بهنظر من مجموعهفیلمهای The Conjuring، متافیزیکیترین فیلمهای ترسناک دههی اخیر در سینمای جهان هستند. این فیلمها، وحشت را از جهان سکولار فعلی خارج کرده و آن را به ریشههای متافیزیکی و ماورایی خود بازگردانده است و جدا از اینکه بخواهیم وارد بحث قدیمی و همیشگی فیزیک و متافیزیک شویم، باید بگویم که داشتن دیدِ متافیزیکی به ترس در سینما، یعنی بازگرداندن این ژانر به ریشههای خودش.
فیلمهای The Conjuring، هیچگاه بهعنوان فیلمهایی سطحِ اول در جهان شناخته نشدند، اما این فیلمها، همیشه جزو اولین انتخابهای تماشاگرانِ عاشق ترسیدن برای تماشا بودهاند. قسمت سوم این مجموعه که The Conjuring: The Devil Made Me Do It نام گرفته است هم اصلا مخاطبِ عاشقِ ترسیدن را ناامید به خانه نمیفرستد.
تمام فیلمهای The Conjuring از فرمول مشابهی برای ترساندن بهره میبرند: “موجودی قدرتمند و بسیار تندخو و ترسناک که از نظرها پنهان است و باید با آن مقابله کرد” و باید گفت که فرمول این فیلمها همواره جواب داده و موجب ترس مخاطب شده است. مخاطب بدون اینکه در داستان فیلمها، شخصیتپردازی یا عوامل دیگری که برای سنجش سطح کیفی یک فیلم مورد نیاز است، دقیق شود تنها به هیولایی میاندیشد که ممکن است ناگهان از پستویی بیرون پریده و او را زهرهترک کند!
سالها فیلمهای اسلشر که امروز برای آنها ژانر مجزایی در نظر میگیریم، بهعنوان فیلم ترسناک دانسته میشدند؛ در واقع ترس به معنی وجودی شوم و تهدیدکننده (آنطور که امروزه بهعنوان استانداردی در فیلمهای ترسناک درآمده است) نبود. فیلمهایی مانند The Exorcist ،The Omen و The Shining بودند که مفهوم ترسیدن را در سینما برای همیشه تغییر دادند. این فیلمها، مخاطب را با ترسهای غیرمادی و متافیزیکی ترساندند و همیشه، حس کردنِ چیزهای مرموزی که با چشم دیده نمیشوند، میتوانند حسابی ترسناک باشند. فیلمهای The Conjuring ادامهی همان نوع ترسی است که در فیلمهای یادشده ابداع گردید. البته این بدین معنی نیست که فیلمهای The Conjuring از لحاظ کیفیت سینمایی و عمق داستانگویی به فیلمی مانند The Shining میرسند.
من صحنههای ترسناک Conjuringها را “ترس ارزان” مینامم؛ درست است که فلسفهی ترس در این فیلمها با فلسفهی ترس در فیلم The Omen یکی است، ولی این ترس، غالبا به شکلی سطحی و یکبار مصرف به مخاطب عرضه میشود؛ یک موجود ترسناک یکهو از روی کمد میآید جلوی دوربین، موسیقی فیلم با پالسهایی هشداردهنده نوعی ترس مصنوعی را در مخاطب القا میکند و چیزهای دیگری که همهمان بهخوبی با آنها آشنا هستیم. البته نمیتوان کتمان کرد که همهی ما حداقل یکبار توانستیم مدتی با این ترس ارزان حسابی سرگرم شویم؛ چشمانمان را وسط فیلم بستهایم، خودمان را در مواجهه با صحنههای ترسناک مانند یک گربه عقب کشیدهایم، به رفیقمان التماس کردهایم که در میانهی فیلم تلویزیون را خاموش کند و گاها حتی حسابی به رفتارهای خودمان خندیدهایم.
قسمت سوم که بازهم ادعا میشود بر اساس داستانی واقعی ساخته شده، دوباره تیم شیطانشناسِ قصه، اد با بازی پاتریک ویلسون (Patrick Wilson) و لورین وارن با بازی ورا فارمیگا (Vera Farmiga) را دنبال میکند که اینبار باید به پسری تسخیرشده برای بیرون راندن شیطان از وجودش کمک کنند.
The Conjuring: The Devil Made Me Do It خیلی زودتر از آنچه فکر میکنیم ما را به وسط جهنم پرتاب میکند و زودتر از همیشه شروع به ترساندن ما با همان ترفندهای همیشگی میکند: موسیقی هشداردهندهی غلیظ، پسر کوچکِ تسخیرشده که اعمالی شنیع را مرتکب میشود و انصافا از طراحی بصری خوبی نیز بهره میبرد و … . اوضاع از کنترل خارج شده و بهشکلی ناراحتکننده در حال پیشروی است تا اینکه دوستی خانوادگی بهنام آرن با بازی روری اوکانر (Ruairi O’Connor) با ترفندی وحشتناک، سعی میکند تا با شیطان ارتباط برقرار کرده و با او معاملهای مرگبار کند.
پس از رسیدنِ فیلم به این قسمت بود که منتظر بودم فیلم، کلیشهای شده و سطح داستانگوییاش افت کند که در کمال تعجب این اتفاق نیفتاد. در ادامهی فیلم شاهدِ تلاش خانوادهی آرن برای اثبات این قضیه هستیم که آرن قاتل نیست و این شیطان است که او را وادار به انجام قتل کرده است. قسمتِ جدید The Conjuring از فیلمنامهی قابل قبولی بهره میبرد؛ داستانِ فیلم روان روایت میشود و ما را بهدرستی به ترسِ نهایی و عظیم فیلم هدایت میکند. همچنین فیلم، مانند فیلمهای پیشین، از این ادعا که همهچیز براساس داستانی واقعی ساخته شده است، بهبهترین نحوِ ممکن برای ترساندن مخاطبانش بهره میبرد.
یکی از نقاط قوت ملموس فیلم، بازی بسیار مسلط و قدرتمند ورا فارمیگا است که بهنظر میرسد پس از چندبار بازی در نقش لورین، حسابی در نقش این کاراکتر فرو رفته است و بهنظر من این بهترین نقشآفرینی او در قالب این زنِ شیطانشناس است. او نقش لورین را بهگونهای ایفا میکند که انگار در یک زمان واحد، در دو جا زندگی میکند؛ جسمش در زمین است و روحش در جهنم سیر میکند. او بهخوبی این زندگی دوگانه را با حالات چهره، اکتهای بدنی مناسب و نحوهی بهزبان آوردن دیالوگهای ترسناکش به مخاطب القا میکند. فارمیگا کاری میکند تا با تمام وجود باور کنیم که او دنیای شیاطین را هم مانند دنیای زمینی، بهطور ملموس و عینی پیشِ رویش مشاهده میکند.
The Conjuring: The Devil Made Me Do It یک شاهکار و حتی یک فیلمِ کاملا عالی نیست ولی حداقل تلاش خود را میکند تا بین صحنههایی که از آنها بهعنوان ترس ارزان یاد کردم، داستانی منسجم و درگیرکننده را روایت کند. براساسِ تجربهی شخصیام توصیه میکنم که فیلم را همراه با دوستان یا خانوادهتان و شبهنگام تماشا کنید؛ در اینصورت به شما قول میدهم که لحظات ترسناک و البته بسیار مفرحی را تجربه خواهید کرد.
نظرات