنها را با به صورت امروزیتر با محوریت اصلی فیلمهایی مثل Demolition (با موضوع مواجهه با سوگ پیچیده) و بعضی از آنها را به صورت قدیمیتر مثل بحث تبعیض نژاد در آثاری مثل Green Book و Django دیدهایم. ولی سوال اینجا است که چه چیزی باعث میشود این کلاژ دغدغهها برای مخاطبانش دیدنی و جالب باشد؟ و سوال بعد این که صرف ساعتها برای دیدن این دغدغهها چه سودی دارد؟
در جواب باید گفت که سریال This is us به نویسندگی دن فوگلمن اثر درخشانی در کارنامه اوست که یک فرد عادی، یک فرد مشهور، یک خانواده و یک زندگی را به صورت کامل و با تمام نقاط ضعف و قوت به تصویر میکشد. موسیقی متن بینظیر سریال اثر سیذارتا خسلا، شخصیتپردازی ساده و روان و در آخر تصویربرداری و نورپردازی به کار رفته در این سریال چیزی است که پیوسته تماشای مشکلات ناراحتکننده این خانواده را برای مخاطبان تسهیل میکند.
همانطور که گفته شد این سریال سعی داشته است که افراد را به صورت کامل نشان دهد. با توجه به نمایان شدن آمار اختلالهای روانی و حرکت کردن ما از تفکر غالب و کلیشهای اختلال ناآشنا و تاثیر عوامل فرازمینی در اختلالات روانی در عصر مدرنیسم به سمت حقایق علمی، این سریال سعی را بر آن داشته است تا مشکلات افراد (مثل اختلالات) را در زندگی روزمره به تصویر کشیده و علاوه بر بسترسازی برای پذیرش این مشکلات به عنوان بخشی از زندگی، راهی برای کنار آمدن با آنها در اختیار عوام بگذارد. اگر گفته شود راهبردها و رفتارهای ناسازگار در تمام انسانها وجود دارد سخنی به گزاف نرفته است و قید با اهمیت بعدی این است که در بیش از نیمی از ما این رفتارهای ناسازگار در برههای از زندگی تبدیل به اختلال میشود. لذا جا دارد این مهم که «هر فردی نقصهای منحصر به خودش را دارد» برای ما درونی شود. طیف گستردهای از انواع اختلالها مثل اختلالهای خوردن، نوشیدن، پانیک اتک (حملات هراسی)، اختلال اضطراب پس از سانحه (PTSD) تا افسردگی در این سریال به نمایش درآمدهاند؛ از این نظر میتوان این فیلم را یک فیلم روانشناختی نیز به حساب آورد. افرادی که دارای این اختلالات هستند در این سریال برچسب بیمار یا به اصطلاح داغ (Stigma) را از طرف دیگران دریافت نمیکنند بلکه دیگران میکوشند تمام جنبههای فرد را که “اختلال” بخشی از آن است ببینند. مزیت این امر این است که فرد دارای اختلال دیگر از داشتن چنین خصوصیتی احساس گناه نمیکند و فشار اجتماعی کتمان اختلال از روی او برداشته میشود. کوین در اواسط فصل ۲ درمییابد که مشکل نوشیدن او به گونهای ارثی است و رندال متوجه میشود حملات پانیک او در پدرش نیز وجود داشت. علتیابی اختلالهای روانی با توجه به پیشرفت محدود علم در این زمینه چندان نکته مفیدی در پی ندارد ولی برخلاف دیدگاههای غایتنگری که مسئولیت زندگی را کاملا روی دوش فرد میگذارند، پذیرش این که فرد به صورت جسمی مستعد بیماریها و بدکارکردیهایی است میتواند باری را از دوش فرد بردارد.
این سریال براساس آخرین مطالعات پژوهشی نکاتی درباره حالت مطلوب روابط و به کار گیری اصول تربیتی داراست. برای مثال چالش فرزندخواندگی یا مواجهه کودکان با مرگ یک عزیز-همانطور که رندال و بت دو دختر خود را برای مرگ پدربزرگشان یعنی ویلیام آماده کردند-به صورت ملموس در این سریال به تصویر کشیده میشود.
کاراکترها در این سریال به اصطلاح “هیچ راه سلطنتی” برای مواجهه با مشکلاتشان ندارند، هیچ فقیری کیفی پر از پول نمییابد و هیچ نیروی مافوق بشری در حل مشکلات خانوادگی مشارکت ندارد، بلکه مشکلات به صورت اختصاصی و منحصربهفرد با وقتی که افراد برای پرداختن به آن صرف میکنند و کمکهایی که درخواست کردهاند حل میشود.
شاید با مفهوم “نیمه تاریک وجود” از دبی فورد آشنا باشید؛ شخصیتهای این سریال هر کدام نیمه تاریکی در خود دارند که برای مدت کوتاهی سعی میکنند آن را مخفی و جدا از خود نگه دارند، شاید به امید این که خود به خود خوب شوند! کوین سعی میکند مشکل نوشیدن و اعتیاد به داروهای مسکن خود را مخفی نگه دارد؛ کیت هر بار که رژیمش را ترک میکند جوری رفتار میکند که انگار هنوز طبق رژیم پیش میرود و رندال که مشکل استرس دارد و مدام به همسر خود میگوید حالم خوب است؛ ولی مشکل هیچ کدام از آنها اینگونه حل نمیشود. به دوش کشیدن بار مخفی نگه داشتن و جدا کردن خود از مشکلشان از آنها انرژی میگیرد و این خود به چرخه باطل غرق شدن در مشکل کمک میکند. آنها زمانی میتوانند با مشکل خود کنار بیایند و تا حدی آن را کنترل کنند که در قدم اول آن را بپذیرند تا وارد پروسه درمان شوند. موضوع قابل توجه دیگر این است که افراد مشکلات خود را ابراز میکنند و از روابطشان در خانواده، اطرافیان و عزیزان کمک میگیرند.
از نکات برجسته این سریال نشان دادن پرورش نوعی تفکر انعطافپذیر در زندگی است. گفتیم این سریال الگویی برای سبک زندگی سالم است؛ الگویی برای کسانی که وقتی ازدواج میکنند دیگر اختلافها و نقصهایشان به یکباره از بین نمیرود، وقتی شخصی به موفقیت میرسد زندگی برایش به یک آن ساده نمیشود و وقتی فردی برای اختلال اعتیاد به روانشناس مراجعه میکند پس از طی جلسات ممکن است باز هم لغزش داشته باشد. پویایی در سریال بدین گونه است که کاراکترها با هر دستاورد خود باز هم به زندگی ادامه میدهند، از برنامه غذایی، عادات مناسب و روابط خود پیوسته مراقبت میکنند و اگر هم فردی طی جلسات درمان یا بعد از آن دوباره دچار اختلال شد باز هم در جهت رفع مشکل خود میکوشد، چرا که تفکر فرد در این جا تفکر “دوگانه مطلق” یعنی شکست و غلبه کامل بر مشکل نیست، بلکه آن را به طور کامل و با تمام روزهایی که پاک بوده است میپذیرد.
بستر اصلی سریال در زمان حال است و تا حد امکان سعی را بر این داشته است که به دغدغههای روز مثل مسئله تبعیض نژاد اخیر و همهگیری کرونا بپردازد ولی فلشبکهایی به زمان کودکی و نوزادی فرزندان نیز در سریال وجود دارد. این فلشبکها دو مزیت اصلی دارد اول این که روند داستان را بسیار روشن میکند و دوم این که تاثیر تربیت و دوران کودکی فرزندان (که منابع علمی بسیار روی آن تاکید دارند) را در شخصیت و ریشه مشکلات آنها پیگیری میکند.
تا به این جا از نقاط قوت این سریال بسیار گفته شد، بهتر است بنا بر اصل خود سریال به طور کامل آن را ببینیم و نقاط ضعف آن را نیز در نظر بگیریم. اول و مهمتر از همه این که جامعه هدف این سریال از لحاظ دینی و فرهنگی با جامعه ما متفاوت است و لذا در برگردان مسائل و آموزهها باید ملاحظات فرهنگی و دینی اعمال شود و با این که این سریال در واقع به صورت یک سریال خانوادگی شناخته میشود، بخشهایی از سریال آن را از دایره برنامههای خانوادگی ما خارج میکند. نکته دیگر آن که بعضی مسائل مانند مواد مخدر، روابط افراد و مصرفگرایی رایج در جامعه زمینهای این سریال در فرهنگهای شرقی بحثهایی تمام شده و مطرودی به حساب میآیند؛ لذا پرداختن به این موارد بدون زمینه و آگاهی ممکن است نوعی تبلیغ به حساب بیاید.
نظرات
ماشاالله محمد جان ❤
قربونت علی ♥️